عبارات مورد جستجو در ۳۶۰۹۶ گوهر پیدا شد:
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۶۵
دانی که به من در غمت آیا چه گذشت؟
بر سر چون شمع، بی تو شبها چه گذشت؟
از درد فراق، ما ز خود بی خبریم
آیا خبرت هست که بر ما چه گذشت؟
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۶۹
از حوصلهٔ صبر، غمت بیرون است
هر لحظه دل از فراق، دیگرگون است
با دیده چه سازیم که چون شب باز است؟
از شوق چه گوییم که روزافزون است
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۷۹
خورشید رخ تو تا دل افروز نشد
ما را شب بخت تیره فیروز نشد
از داغ تو سینه راحت اندوز نشد
هرگز به چراغ، شام کس روز نشد
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۸۰
اکسیر محبت رخ ما کاهی کرد
هجران ستیزه کار، جانکاهی کرد
از چرخ بلند، سینه خالی کردن
دشوار نبود، ناله کوتاهی کرد
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۸۱
در هجر تو ناله سینه فرسایی کرد
ابر مژه خون دیده پالایی کرد
فرهاد غم تو آهنین بازو بود
بیهوده دل صبور خارایی کرد
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۸۲
شاخ گل من نظر به خاری نکند
رحمی به دل سینه فگاری نکند
ترسم نبرد دل از خروشیدن سود
ما خوار شویم و ناله کاری نکند
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۸۵
یک چند دل از پی تمنا گردید
جانم هدف طعنه اعدا گردید
گردید ز هر طرف چو راهم بسته
راه سر کوی دوست پیدا گردید
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۸۷
آمد به برم یار و چه زیبا آمد!
آرامش جان ناشکیبا آمد
عاری ز خودی شدم، حیاتم بخشید
آن کهنه پلاس رفت و دیبا آمد
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۸۹
گفتم که به یاد یار خواهی آمد
یا خون شده در کنار خواهی آمد
نه زان اثری نه زین نشانِ نظری
ای دل، توکجا به کار خواهی آمد؟
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۹۴
گفتم ز غمت غنچهٔ دل وا نشود
گفتا چه فضولی ست، شود یا نشود
بیهوده چه نالی از گرانباری دل؟
گر غم غم ماست، بار دلها نشود
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۴
از عکس رخ تو، گلستان پیدا شد
وز سایه تو، سرو روان پیدا شد
خود جمله جهان صورت یکتایی توست
از هر دو کف تو، بحر و کان پیدا شد
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۵
در راه طلب، ناله هواخواهی کرد
دل همرهی آه سحرگاهی کرد
زد قاصد شوق دست و پایی که نداشت
دامان وصال یار، کوتاهی کرد
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۷
بربندی اگر به خون کمر را چه شود؟
لعلی کنی آبگون گهر را چه شود؟
در سینه فتاده بار غم بر سر هم
برداری اگر تو بار سر را چه شود؟
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۰
این شور نه آن لعل شکرریز فکند
جادوی نگاهِ معجزآمیز فکند
مستانه ز چشم او برآمد نگهی
آتش به نهاد زهد و پرهیز فکند
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۳
دل می بری و خبر نداری که چه شد
زهرم دهی و به رو نیاری که چه شد
در ساغر بوالهوس که خاکش ستم است
خونین جگر مرا فشاری که چه شد؟
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۴
دل در غم هجر، بی قراری هاکرد
وین دیدهٔ طوفان زده زاریها کرد
با دامن وصل او نیفتاد حریف
این دست شکسته، پایداریها کرد
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۵
اول نگه تو فتنه انگیز نبود
بر هم زن هنگامهٔ پرهیز نبود
تا نقش نبسته بود یاقوت لبت
با آب، قران آتش تیز نبود
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۲
از رهگذر دوست، صبایی نرسید
چشمم به وصال خاک پایی نرسید
دردا که ز درد ما کس آگاه نشد
فریاد که فریاد به جایی نرسید
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۴
مشکل که دلم را نگهت شاد کند
یک عمر ز جور هجر اگر دادکند
چشمت به خدنگ غمزه نگشاید شست
هر چند نگاه عجز فریاد کند
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۷
عشق تو سواد دیده را جیحون کرد
رشک تو دل از سینهٔ ما بیرون کرد
در وصل کنیم یاد ایام فراق
اندیشهٔ حرمان، دل ما را خون کرد