عبارات مورد جستجو در ۲۳۵۹۳ گوهر پیدا شد:
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۷۸
گر عالم را زبهر تو آرایند
مگر ای که عاقلان بدو نگرایند
بسیار چو تو روند و بسیار آیند
بر بای نصیب خویش کت بربایند
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۸۰
آنها که زدام بُت پرستی جستند
بردل در نیستی و هستی بستند
پا بر سر و روی جمله اسباب زدند
وز تنگ دلی و تنگ دستی رستند
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۸۱
هرگه که دل از بند جهان برخیزد
غوغای غم از حریم جان برخیزد
این جام جهان نمای جم دانی چیست
آن جرعَه کزو مایهٔ جان برخیزد
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۸۳
از آخر عمر اگر کسی یاد کند
شرمش بادا که خانه آباد کند
دیدیم به چشم عقل بادست جهان
خاکش بر سر که تکیه بر باد کند
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۸۴
ناساخته کار این جهان ساخته گیر
چون ساخته شد پاک برانداخته گیر
چون درنگری آنچ مراد دل تست
آورده به دست و باز انداخته گیر
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۸۵
عمر از پی افزودن زر کاسته گیر
گنجی به هزار حیله آراسته گیر
تو بر سر آن گنج چو در صحرا برف
روزی دو سه بنشسته و برخاسته گیر
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۸۷
علم عُلوی و سُفلی آموخته گیر
واموال جهان جمله تو اندوخته گیر
ناگاه اجلی آتش افروخته گیر
آموخته و اندوخته را سوخته گیر
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۸۹
زین گلبن عمر تازه گلها چده گیر
وین روز گذشته گیر و شب آمده گیر
جانی که به زنجیر طبایع بسته است
ناگه به دمی جسته و بیرون شده گیر
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۹۰
کارت همه در جهان بسامان شده گیر
بر کام هوای خویش سلطان شده گیر
پیدا شده دان آنچ مراد دل تست
وآنگاه به زیر خاک پنهان شده گیر
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۹۳
با صولت جمشید و فریدون شده گیر
با ثروت و با مال چو قارون شده گیر
با گونهٔ زر نگار و با سیمبَران
روزی دو سه بنشسته و بیرون شده گیر
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۹۶
در دایرهٔ نقطهٔ پرگار جهان
کس نیست که هست آگه از کار جهان
قصّه چه کنم مرگ زپس غم در پیش
احسنت زهی متاع بازار جهان
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۹۸
ای دل زغمش که گفتیت چون خون شو
یا ساکن عشوه خانهٔ گردون شو
چون دانستی که نیست سامان مقام
انگار که در نیامدی بیرون شو
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۱۰۱
دنیا کَزِ تست بَهر بیشی و کمی
خواهیش به شادی گذ[ر]ان خوه به غمی
زین منزلت البته چو می باید رفت
خواهی به هزار سال خواهی به دمی
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۱۰۲
از بَهر جهانی که تو هیچی دَروی
آزار کسی چرا بسیچی دَر وی
فی الجمله به جملگی تو را گیر جهان
بگذاری و بگذری چه پیچی دَروی
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۱۰۳
ما را چه پلاس و چه طراز اکسون
چه عیش و نشاط و چه غم گوناگون
چون همّت من فرونیاید به دو کون
چه خانقه جنینه ما را و چه تون
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۱۰۴
دنیا که جوی وفا ندارد در پوست
هر لحظه هزار مغز سرگشتهٔ اوست
چندین که خدای دشمنش می دارد
گر دشمن حق نئی چرا داری دوست
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۱۰۵
چون هست جهان به نیستی آلوده است
غم خوردن نیک و بد ازو بیهوده است
هیهات که ناآمده را حاصل نیست
افسوس که آنچ رفت چون نابوده است
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۱۰۶
جان در تن تو نفس شماری بیش است
وین کالبد تو یادگاری بیش است
گیرم که جهان به جملگی ملک تو شد
ای هیچ ندیده کار و باری بیش است
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۱۱۰
خواهی به زمین نشین و خواهی به بساط
خواهی به غمش گذار و خواهی به نشاط
دنیا همه منزل است مانند رباط
آخر همه را گذاشت باید به صراط
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۱۱۱
عالم همه محنت است و ایّام غم است
گردون همه آفت است و گیتی ستم است
فی الجمله چو در کار جهان می نگرم
آسوده کسی نیست وگر هست کم است