عبارات مورد جستجو در ۶۲۵۴ گوهر پیدا شد:
عطار نیشابوری : باب بیست و دوم: در روی به آخرت آوردن و ترك دنیا كردن
شمارهٔ ۹
کارت همه چون که خوردن و خفتن بود
میلت همه در شنودن و گفتن بود
بنشین که من و تو را درین دار غرور
مقصود ز آمدن، همه رفتن بود
عطار نیشابوری : باب بیست و دوم: در روی به آخرت آوردن و ترك دنیا كردن
شمارهٔ ۱۳
بر لوحِ دلت نقشِ دو عالم رقم است
رو لوح بشوی و ز ناحق دودم است
ور با عدمت برَند اصلت عدم است
انگار نزادهای بمیر این چه غم است
عطار نیشابوری : باب بیست و دوم: در روی به آخرت آوردن و ترك دنیا كردن
شمارهٔ ۲۵
دل از طربِ زمانه برداشتنیست
و افزون طلبی ما کم انگاشتنیست
تا چند چو کرمِ پیله بر خویش تنیم
چون هر چه تنیدهایم بگذاشتنیست
عطار نیشابوری : باب بیست و دوم: در روی به آخرت آوردن و ترك دنیا كردن
شمارهٔ ۲۶
آن چیست مرا از غم و تیمار که نیست
وز ناکامی اندک و بسیار که نیست
از جملهٔدخل و خرج این عالم خاک
بادی است مرا در سر و انگار که نیست
عطار نیشابوری : باب بیست و دوم: در روی به آخرت آوردن و ترك دنیا كردن
شمارهٔ ۲۷
جانی است درین راه خطرناک شده
تن زیر زمین ز نیک و بد پاک شده
بس رهگذری که بگذرد بر من و تو
ما بیخبر از هر دو جهان خاک شده
عطار نیشابوری : باب بیست و دوم: در روی به آخرت آوردن و ترك دنیا كردن
شمارهٔ ۲۸
از عمر، تمام بهره، برداشته گیر
هر تخم که دل میطلبد کاشته گیر
اول برخیز و هرچه گرد آوردی
آخر به دریغ جمله بگذاشته گیر
عطار نیشابوری : باب بیست و دوم: در روی به آخرت آوردن و ترك دنیا كردن
شمارهٔ ۲۹
هر دیده که روی در معانی آورد
بیشک ز کمال زندگانی آورد
بر باد مده عمر که هر لحظه ز عمر
صد مُلک به دست میتوانی آورد
عطار نیشابوری : باب بیست و دوم: در روی به آخرت آوردن و ترك دنیا كردن
شمارهٔ ۳۵
گر عقل تو کامل است کم خور غم خویش
هرکس را عالمی و تو عالم خویش
کس ماتم تو، چنانکه باید، نکند
بر خود بگری و خود بکن ماتم خویش
عطار نیشابوری : باب بیست و سوم: در خوف عاقبت و سیری نمودن از عمر
شمارهٔ ۷
چون خواهد بود در کمین افتادن
بر خاستنت زیرترین افتادن
انصاف بده دلا که کاری است عظیم
در ششدرهٔ روی زمین افتادن
عطار نیشابوری : باب بیست و سوم: در خوف عاقبت و سیری نمودن از عمر
شمارهٔ ۱۷
تا کی باشم گرد جهان در تک و تاز
سیر آمدم از جهان و از آز و نیاز
مرگی که مرا رهاند از عمر دراز
حقا که به آرزوش میجویم باز
عطار نیشابوری : باب بیست و سوم: در خوف عاقبت و سیری نمودن از عمر
شمارهٔ ۲۱
اشکم پس و پیش منزلم بگرفته‌ست
سیلاب بلا آب و گلم بگرفته‌ست
هر لحظه هزار مشکلم بگرفته‌ست
دیرست که از خویش دلم بگرفته‌ست
عطار نیشابوری : باب بیست و سوم: در خوف عاقبت و سیری نمودن از عمر
شمارهٔ ۲۶
چون من بگذشتهام بجان زین دو سرا
تا کی ز گرانجانی تن بهر خدا
از پای فتادهام به روزی صد جا
خود را بدروغ چند دارم بر پا
عطار نیشابوری : باب بیست و سوم: در خوف عاقبت و سیری نمودن از عمر
شمارهٔ ۴۱
شد عقل ز دست و سخت مضطر افتاد
تا موی چو سیم و روی چون زر افتاد
عمری که ز سر غرور سودا پختم
امروز مرا چو کفک با سر افتاد
عطار نیشابوری : باب بیست و سوم: در خوف عاقبت و سیری نمودن از عمر
شمارهٔ ۴۲
آن رفت که عیشِ این جهانی خوش بود
وان روز جوانی بخوانی خوش، بود
امروز که پیری به سر آمد شادم
وآن بود غلط زانکه جوانی خوش بود
عطار نیشابوری : باب بیست و سوم: در خوف عاقبت و سیری نمودن از عمر
شمارهٔ ۴۳
تا کی به هوس چارهٔ بهبود کنیم
کان به که خوشی عزمِ سفر زود کنیم
چون عمرِ عزیز بود سرمایهٔ ما
سرمایه ز دست رفت چه سود کنیم
عطار نیشابوری : باب بیست و سوم: در خوف عاقبت و سیری نمودن از عمر
شمارهٔ ۴۸
دردا که ز دُردی جهان مَست شدیم
پشتی چو کمان و تیر از شست شدیم
آمد شدِ ما نگر که در آخرِ عمر
از پای درآمدیم و ازدست شدیم
عطار نیشابوری : باب بیست و سوم: در خوف عاقبت و سیری نمودن از عمر
شمارهٔ ۴۹
رفتیم و نبود هیچ کس محرم ما
غم بود که بود روز و شب همدم ما
سبحان اللّه! به هرزه این عمرِ عزیز
امد بسر و بسر نیامد غم ما
عطار نیشابوری : باب بیست و سوم: در خوف عاقبت و سیری نمودن از عمر
شمارهٔ ۵۰
ای دل همه را بیازمودیم و شدیم
بسیار بگفتیم و شنودیم وشدیم
فی الجلمه چنان که رفته بودیم شدیم
کِشتیم وفا، جفا درودیم و شدیم
عطار نیشابوری : باب بیست و سوم: در خوف عاقبت و سیری نمودن از عمر
شمارهٔ ۵۸
هم کار ز دست رفت در بی کاری
هم عمر عزیز میرود در خواری
تا چون بود این باقی عمرم که نبود
از عمر گذشته هیچ برخورداری
عطار نیشابوری : باب بیست و سوم: در خوف عاقبت و سیری نمودن از عمر
شمارهٔ ۶۱
از گلشن دل نصیب من خار رسید
وز جان به لب رسیده تیمار رسید
افسوس که آفتاب عمرم ناگاه
در بیخبری بر سر دیوار رسید