عبارات مورد جستجو در ۳۶۰۹۶ گوهر پیدا شد:
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۲۶
گر عارض دلبرم بود گندم‌گون
رمزی‌ست، برآید آن، شوم راهنمون
او دیده عالم است و عیبی‌ست تمام
گر دیده بود سفید از اندازه برون
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۳۳
اوراد من است داستان غم تو
پیداست ز چهره‌ام نشان غم تو
سهل است اگر زیان جانی افتد
یا رب که نبینیم زیان غم تو
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۳۶
گر دلشده‌ای، جان غم‌اندوزت کو؟
در دیده نگاه حسرت‌افروزت کو؟
چون نرگس اگر کور نه‌ای، کو اشکت؟
چون آتش اگر نمرده‌ای، سوزت کو؟
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۳۹
ای بی‌جگر، آواز کمانم مشنو
یک حرف به کوی صد زبانم مشنو
پر سوز غم است داستانم مشنو
نازک‌دلی ای صنم، فغانم مشنو
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۵۴
حیرت، تپش از جام خرابم برده
آرام غم تو پیچ و تابم برده
بی‌تابی اگر نمی‌کنم، معذورم
تمکین محبت اضطرابم برده
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۵۷
عشقت ره دیوانه و فرزانه زده
این برق بر آشنا و بیگانه زده
از ناخن شانه، در سر زلف تو دل
چون دانه تسبیح بود شانه زده
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۵۹
فریاد ز دست صبر نافرموده
چون شمع ز گریه شد تنم فرسوده
با گریه شوقم چه کند صبر تنک؟
باران تندست و بام نااندوده
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۶۷
دیوانه رهد ز رنج در ویرانه
جغدست ترانه‌سنج در ویرانه
در سینه، ز دل، مهر تو شوریده‌ترست
زنجیر گسسته گنج در ویرانه
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۶۹
ای تازه نهال سایه‌پرور بازآی
شهباز من از صید کبوتر بازآی
چون نور نظر که بازگردد به مژه
در چشم زدن به دیده تر بازآی
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۷۲
ای جان و جهان، جهان و جان همه‌ای
یار همه‌ای و مهربان همه‌ای
عشاق به هر کناره می‌جویندت
با آن که همیشه در میان همه‌ای
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۷۴
ای دوست چرا در دل دیوانه نه ای
بیگانه چه خوانمت، که بیگانه نه ای
خود باش دلیل ره که چونت یابم
این خانه پُرست از تو و در خانه نه ای
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۷۶
هرگز نشدم کام‌ور از مطلوبی
این صبر کجاست کار هر ایوبی
از ضعف، دلم در تن لاغر ماند
پیچیده چو برگ کاه در مکتوبی
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۷۹
ای عشق جدا ز وصل یارم کشتی
ناخورده می از رنج خمارم کشتی
بازم به نسیم دامنی جان دادی
چون آتش اگر هزار بارم کشتی
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۸۱
از دوری خود، بی پر و بالم کردی
دانسته گرفتار ملالم کردی
رفتی ز نظر، ولی نرفتی از یاد
دیوانه سودای محالم کردی
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۸۲
خشنود به مژده وصالم کردی
ناآمده، مشتاق جمالم کردی
وصل چو تویی مرا نیاید باور
دیوانه سودای محالم کردی
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۹۰
با آن که خبر ز حال زارم داری
سویم نگذاری قدم از پُرکاری
بیمار غمت را نفسی هست هنوز
دریاب اگر میل تلافی داری
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۰۹
ای جان چه شود که مونس تن باشی
وی گل چه بود که زیب گلشن باشی
گیرند زکات، ابر و دریا از من
ای گوهر نایاب اگر از من باشی
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۱۳
محروم ز وصل یار بودن تا کی
نومید و امیدوار بودن تا کی
بی نشئه، گل خمار چیدن تا چند
بی وعده در انتظار بودن تا کی
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۴۸
ای قد تو سرو چمن دلجویی
روی تو گل گلشن نیکورویی
سودایی زلف خویش کردی چو مرا
عذرم بپذیر در پریشان‌گویی
قدسی مشهدی : مثنوی‌ها
