عبارات مورد جستجو در ۲۴۳۴۸ گوهر پیدا شد:
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۹۸
گر راز دلت نگفته باشد بهتر
کس حال تو کم شنفته باشد بهتر
زنهار که هر چه میکنی پنهان کن
طاعت هم اگر نهفته باشد بهتر
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۹۹
زنهار بغیبت از کسی نام مبر
آن زنده که نیست در میان مرده شمر
شرمت نبود که مرده گیری بزبان
غیبت بگذار و همچو سگ مرده مخور
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۰۰
هر چند که تنگدستی ای شاخ بهار
بوی کرم از تو میدمد لیل و نهار
خوشباش که تنگدستی غنچه گل
بهتر ز فراغ دستی شاخ بهار
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۰۲
ای مست حق از می مجازی بگذر
وزعشق بتان و عشوه سازی بگذر
با مغبچگان عشق و جوانی خوبست
چون پیر شدی ز بچه بازی بگذر
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۰۳
هرچند بدلخواه رود ظاهر عمر
زنهار که باش ای پسر حاضر عمر
در اول عمر اگر هزارت مزه است
جز بیمزگی نیاید از آخر عمر
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۰۵
گه بر در کعبه ایم گه بر در دیر
گه همدم خویشیم و گهی محرم غیر
خیر و شر کار حالیا پیدا نیست
باشد که بود خاتمت کار بخیر
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۰۸
از پرسش دوستان قدم باز مگیر
وندر خور دسترس کرم باز مگیر
تا خورده زر غنچه صفت در کف تست
از خلق جهان ز بیش و کم باز مگیر
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۰۹
آنکس که بخدمت تو تن کرد اسیر
مزدش برسان و بلطف و منت بپذیر
خواهی که قبول حق بود خدمت تو
یکجو ز حق خدمت کس باز مگیر
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۱۰
ای نخل جوان درین چمن با گل و خار
چون سبزه مکن زبان درازی زنهار
سر نه چون سمن در قدم سرو و چنار
تا پیر شوی حرمت پیران میدار
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۱۳
در مهر علی کوش و در ایمان آویز
با هر که نه یار اوست منشین و مخیز
آنانکه ز راه مهر او دور شدند
زان مردم دور مردم ای دل بگریز
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۱۴
آدم بطهارت و تمیز است عزیز
بهتر ز طهارت و تمیزست چه چیز
در گربه تمیز دست و رو شستن هست
از گربه کم است هر کرا نیست تمیز
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۱۵
عیدست بیا دل اسیری بنواز
وز نعمت خویش گوشه گیری بنواز
گیرم که زکوة زر نباشد پیشت
باری بزکوة سر فقیری بنواز
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۱۹
بگذر ز هوای شهوت و رغبت نفس
گر شیر دهی مباش در خدمت نفس
غلطیدن گربه بعد شهوت در خاک
رمزیست که خاک بر سر لذت نفس
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۲۱
چو باده خوری مزن به بیهوده نفس
بسیار مگوی تا نگویند که بس
می چشم و دلت فضول دارد هشدار
چشم و دل خود نگاهدار از همه کس
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۲۶
خاموش نشین و فتنه انگیز مباش
خود را بزبان خویش خونریز مباش
بر صورت تیغ است زبان در دهنت
پاس سر خود دار و زبان تیز مباش
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۲۷
شهوت مپرست و بر بتان ناظر باش
از اول کار واقف آخر باش
بس جام جمی ز فضل حق در کف تست
شهوت همه را میشکند حاضر مباش
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۲۸
دل همچو چراغ روغن از خون بودش
آن به که چراغ روغن افزون بودش
گر روغن این چراغ شهوت ریزد
خود گو که چراغ زندگی چون بودش
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۳۱
با خلق کرم کن و بآزار مکوش
ور جور کنی ز غیرت حق مخروش
بازار خداست هر چه آرند برند
ایخواجه چنانکه میخری باز فروش
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۳۲
فرزند نکو بر آر ای صاحب هش
ور زشت بر آریش هم از پیش بکش
انگور در اصل طبع خود شیرین است
از تربیت تو میشود تلخ و ترش
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۴۰
دهقان چو بخاک افکند تخم ضعیف
یک صد شود از لطف خداوند لطیف
ده یک چونمیدهد که تخم افزون به « کذا »
طوفان فنا برافکند تخم خریف