عبارات مورد جستجو در ۲۳۵۹۳ گوهر پیدا شد:
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۴۷
یکباره زعقل و خردم دل بگرفت
وز خیر و شر و نیک و بدم دل بگرفت
احوال حدیث دیگران خود بگذار
از خویشتن و حال خودم دل بگرفت
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۴۸
آنها که درین راه فلاحی باشند
کی یار می و جفت صراحی باشند
گر خلوت و عزلت از اباحت باشد
پس جملهٔ انبیا مباحی باشند
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۴۹
این آزادی هزار جان بیش ارزد
و این تنهایی ملک جهان بیش ارزد
در خلوت یک زمان با خود بودن
از جان و جهان این و آن بیش ارزد
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۵۴
جز بادهٔ نیستی دلا نوش مکن
جز سلسلهٔ نیاز در گوش مکن
روزی که به همّت ز فلک برگذری
بیچارگی خویش فراموش مکن
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۵۸
تو آمده ای به پادشاهی کردن
واخویشتن آی ازین تباهی کردن
تو دیک نبودی و نباشی فردا
پیداست که امروز چه خواهی کردن
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۶۰
دنیا گذران است به هر بیش و کمی
خواهیش به شادی گذران خواه به غمی
زین منزلت البته همی باید رفت
خواهی به هزار سال و خواهی به دمی
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۶۱
گر می خواهی که سرّ اوحی بینی
دیده بگشای تا تماشا بینی
من من گویم ولیک او را خواهم
تو او گویی ولیک خود را بینی
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۶۲
سرمایهٔ عمر ابن آدم نفسی است
پیرایهٔ ملک جمله عالم هوسی است
کاری بکن اکنون که تو را دسترسی است
در زیر زمین شاه جهاندار بسی است
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۶۳
تا در نرسد وعده هر کار که هست
سودت نکند یاری هر یار که هست
تقدیر به هر قضای ناچار که هست
در خواب کند هر دل بیدار که هست
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۶۴
چون هستی تو به نیستی آلوده است
غم خوردن نیک و بد او بیهوده است
هیهات که نا آمده را حاصل نیست
افسوس که آنچ رفت چون نابوده است
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۷۰
جان در تن تو نفس شماری بیش است
و این کالبد تو یادگاری بیش است
گیرم که جهان به جملگی ملک تو شد
ای هیچ ندیده کار و باری بیش است
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۷۴
آن نیست جهان و جان که پنداشته ای
این است ره وصل که بگذاشته ای
آن چشمه خورد خضر ازو آب حیات
در منزل تست لیکن انباشته ای
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۷۹
از سود و زیان خود به در نتوان بود
بر مایهٔ کس زیر و زبر نتوان بود
بد بودن و حال خویش نیکو دیدن
آن بد باشد کز آن بتر نتوان بود
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۸۰
گر عمر بود تو را فزون از پانصد
افسانه شوی عاقبت از روی خرد
باری چو فسانه می شوی ای بخرد
افسانهٔ نیک شو نه افسانهٔ بد
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۸۶
با آنچ گسستنی است در پیوستی
وآنجا که گذشتنی است خوش بنشستی
امروز گل است و خار از پس بینی
فردات کند خمار کامشب مستی
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۸۷
هر چیز که او گفت چنان است همه
آن است یقین دگر گمان است همه
این قدر یقین بدان که هر سود که هست
گر نیست سزای او زیان است همه
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۸۸
زنهار مگو که رهروان نیز نیند
یا همنفسان بی نشان نیز نیند
زین گونه که تو محرم اسرار نئی
پنداشته ای که دیگران نیز نیند
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۱
تا زآینه زنگ را کسی نزداید
ممکن نبود که قابل نفس آید
نفس آینهٔ عقل تو شد پاکش دار
کز پاکی تو تو را به تو بنُماید
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۶
زآن باده که در مجلس آن شاه دهند
بی زحمت ساقی به سحرگاه دهند
خواهی که کمال معرفت دریابی
از خود به درآ تا به خودت راه دهند
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۹
می باید ساختن گرت برگ صفاست
با نیک و بد و خرد و بزرگ و کژ و راست
با آتش و آب و باد باید بودن
واندر حرکت چو گرد باید برخاست