عبارات مورد جستجو در ۲۴۳۴۸ گوهر پیدا شد:
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۷۵
درویش زخودپرستی آزاد بود
ظاهر چو خراب و باطن آباد بود
او را که زلطف ایزدی داد بود
از ردّ و قبول خلق آزاد بود
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۷۷
درویش به غم همیشه خرّم باشد
اندر ره فقر زخم مرهم باشد
گر درویشی تو بابلا خوش می باش
کس جای حدیث عافیت کم باشد
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۷۸
میل دل ما جز به فقیری نبود
خرسند به میر جز اسیری نبود
از صدق اثری در دل شخصی دیدم
ورنه دل ما منزل میری نبود
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۸۲
آزادی مرد هر چه خواهی ارزد
و این حال زماه تا به ماهی ارزد
افسوس که از دست بدادی به هوس
آن درویشی که پادشاهی ارزد
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۸۵
در راه طلب خدمت درویشان کن
بیگانه مباش یاری خویشان کن
با خود مکن آن جنگ که نامردمی است
و آن صلح که با خود است با ایشان کن
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۹۱
امروز چو ناصر فقیران باشی
فردا زقبیل دستگیران باشی
خاک کف پای جمله درویشان شو
تا تاج سر جمله امیران باشی
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۹۲
دردی است طمع که نیستش درمانی
گنجی است یقین که نیستش پایانی
خاک در فقر توتیایی است بزرگ
کان حیف بود به چشم هر سلطانی
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۹۳
درویشان را عار بود محتشمی
در دیده شان نار بود محتشمی
او را که رسد از گل درویشی بوی
بر خاطر او خار بود محتشمی
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۹۴
با فقر نشین اگر تو همدم خواهی
فقر است اگر ملک مُسلَّم خواهی
خاک کف پای این گدایان را خواه
گر افسر سروران عالم خواهی
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۹۵
درویش ز درویشی از آن می نرهد
کاین دهر درم به جای خود می ننهد
آن را که دل است هیچ درویشی نیست
و آن را که به دست است دلش می ندهد
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۹۷
جانی که زمهر زیر میغش داری
باید که همیشه زیر تیغش داری
جان و دل تو که هردوان بخشش اوست
خود آن ارزد کزو دریغش داری
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۹۸
تا تو نشوی فرد به فردی نرسی
در راه یگانگی به مردی نرسی
تا تو غم نام و ننگ خواهی خوردن
هرگز به مقام هیچ مردی نرسی
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۰۱
از خود به درآیی نفسی تجرید است
فارغ شوی از هر هوسی تجرید است
خودبینی و بی سیم و زری مشغولی است
اکرام همه خلق جهان تجرید است
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۱۱
در صفّهٔ شاه دست یازی نبود
واندازهٔ کوتاه و درازی نبود
نارفته قدم تو معرفت می گویی
تو خود گویی ولی نمازی نبود
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۱۳
در راه خدا نکتهٔ طامات چه سود
اقرار زبان با دل برلات چه سود
گیرم که ره کعبه به سر پیمودی
مالت به حرم دل به خرابات چه سود
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۱۴
آنها که به تقلید عبارات کنند
واندر طلب خدا ریاضات کنند
تا دل نکنی پاک ز دنیا و هوا
در راه به یک پیاده شان مات کنند
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۱۷
نارفته ره صدق و صفا گامی چند
پوشیده مرقّعی ازین خامی چند
بگرفته به تقلید الف لامی چند
بدنام کنندهٔ الف لامی چند
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۱۸
هرگه که ببینی دو سه سرگردان را
عیب ره مردان نتوان کرد آن را
تقلیدِ دو سه مقلّد بی معنی
بدنام کند راه جوامردان را
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۱۹
هر مرد که با فراغتش سامان است
هر چند که مفلسی بود سلطان است
تا هست طمع بهشت دوزخ باشد
فارغ شو و چشم سوزنی میدان است
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۲۰
اکنون که تو را امید آزادی خاست
مشغول شدن به دیگری سخت خطاست
دعوی فراغت کنی و مشغولی
انصاف بده فارغ و مشغول رواست؟!