عبارات مورد جستجو در ۲۳۵۹۳ گوهر پیدا شد:
اوحدالدین کرمانی : الباب العاشر: البهاریات
شمارهٔ ۶۲
در هستی اگر به عمر نوحی برسی
در هر نفسی زو به فتوحی برسی
عمری باید که شب به روز آری تو
باشد که تو صبحی به صبوحی برسی
اوحدالدین کرمانی : الباب العاشر: البهاریات
شمارهٔ ۶۳
خواهی که برین قصّهٔ مشکل برسی
وز عالم گل به عالم دل برسی
تو خفته و پاکشیده ای بی حاصل
وانگه خو[ا]هی که شب به منزل برسی
اوحدالدین کرمانی : الباب العاشر: البهاریات
شمارهٔ ۶۸
نظمی که به راستی چو وحی اش دانند
نتوان کردن به شعر او را مانند
فرق است میان آنک از خود گویی
یا آنک زدیوان کسانش خوانند
اوحدالدین کرمانی : الباب العاشر: البهاریات
شمارهٔ ۷۱
گفتم که منم گفت بکن استغفار
گفتم نه منم گفت که شکرانه بیار
گفتم که من از وجود خود بیزارم
گفتا که همه منم تو را با تو چه کار
اوحدالدین کرمانی : الفصل الاول - فی الطامات
شمارهٔ ۲۳
گر نام نباشد به جهان ننگ اینک
ور صلح نباشد به جهان جنگ اینک
ساقی می لعل و ارغوان رنگ اینک
ای هر که نمی خورد سر و سنگ اینک
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۱۵
با قوّت پیل مور می باید بود
با ملک دو کون عور می باید بود
مردم به ادب رسند جایی که رسند
می باید دید و کور می باید بود
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۱۸
غوّاصان را اگرچه بیمی نبود
در هر صدفی دُرّ یتیمی نبود
در عمر به نادر آنچنانی افتد
وآن دولت هر سیه گلیمی نبود
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۲۱
هر کاو به وفا گرفته مسکن دارد
وز عقل درون خویش خرمن دارد
داند به یقین که باغبان زحمت خار
از بهر گلاب و گل و گلشن دارد
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۲۴
شش پنج کسی زند که بازی داند
و اندازهٔ کوتاه و درازی داند
از چشمهٔ معرفت کسی آب خورد
کاو عبرانی و ترک و تازی داند
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۳۰
آن قوم که راه بین فتادند و شدند
کس را ز یقین نشان ندادند و شدند
آن بند که هیچ کس ندانست گشود
یک بند دگر برو نهادند و شدند
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۴۱
بر حرف دم از دل چو نقط می افتد
افسوس که خواجه در غلط می افتد
آن کس که اشارت دل ما با اوست
معنی است و خواجه نقش خط می افتد
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۷۰
دل را چه محل کاو بپذیرد غم او
جان را چه خطر بود که گیرد کم او
حاصل زجهان دمی است یا دم زدنی
باری چو زدم نمی گریزد دم او
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۷۶
گر با همه ای که بی منی بی همه ای
گر بی همه ای که با منی با همه ای
گر شاه جهانی و امیر همه ای
چون مرگ به تو رسد اسیر همه ای
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۷۷
مستم کن و هرچه هست بستان و برو
در چارسوی بلا بخوابان و برو
ور زانچ بخواهی که نشینی با من
منشین به وصال خویش بنشان و برو
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۸۰
او را که به رایگان گران خواهد بود
او را ز وصالش چه نشان خواهد بود
آن را که همه مایهٔ وی افلاس است
هر سود که باشدش زیان خواهد بود
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۱۰۱
ای دوست اگر گوهر کان می طلبی
در بوتهٔ دل نقد روان می طلبی
تصعید یقین می کن و تقطیر سرشک
گر زانک زکیمیا نشان می طلبی
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی عشر: فی الوصیة و الاسف علی مافات و ذکر الفناء و البقاء و ذکر مرتبته و وصف حالته رضی الله عنه
شمارهٔ ۸
در عمر درنگ نیست ممکن، بشتاب
آن قدر که ممکن است از وی دریاب
ترسم که چو خواجه سر برآرد از خواب
عمری یابد گذشته و خانه خراب
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی عشر: فی الوصیة و الاسف علی مافات و ذکر الفناء و البقاء و ذکر مرتبته و وصف حالته رضی الله عنه
شمارهٔ ۱۲
جان گر به تن آباد بود هیچ بود
دل گر به جهان شاد بود هیچ بود
باد است یقین که اساس عمر تو بدوست
بنیاد که بر باد بود هیچ بود
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی عشر: فی الوصیة و الاسف علی مافات و ذکر الفناء و البقاء و ذکر مرتبته و وصف حالته رضی الله عنه
شمارهٔ ۱۴
قومی شده تا زنده به اسرار جهان
قومی شده بازنده به اسباب زمان
ماییم در این میان نه زاین قوم نه زآن
در حسرت هر دو برده عمری به زیان
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی عشر: فی الوصیة و الاسف علی مافات و ذکر الفناء و البقاء و ذکر مرتبته و وصف حالته رضی الله عنه
شمارهٔ ۱۵
عمری که به یاد این و آن می گذرد
گویی باد است در خزان می گذرد
برمی گذری تو از جهان چون شب و روز
می پنداری که این جهان می گذرد