عبارات مورد جستجو در ۲۴۳۴۸ گوهر پیدا شد:
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۱۰۷
ای خواجَه اگر تو را سَعادت خویش است
ایمن منشین زآنچ تو را در پیش است
زینها که تو مال و ملک می پنداری
جز مرداری و مرد ریگی بیش است
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۱۰۸
چندین گفتم دلا که از خود برخیز
زآن پیش که کاریت بیفتد برخیز
کاین منزل پرشور به نزدیک خرد
والله که نشستنش نیرزد برخیز
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۱۰۹
ای دل مگشای لب زاسرار و بُرَو
زنهار نگه دار زاغیار و بُرَو
در دامن تو زمانه گر خاک کند
دامن به سر جهان برافشار و بُرَو
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۱۱۲
تا هست غم خودت نبخشایندت
تا با تو توی هست بننمایندت
تازن نکنی بیوه و فرزند یتیم
این در مزن ای دوست که نگشایندت
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۱۱۳
خاک در کس مشو که گردت خوانند
ور گرم چو آتشی که سردت خوانند
تا تشنه تری به حلق بی آب تری
سیر از همه شو تا سَره مَردت خوانند
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۱۱۵
چندانک تو در بند علایق باشی
می دان که زجملهٔ خلایق باشی
رو ترک علایق و خلایق می کن
تا در صف کم زیان تو لایق باشی
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۱۱۶
هرگه کآید زبحر ربّانی سیل
دیگر نکند این سگ نفسانی میل
حقّا که به لب رسید این روح عزیز
زین سگ که هزار خوک دارد در خیل
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۱۱۷
گر پنهان کرد عیب اگر پیدا کرد
منّت دارم ازو که بس برجا کرد
تاج سر من خاک کف پای کسی است
کاو چشم مرا به عیب من بینا کرد
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۱۱۸
کامل زیکی هنر ده و صد بیند
ناقص همه جا معایب خود بیند
خلق آینهٔ چشم و دل همدگرند
در آینه نیک نیک و بد بد بیند
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۱۲۰
با خلق خدا تصرّف آغاز مکن
چشم خود را به عیب کس باز مکن
سرّ دل هر کسی خدا داند و بس
در خود بنگر فضولی آغاز مکن
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۱۲۵
ای دل چه نشسته ای درین ویرانه
نزدیک آمد که پر شود پیمانه
امروز بکن چاره وگرنِه فردا
سودت نکند ندامت و افغانه
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۱۲۶
افسوس که عمر رفت بر بیهوده
هم لقمه حرام هم نفس آلوده
فرمودهٔ ناکرده پشیمانم کرد
هیهات زکرده های نافرموده
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۱۲۸
هر پیر که دل به عشرت و لهو سپرد
یا حرف سکون زتختهٔ لَهو ستُرد
او مرده بود حقیقتی از پی آنک
روشن گردد چراغ چون خواهد مُرد
اوحدالدین کرمانی : الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن
شمارهٔ ۱
گر معترفی به زشتخویی نیکی
گر عیب کسی دگر نجویی نیکی
بد گفتن و نیک بودنت کاری نیست
گر بد باشی و بد نگویی نیکی
اوحدالدین کرمانی : الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن
شمارهٔ ۲
ای دل زنفاق درگذر تا برهی
بر صدق همی دار نظر تا برهی
غم می خوری و نان نگه می داری
رو غم مخور و نان بخور تا برهی
اوحدالدین کرمانی : الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن
شمارهٔ ۳
آخر نه به عالم آدمی زآن آمد
کاو همچو بهایم خورد و آشامد
نه کار تو آنگهی به خیر انجامد
کز لطف تو دل شکسته ای آرامد؟
اوحدالدین کرمانی : الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن
شمارهٔ ۴
هر چند که از دست تو آید که کنی
بر هیچ کسی جفا نباید که کنی
یکبار تواند پس تو با خود جَور
شاید که کنی آنچ نشاید که کنی
اوحدالدین کرمانی : الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن
شمارهٔ ۵
در راه نفاق اگر بتی بتراشی
در پیش نهی و جان برو می پاشی
به زآن باشد که در ره قلّاشی
دعوی کنی و دل سگی بخراشی
اوحدالدین کرمانی : الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن
شمارهٔ ۶
چون گل به میان خار می باید زیست
با دشمن دوست وار می باید زیست
خواهی که سخن زپرده بیرون نشود
در پردهٔ روزگار می باید زیست
اوحدالدین کرمانی : الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن
شمارهٔ ۷
مردم نشود به گوش و چشم و بینی
مردم آن است کزو نکویی بینی
کردار تو آیینهٔ اعمال تو شد
تا هرچه بکرده ای درو می بینی