عبارات مورد جستجو در ۳۶۰۹۶ گوهر پیدا شد:
کمال خجندی : مقطعات
شمارهٔ ۳۷
گفت فرهاد آقا به میر ولی
که رشیدیه را کنیم آباد
زر به تبریزیان بآجر و سنگ
بدهیم از برای این بنیاد
بود مسکین به شغل کوه کنی
که از موران کوه و دشت زیاد
لشگر پادشاه توقتمش
آمد و هاتف این ندا در داد
لعل شیرین بکام خسرو شد
کوه بیهوده میکند فرهاد
کمال خجندی : مقطعات
شمارهٔ ۴۳
دوش مهمان لب جانان شدم
عذر گفت و منتم بر جان نهاد
کامشبم چیزی چنان در خورد نیست
تا توان پیش چنین مهمان نهاد
گفتم آن نقل دهان بس نیست گفت
هیچ پیش مهمان نتوان نهاد
کمال خجندی : مقطعات
شمارهٔ ۴۵
ز ضعف و صحت تن یار صرف خواندن از من
سوال کرد ز لفظی که آن فصیح بود
نظر بجانب قدش فکندم و گفتم
الف مقابل عین است چون صحیح بود
کمال خجندی : مقطعات
شمارهٔ ۴۷
طبع من هر چه بسازد بسر خوان سخن
قسمت تست اگر بد سازد
بنده در هر غزلی کرد ادا قول کمال
تا بتصنیف ترا معتقد خود سازد
کمال خجندی : مقطعات
شمارهٔ ۶۰
جستم از یاری نشان آن پسر
کاب حیوانست جویای لبش
گفت بیگناهان بجیحونش طلب
کان زمان باشد خلاص از مکتبش
هر نماز دیگری آیم برون
جانب جیحون و جویم لب لبش
کمال خجندی : مقطعات
شمارهٔ ۷۵
جوانی گفت با محبوب خوشگوی
که چون بینی هوا خواه تو یارم
چرا کاغذ نچسبانی به بینی
سریش از نیست با کاغذ من آرم
بگفت از ضعف پیری و فقیری
من مسکین سر بینی ندارم
کمال خجندی : مقطعات
شمارهٔ ۸۲
نشسته بر دم حمام دیدم آن مه را
به گلرخان دگر گفتمش ز بعد سلام
اگر تو آدمی اعتقاد من این است
که دیگران همه نقشند بر در حمام
کمال خجندی : مقطعات
شمارهٔ ۸۶
گله کردی که زرنجور نکردی پرسش
تو ببرس از من بیدل که بروزان و شبان
مونسی نیست مرا در بر و مشهور است این
دلبری هست ترا در برو معروفست آن
کمال خجندی : مقطعات
شمارهٔ ۹۰
نکهت پیراهنت آمد بمن
یافتم جان نوی از رایحه
خوانده بودم فاتحه وصل ترا
شد قبول الحمدالله فاتحه
کمال خجندی : مقطعات
شمارهٔ ۹۵
بسمع معجری ای پیک عاشقان برسان
حدیث شوق ملاقات و آرزمندی
ز بعد آنکه زدی حلقه بر در و خود را
در آن جناب همایون چو حلقه افکندی
بگویش این قدر از من که ای برتبت و فضل
گذشته قدر تو از پایه هنرمندی
چه گل شکفت ازاینت که بر سبیل خلاف
درخت مهر و محبت ز بیخ برکندی
گر از تنیده یاری گسسته شد تاری
چه باشد ار بسر انگشت عفو پیوندی
مرا خود از تو چه نفع و ترا ز من چه ضرر
که من ترا بپسندم مرا تو نپسندی
بنظم و نثر گرفتم که سعدی وقتیم
نه من ز خاک خجندم تو از سمرقندی
کمال خجندی : رباعیات
شمارهٔ ۴
با پسته شیرین تو شکر هیچ است
با سنبل مشگین تو عنبر هیچ است
گویند که هیچ است ز تنگی دهنت
من هیچ ندیده ام سخن در هیچ است
کمال خجندی : رباعیات
شمارهٔ ۵
با پسته تنگ تو شکر بر هیچ است
با موی میان تو کمر بر هیچ است
گر بر دهنت کنم نظر هیچ مرنج
زیرا که مرا از تو نظر بر هیچ است
کمال خجندی : رباعیات
شمارهٔ ۶
تا کی نبود با دل من تمکینت
تا چند بود جور و جفا آئینت
پیوسته بکینه دلم می پیچد
زلفین خم اندر خم چین بر چینت
کمال خجندی : رباعیات
شمارهٔ ۷
دندان مرا چو درد پنهان بگرفت
آن درد نهان در دل و در جان بگرفت
چون مرهم درد ها همه در لب تست
آن لب باید بریز دندان بگرفت
کمال خجندی : رباعیات
شمارهٔ ۸
کس خوبتر از تو در جهان ممکن نیست
بس خوبتر از تو در جهان ممکن نیست
گر خوبی ماه پیکران بد مهریست
پس خوبتر از تو در جهان ممکن نیست
کمال خجندی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳
گر گل نه بخدمتت ز جا برخیزد
بهر زدنش باد صبا برخیزد
پیش قد تو سرو سهی را در باغ
چندانکه نشانند ز پا برخیزد
کمال خجندی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴
گفتم که بده بوسه ای حور نژاد
زان تنگ دهان که هیچ ازویم نگشاد
گفت ار چه دهان ز تنگی هیچ است
ما را بکسی هیچ نمی باید داد
کمال خجندی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵
گفتم که چه ریزد ز لبت گفت قند
گفتم که چه خیزدت زموگفت کمند
گفتم که بفرما سخنی گفت خموش
گفتم بشکر خنده درا گفت مخند
کمال خجندی : رباعیات
شمارهٔ ۱۸
گفتم که برویت چه کنم گفت نظر
گفتم که بکویت چه کنم گفت گذر
گفتم که غمت چند خورم گفت مخور
گفتم چه بود چاره من گفت سفر
کمال خجندی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰
خط تو که خوانند خط ریحانش
سنبل نکشد سر ز خط فرمانش
گر در رخ تو کج نگردد صورت چین
نقاش بانگشت کشد چشمانش