شمارهٔ ۲ - حمد و نعت
الهی بلبل این بوستانم
مکن عاجز ز وصف گل زبانم
درین گلشن که هم گل هست و هم خار
مرا هم جای ده، یک آشیان وار
ثنای گل نیاید گر ز دستم
سزاوار دعای خار هستم
شکفتن گر نیاموزد ز من گل
پریشانی دهم تعلیم سنبل
گران آید به گوش گل، گر آواز
به خاموشی شوم با غنچه دمساز
پرست از ناله مغز استخوانم
مکن خاموش چون سوسن، زبانم
ز وصف گل مگردان بی‌نصیبم
بلند آوازه کن چون عندلیبم
چراغ لاله در باغم برافروز
سواد خط ریحانم درآموز
دلم از جلوه آن سرو کن شاد
که از قید تعلق گردم آزاد
نسیم سنبلی زن بر مشامم
که جز آشفتگی باشد حرامم
به روی سبزه چشمم ساز روشن
سرشکم را زمرد کن به دامن
چراغان کن ز روی غنچه باغم
به یک فانوس، بر کن صد چراغم
زلال ابر فیضی بر گلم ریز
سخن چون سبزه از خاکم برانگیز
به گوش گل رسان گفتار نغزم
ز گل معمور کن، چون غنچه، مغزم
بهاری سرو کلکم را عطا کن
بلندی را به فکرم آشنا کن
خزان را دور دار از لاله‌زارم
توانگر کن ز سامان بهارم
ازان شاخ گلم گلشن کن آغوش
که گل چینم چو گلبن از بر و دوش
چو گلبرگ از صبا بال و پرم ده
ز برگ گل چو شبنم بسترم ده
ز وصف گل چنان تر کن زبانم
که بلبل آید و بوسد دهانم
چو کردی در ازل گلشن‌پرستم
گل گلشن‌ستایی ده به دستم
بر رویی ز گلبرگم به یاد آر
که بر یادش دمد از سینه گلزار
ز سنبل ده به گیسویی سراغم
وز آن گیسو، معطر کن دماغم
درِ وصف چمن بگشا به رویم
که جز حرف گل و سنبل نگویم
اثر در گوش گل ده یا ربم را
هزاری کن چو بلبل، منصبم را
کند چون عشوه نرگس هلاکم
نسازی غیر نرگس‌دان ز خاکم
مکن آزادم از قید و مینداز
که چون قمری کنم با طوق پرواز
مرا چون بید مجنون ساز شیدا
به گلشن دل تسلی کن ز صحرا
ز چاک سینه من بخیه بگسل
برآور غنچه‌وارم خرقه از دل
رسانیدم به وصف گل، سخن را
به فریادم رسان مرغ چمن را
تهیدست از در معنی مدارم
مکن هم‌بیعت دست چنارم
مکن مغرور آزادی چو سروم
به سروی بنده گردان چون تذروم
به جوش آور بهاری از ضمیرم
که عرش و فرش را در لاله گیرم
به طرز حمد خویشم آشنا کن
زبانم را ثناگوی ثنا کن
نمک دارد تمنا، حسن داغم
به کشمیر ملاحت ده سراغم
درین بستان‌سرا گر بار یابم
ز صنعت ره به صنعت‌کار یابم
صفات باغبانم گر کند مات
فرستم بر جمال باغ، صلوات
به پای گل، چو گل در خون نشینم
به چشم از راه مرغان خار چینم
کنم در بوستان چون ناله بنیاد
در آید تا لب جدول به فریاد
رگ ابرست مغز استخوانم
سخن سبز آید از دل تا زبانم
نمی‌خواهم چو برگ لاله خامی
مسوزانم به داغ ناتمامی
مرا در سوختن دار آنچنان خوش
که سوزم، تا تواند سوخت آتش
خورم بر حرف رنگین چند افسوس؟
به زاغ کلک من ده بال طاووس
ز آب چشمه‌ای پر کن سبویم
که خضرستان شود هر تار مویم
درین گلشن چنان کن روشناسم
که رنگ گل کند بلبل قیاسم
می عرفان خویشم در گلو کن
ز می، بگسسته رنگ را رفو کن
بدار آیینه چون طوطی به رویم
تو سر کن حرف، تا من هم بگویم
پریشان‌تر کن از گیسوی سروم
که سازد آشیان بر سر تذروم
ز مهر گوهرم بگذار دلسرد
برآر از شبنمستان صدف، گرد
ز کلکم آن حلاوت ده رقم را
که از شهدش گلو سوزد قلم را
ز دل شوری برانگیز از خروشم
میاور بی نمک چون می به جوشم
ز مژگان ترم در جوی کن آب
مکُش در دیده اشکم را چو سیماب
ز پرواز هوس بشکن پرم را
هواخواه محبت کن سرم را
گلی زین بوستانم کن کرامت
که باشم مست بویش تا قیامت
دماغم را ز جام فیض، تر کن
پس آنگه فیض‌جویان را خبر کن
مرا فیض تو در کارست، در کار
تو هم قفل از در نابسته بردار
به زلف سنبلم بوی ثنا ده
گلم را رنگ نعت مصطفی ده
دلیرم کن به نعت شاه لولاک
کلامم را ز حرف غیر کن پاک
روان کن آبی از نعتش به جویم
که دست از هرچه غیر وی بشویم
ز گل، روی پیمبر ده به یادم
به سنبل زان دو گیسو ساز شادم
ز مهرش چون سرشتی خاک پاکم
به مهرش باز بسپاری به خاکم
پی نعت نبی، کج نه کلاهم
در اقلیم سخن کن پادشاهم
بود کشمیر آغاز کلامم
که چون کشمیرماند سبز، نامم