عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
رضی‌الدین آرتیمانی : رباعیات
رباعی شماره ۲۲
هر دل که رهین تن بود او دل نیست
در عالم دل خبر ز آب و گل نیست
راهی نبود که او بمنزل نرسد
جز راه محبت، که در او منزل نیست
رضی‌الدین آرتیمانی : رباعیات
رباعی شماره ۲۴
در عشق حکایت غم انگیز نیست
افسانه مصر و شام و تبریزی نیست
گفتم شاید جز او ببینم چیزی
چون دیدم من بغیر او چیزی نیست
رضی‌الدین آرتیمانی : رباعیات
رباعی شماره ۲۵
از ذرهٔ سرگشته، قرار تو کجاست
وی مشت غبار، اعتبار تو کجاست
در آمدن و بودن و رفتن مجبور
ای عاجز مضطر، اختیار تو کجاست
رضی‌الدین آرتیمانی : رباعیات
رباعی شماره ۲۶
این دار فنا بلند از پستی ما است
وین سختی ناتمام از هستی ما است
گفتم چه گناه کرده‌ام تا هستم
یا رب چه گناه بدتر از هستی ما است
رضی‌الدین آرتیمانی : رباعیات
رباعی شماره ۲۷
عرق از برگ گل انگیختنش را نگرید
آب و آتش بهم آمیختنش را نگرید
بخدا گر دهنش، هیچ تواند کس دید
یا اگر دید توان، پس ذقنش را نگرید
رضی‌الدین آرتیمانی : رباعیات
رباعی شماره ۲۹
بر کف چه نهم سبحه که زنارم شد
در بر چه کنم خرقه که سربارم شد
عقلم ننمود چاره و عشق بسوخت
از پیش نرفت کاری و کارم شد
رضی‌الدین آرتیمانی : رباعیات
رباعی شماره ۳۲
آنانکه علم به عالم تجریدند
علامهٔ دانشند و عین دیدند
ناکشته، تر و خشک جهان را کشتند
نادیده بد و نیک جهان را دیدند
رضی‌الدین آرتیمانی : رباعیات
رباعی شماره ۳۳
در صومعه و مدرسه دیار نبود
در هر دو جهان واقف اسرار نبود
بودند همه لنگر آن عالم لیک
از عالم دل کسی خبردار نبود
رضی‌الدین آرتیمانی : رباعیات
رباعی شماره ۳۴
ز آئینهٔ دل چو زنگ اغیار زدود
نه جامه سفید ساز و نه خرقه کبود
چون اهل زمان نه‌ایم در قید فنا
ما فانی مطلقیم در عین وجود
رضی‌الدین آرتیمانی : رباعیات
رباعی شماره ۳۵
مجنون که تمام محو لیلی نشود
شایستهٔ انوار تجلی نشود
گفتی که به عشق دل تسلی گردد
عشق آن باشد که دل تسلی نشود
رضی‌الدین آرتیمانی : رباعیات
رباعی شماره ۳۶
یک جرعه هر آنکه از می ما نو شد
عیب و هنر تمام عٰالم پوشد
ما صاف دلان کینه نداریم ز مهر
خون در دل ما ز مهر دشمن، جوشد
رضی‌الدین آرتیمانی : رباعیات
رباعی شماره ۳۸
گه مجنونم به دشت و کو میسازد
گه معقولم به گفتگو می‌سازد
گویند که نیکو نبود ساختگی
بس از چه نکوست آنچه او میسازد
رضی‌الدین آرتیمانی : رباعیات
رباعی شماره ۴۰
خاکم که به هیچ کس گذارم نبود
آبم که به هیچ کس مدارم نبود
بادم که به هیچ جا قرارم نبود
نارم که ز سوختن کنارم نبود
رضی‌الدین آرتیمانی : رباعیات
رباعی شماره ۴۱
هر چیز که پرتوی بتو در تابد
اندیشه مکن که نیک باشد یا بد
زنهار به جز در خرابات مکوب
کانجاست که هر که هر چه خواهد یابد
رضی‌الدین آرتیمانی : رباعیات
رباعی شماره ۴۴
تا در ره عشق پای از سر نشود
ایمان با کفر ما برابر نشود
تا آینه از آه منور نشود
بر روی کسی گشاده این در نشود
رضی‌الدین آرتیمانی : رباعیات
رباعی شماره ۴۶
تا گلگون اشک و چهره کاهی نشود
دل مشرق انوار الهی نشود
سالک که ز سر خویش واقف گردد
او عارف اسرار کماهی نشود
رضی‌الدین آرتیمانی : رباعیات
رباعی شماره ۴۸
در گوش هر آنکه این صدا بنشیند
مشکل که در این طلب ز پا بنشیند
از بوی گلی مرغ دلم از جا شد
اکنون حیرانست کجا بنشیند
رضی‌الدین آرتیمانی : رباعیات
رباعی شماره ۵۱
تا چند رضی به گیر و دارت دارند
گیرم به خزان چو نوبهارت دارند
بر خیز رضی سنگ گرانی موقوف
کاینده و رفته انتظارت دارند
رضی‌الدین آرتیمانی : رباعیات
رباعی شماره ۵۴
در وادی معرفت نه گیر است و نه دار
کانجا همه بر هیچ نهٰادند سوار
رفتم که زمعرفت زنم دم، گفتا
دریا به دهان سگ مگردان مردار
رضی‌الدین آرتیمانی : رباعیات
رباعی شماره ۵۷
فریاد که سبحه در کفم شد زنار
افسوس که یار عاقبت شد اغیار
گفتم که بهیچ کار هرگز نایم
چیزی نبودکه او نباشد در کار