عبارات مورد جستجو در ۴۸۲ گوهر پیدا شد:
سعدی : قطعات
شمارهٔ ۱۸۳
هر بد که به خود نمی‌پسندی
با کس مکن ای برادر من
گر مادر خویش دوست داری
دشنام مده به مادر من
انوری : مقطعات
شمارهٔ ۱۱۵ - در طلب شراب
ای جوانمردی که هرگز چرخ پیر
گام حکم الا به کامت برنداشت
از کفایت آنچه دارد طبع تو
خاطر لقمان و اسکندر نداشت
دوستی دارم که در روی زمین
کس ازو در حسن نیکوتر نداشت
بارها می‌گفت کایم نزد تو
این سخن از وی دلم باور نداشت
این زمان آمد ولیکن کمترین
در همه کیسه طسویی زر نداشت
گوشتی و نقل و نان ترتیب کرد
لیک وجه بادهٔ احمر نداشت
بادهٔ نابم فرست ای آنکه دهر
در سخاوت چون تویی دیگر نداشت
ور نداری از کس دیگر بخر
وین مثل برخوان که جحی خر نداشت
انوری : مقطعات
شمارهٔ ۱۸۵
به خدایی که بی‌شناس مقیم
دردل و دیده آتشم باشد
مرگ هر چند خوش نباشد لیک
بی رخ دوستان خوشم باشد
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۶
ای عهد تو عید کامرانی پیوست
افتاد بهار پیش بزم تو ز دست
زیبنده‌تر از مجلس تو دست بهار
بر گردن عید هیچ پیرایه نبست
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۰۵
راز تو ز بیم خصم پنهان دارم
ورنه غم و محنت تو چندان دارم
گویی که ز دل نداریم دوست همی
آری ز دلت ندارم از جان دارم
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۴
چون دوستی روی تو ورزم به نیاز
مگذار به دست دشمن دونم باز
گر سوختنیست جان من هم تو بسوز
ور ساختنیست کار من هم تو بساز
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۳
دم با تو زنم، که یار دیرینه تویی
کم با تو زنم، که یار دیرینه تویی
در عیش قدیم، ار قدمی خواهم زد
هم با تو زنم، که یار دیرینه تویی
فخرالدین عراقی : مقطعات
شمارهٔ ۷
چو یاد آرم از آن ساعت که خرم طبع بنشستم
لبم پر خنده، با یاران و با احباب همزانو
بر آرم آه سوز از دل، به صد زاری و پس گویم:
عسی‌الایام ان یرجعن قوما کالذی کانوا
فخرالدین عراقی : مقطعات
شمارهٔ ۸
راحت دوستان عمادالدین
چون که امروز بهترک هستی
در کف محنت خودی امروز؟
یا نه از دست رنج وارستی
همچو ماهی بر آسمان نشاط
یا چو ماهی فتاده در شستی؟
یا بهانه است اینهمه، خود تو
از قدح های عشق سرمستی؟
خاطر دوستانت غمگین است
تا تو در خانه شاد ننشستی
مرهمی ساز بهر خسته‌دلان
هر چه زودتر که جمله را خستی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۹
تا نقش خیال دوست با ماست دلا
ما را هم عمر خود تماشاست دلا
وانجا که مراد دل برآرید ای دل
یک خار به از هزار خرماست دلا
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۸۰
آن روز که روز ابر و باران باشد
شرط است که جمعیت یاران باشد
زانروی که روییار را تازه کند
چون مجمع گل که در بهاران باشد
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۱۰
از آب حیات دوست بیمار نماند
در گلبن وصل دوست یک خار نماند
گویند درچه‌ایست از دل سوی دل
چه جای دریچه‌ای که دیوار نماند
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۹۰
بی‌بحر صفا گوهر ما سنگ آمد
بی‌جان جهان جان و جهان تنگ آمد
چون صحبت دوست صیقل جان و دلست
در جان گیرش که رافع زنگ آمد
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۰۳
کی غم خورد آنکه با تو خرم باشد
ور نور تو آفتاب عالم باشد
اسرار جهان چگونه پوشیده شود
بر خاطره آنکه با تو محرم باشد
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۶۱
مائیم و توئی و خانه خالی برخیز
هنگام ستیز نیست ای جان مستیز
چون آب و شراب با حریفان آمیز
چندانکه رسم بجای کج دار و مریز
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۲۵
ای مفخر و سلطان همه دلداران
جالینوسی برای این بیماران
روز باران بگلشنت جمع شویم
شیرین باشند روز باران یاران
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۸۴
امشب منم و یکی حریف چو منی
بر ساخته مجلسی برسم چمنی
جام می و شمع و نقل و مطرب همه هست
ای کاش تو می‌بودی و اینها همه نی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۷۵
ای دوست که دل ز دوست برداشته‌ای
نیکوست که دل ز دوست برداشته‌ای
دشمن چو شنیده می‌نگنجد از شوق
در پوست که دل ز دوست برداشته‌ای
ابوسعید ابوالخیر : ابیات پراکنده
تکه ۸
گر من این دوستی تو ببرم تا لب گور
بزنم نعره ولیکن ز تو بینم هنرا
ابوسعید ابوالخیر : ابیات پراکنده
تکه ۲۰
صاحب خبران دارم آنجا که تو هستی
یک دم زدن از حال تو غافل نیم ای دوست