عبارات مورد جستجو در ۲۴۳۴۸ گوهر پیدا شد:
اهلی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۱۱
گنج سخنم مایه ندزدم چو حریفان
در مال کسان میل بدین پایه حرام است
ما را که خدا داده بود چشمه حیوان
دریوزه آب از در همسایه حرام است
اهلی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۱۲
بغیر نامه و پیغام بی نشانان را
کتابتی است نهانی که از ریا دور است
صفای همت باطن که عالم افروزد
که حسن حرف زبانی چراغ بی نور است
اهلی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۱۳
گرچه دولت توان به صحبت یافت
من و عزلت که عافیت با اوست
عاقبت عافیت بکار آید
عافیت جو که عاقبت با اوست
اهلی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۱۶
از حق بدعا دین طلب ای خواجه نه روزی
کاین رزق مقدر شده از لطف اله است
آه سحری کز پی نان است چه باشد؟
فریاد خران هم بهوای جو و کاه است
اهلی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۲۰
تا ابد امید آزادیش نیست
هر که او در دام شهوت مبتلاست
بگذر از شهوت که پیران گفته اند
هر که در شهوت فرو شد برنخاست
اهلی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۲۳
کس از شهوت بطن سودی نیافت
شکم خواره را کار جان دادن است
شب آبستن از پرخوری چون زنان
سحر بر سر پای در زادن است
اهلی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۲۴
هر که شد دنبال دنیا ترک کرد آسودگی
ترک دنیا کردن و آسودگی خوش دولتیست
صبر کن با محنت فقر و ز کس راحت مخواه
زانکه هر راحت که باوی منتست آن محنتیست
گرچه مرهم از جراحت میبرد زحمت ولی
از طبیبان خواستن مرهم مگر کم زحمتیست
اهلی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۲۶
اهلی حریف ساقی و رندان دیر باش
بگذر ز شیخ و مسجد و کنج مراقبت
صحبت مجو بهر که ترا نیست نسبتی
اول مناسبت طلب آنکه مصاحبت
اهلی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۲۷
دیده باشی برای دفع گزند
صورتی خوش که بر سر خشتست
شکل ناکس همان صفت دارد
صورتی خوب و معنیی زشتست
اهلی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۲۸
کشته همت مردان بر مقصود دهد
زانکه باران گرم بر سرما دمبدم است
هر قصوری که بود از کمی همت ماست
ورنه از ابر کرم رحمت حق را چه کم است
اهلی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۲۹
ای که همچون عشق پیچان همتی داری بلند
جز به نخل میوه‌دار نیک اصلان در مپیچ
دولت بداصل ناکس همچو نخل مومی است
صورتش خوب است اما معنیش هیچ است هیچ
اهلی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۳۶
از خوب و زشت دنیا غافل مباش ایدل
کاین شاهد از دو رویی سکسار صورت افتاد
محبوب دلنوازست هر کس که آدمی روست
وانگه که گشت سگرو کس روی او مبیناد
اهلی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۳۷
دلا، گر گنج میجویی گدای مرد معنی شود
بصورت گر چه از خلق جهان درویش تر باشد
ببر از اهل صورت زانکه ناکس مار رنگین است
ملامت بیش باشد هر که با او بیش تر باشد
چو شاخ گل بهنگام تواضع بر زمین افتاد
چو خار آنگه که کار افتد سراسر نیشتر باشد
اهلی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۳۹
اگر چه نامه سیاه است در جهان شخصی
که بهر لقمه نانی عذاب خلق بود
سیاه نامه تر از وی کسیست روز حساب
که نان خود خورد و در حساب خلق بود
اهلی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۴۰
بنده را مردن از طلب خوشتر
خاصه ذکر روی بندگی طلبد
مردن اسکندرش بسی بهتر
که از خضر آب زندگی طلبد
شاعران در جهان دو طایفه اند
اختلاف از صفت بدر باشد
نیک ایشان به از فرشته بود
بد ایشان ز سگ بتر باشد
اهلی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۴۲
نرگسش زان زبان چو سوسن نیست
که به سیم و زرش نیاز بود
دست کوته کن و زبان بگشا
دست کوته زبان دراز بود
اهلی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۴۳
اگر غمی رسد از دهر شاد باش ایدل
که غم نشانه شادیست هر کرا دادند
چو شادیی رسد از غم مباش غافل هم
چرا که شادی و غم هر دو توأمان زادند
اهلی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۴۷
بترس از غیرت سلطان عشق ای آنکه می پرسی
که بر خاک زمین دایم چرا افلاک میگردد
به سر میشد ز مغروری زد او را عشق یک سیلی
که شد رویش کبود و تا ابد بر خاک میگردد
اهلی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۵۲
کسی بکعبه رود کز صفای سینه پاک
سر نیاز نهد کعبه را سجود کند
تو خودپرستی و مست از غرور اگر روزی
سجود کعبه کنی کعبه را چه سود کند
اهلی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۵۳
عارف عیسی نفس نام و نشان گم میکند
کافت اندر شهرت و در صحبت مردم بود
عالم خوش خلق دایم بر سفیهی هرزه گوست
چون مگس جوشی که بر کون خر بی دم بود