عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
رضی‌الدین آرتیمانی : رباعیات
رباعی شماره ۵۸
چون سیل که آخر بنشیند ز خروش
در مجلس اهل حال گشتیم خموش
گفتم بگوش آنچه نبینند به چشم
دیدیم بچشم آنچه نبینند به گوش
رضی‌الدین آرتیمانی : رباعیات
رباعی شماره ۶۰
میزند مرغ دلم پر به هوای اشرف
چونکه فردوس نباشد به صفای اشرف
گویند بهشت، لیک تا دید صفاش
از شرم فکند سر بپای اشرف
رضی‌الدین آرتیمانی : رباعیات
رباعی شماره ۶۲
هر دل که درین زمانه درویش ترک
از نیش زبان ناکسان، ریش ترک
خواهی که مقٰام لی مع الله یابی
گامی بنه از من و توئی پیشترک
رضی‌الدین آرتیمانی : رباعیات
رباعی شماره ۶۳
تا چند زمانی و مکانی باشیم
وامانده ز پای کاروانی باشیم
آن روز که آب زندگانی می‌ریخت
می خواست و بال زندگانی باشیم
رضی‌الدین آرتیمانی : رباعیات
رباعی شماره ۶۴
با سبحه به چپ و راست ساغر گیریم
وز ننگ ریا دین قلندر گیریم
چون باد به هر ناخوش و خوش در گذریم
چون شعله بهر خار خسی درگیریم
رضی‌الدین آرتیمانی : رباعیات
رباعی شماره ۶۶
هر چند که پوشیده ترم، عورترم
هر چند که نزدیک‌ترم، دورترم
سبحان اللّه در آن جمال از حیرت
هر چند که بیننده‌ترم، کورترم
رضی‌الدین آرتیمانی : رباعیات
رباعی شماره ۶۷
آنی که به فکر در نیائی چکنم؟
از فکر به ذکر در نیٰائی چکنم
نی‌نی غلطم فکر چه و ذکر کدام
این معنی گو، اگر نیٰائی چکنم
رضی‌الدین آرتیمانی : رباعیات
رباعی شماره ۶۹
زاهد مستیم و بی‌ریا میرقصیم
نه چون تو به تسبیح و ردا میرقصیم
یکذره چو از هوای او خالی نیست
چون ذره شدیم ودر هوا میرقصیم
رضی‌الدین آرتیمانی : رباعیات
رباعی شماره ۷۱
تا چند بساط شادی و غم گیریم
راه و روش مردم عالم گیریم
کو زلف مشوشی که در هم پاشیم
کو شعلهٔ آتشی که در هم گیریم
رضی‌الدین آرتیمانی : رباعیات
رباعی شماره ۷۲
چون شعله به هیچ همدمی دم نزدیم
کز سوز دل آتشی به عٰالم نزدیم
داغ دل خود به هیچکس ننمودیم
کارایش روزگار بر هم نزدیم
رضی‌الدین آرتیمانی : رباعیات
رباعی شماره ۷۳
چون اهل ریا چو ربنا در گیریم
درویشی ما بسی که ساغر گیریم
گاهی دم خود بسالها، دربازیم
گاهی به دمی ملک سکندر گیریم
رضی‌الدین آرتیمانی : رباعیات
رباعی شماره ۷۵
ما ناب گلابیم، گل آلود نه‌ایم
یا همچو چراغ تیره در دود نه‌ایم
با اینهمه بود، غیر نابود نه‌ایم
در عین وجود هیچ موجود نه‌ایم
رضی‌الدین آرتیمانی : رباعیات
رباعی شماره ۷۶
یک کوچه شده‌است خلوت و بازارم
یکسان گشته‌است اندک و بسیارم
یک ره گشتیم با دو عالم زان رو
یکرنگ شده است سبحه و زنارم
رضی‌الدین آرتیمانی : رباعیات
رباعی شماره ۷۷
بر سر چو کلاه عاشقی افرازم
سر بازیهـٰا تمام بازی سازم
یکذره غم درون، برون ار فکنم
غمهـٰای جهان تمام، شادی سازم
رضی‌الدین آرتیمانی : رباعیات
رباعی شماره ۷۹
صد شکر که نیستم من از بی‌خبران
گه مست ز وصلم و گهی از هجران
دانشمندان تمام گریٰان بر من
خندان من دیوانه به دانشمندان
رضی‌الدین آرتیمانی : رباعیات
رباعی شماره ۸۰
نی در غم فرزند و زن و خویشم من
نی خویش به قید مذهب و کیشم من
رفتم که حساب خود کنم هیچ نبود
شاید اگر از هیچ نیندیشم من
رضی‌الدین آرتیمانی : رباعیات
رباعی شماره ۸۲
آنانکه جمال غیب دیدند همه
رفتند و به عیش آرمیدند همه
یک حرف ز مدعا نگفتند بکس
با آنگه به مدعی رسیدند همه
رضی‌الدین آرتیمانی : رباعیات
رباعی شماره ۸۳
لیلی خواهی به تربت مجنون شو
لؤلؤ خواهی به لجه جیحون شو
گفتی که برون شوم بی‌معرفتی
با خود چه شوی، برو ز خود بیرون شو
رضی‌الدین آرتیمانی : رباعیات
رباعی شماره ۸۵
تا در ره دوست سر ز پا میدانی
نه مبدأ خود، نه منتها میدانی
در عالم آشنائی ای بیگانه
تا بیگانه ز آشنا میدانی
رضی‌الدین آرتیمانی : رباعیات
رباعی شماره ۸۶
تا جانب دوست رو ز هر سو نکنی
از گلبن تحقیق گلی بو نکنی
چون جانب دوست رو نهی هر جا هست
ز نهار بجانب دگر رو نکنی