عبارات مورد جستجو در ۹۹۳۹ گوهر پیدا شد:
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۰۴
گلباغ نهانست و درختان پنهان
صد سال نماید او و او خود یکسان
بحریست محیط و بی‌حد و بی‌پایان
صد موج ز موج او درون صد جان
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۵۲
ای عارف گوینده نوائی برگو
یا قول درست یا خطائی برگو
درهای گلستان و چمن را بگشای
چون بلبل مست ز آشنائی برگو
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۹۱
هرچند که قد بی‌بدل دارد سرو
پیش قد یارم چه محل دارد سرو
گه گه گوید که قد من چون قد اوست
یارب چه دماغ پرخلل دارد سرو
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۰۲
ای بر نمک تو خلق نانی بزده
بر مرکب تو داغ نشانی بزده
حیفست که سوی کان رود آن بر سیم
پنهان چون جان و بر جهانی بزده
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۰۵
ای با تو جهان ظریف و شادی باره
تو جامه شادیی و مالی پاره
تنها خورشید آن دهد عالم را
کان را ندهد مه و هزار استاره
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۳۴
فصلیست چو وصل دوست فرخنده شده
از مردن تن چراغ دل زنده شده
از خندهٔ برق ابر در گریه شده
وز گریهٔ ابر باغ در خنده شده
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۴۱
ما مردانیم شسته بر تنگ دره
مائیم که شیر و گرگ بر ما گذره
با فقر و صفا به هم درآمیخته‌ایم
چون درگه ارتضاع آن میش و بره
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۴۴
من میگویم که گشت بیگاه ایماه
میگوید ماه ناگهانی بیگاه
ماهی که ز خورشید اگر برگردد
در حال شود همچو شب تیره سیاه
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۴۳
ای شاخ گلی که از صبا می‌رنجی
ور زانکه گلی تو پس چرا می‌رنجی
آخر نه صبا مشاطهٔ گل باشد
این طرفه که از لطف خدا می‌رنجی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۴۶
ای صاف که می شور و چنین می‌گردی
بنشین و مگرد اگر چنین می‌گردی
...
تو بر قدم باز پسین می‌گردی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۵۱
ای گل تو ز لطف گلستان می‌خندی
یا از دم عشق بلبلان می‌خندی
یا در رخ معشوق نهان می‌خندی
چیزیت بدو ماند از آن می‌خندی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۵۵
ای ماه برآمدی و تابان گشتی
گرد فلک خویش خرامان گشتی
چون دانستی برابر جان گشتی
ناگاه فروشدی پنهان گشتی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۵۸
ای نرگس بی‌چشم و دهن حیرانی
در روی عروسان چمن حیرانی
نی در غلطم تو با عروسان چمن
ز اندیشهٔ پوشیدهٔ من حیرانی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۶۵
امروز بیا که سخت آراسته‌ای
گوئی ز میان حسن برخاسته‌ای
بر چرخ برآی ماه را گوش بمال
در باغ درآ که سرو پیراسته‌ای
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۷۴
ای خورشیدی که چهره افروخته‌ای
از پرتو آن کمال آموخته‌ای
از جملهٔ اختران که افروخته‌ای
تو بیشتری که بیشتر سوخته‌ای
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۹۳
با من ترش است روی یار قدری
شیرین‌تر از این ترش ندیدم شکری
بیزار شود شکر ز شیرینی خویش
گر زان شکر ترش بیابد خبری
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۹۵
با یار به گلزار شدم رهگذری
بر گل نظری فکندم از بی‌خبری
دلدار به من گفت که شرمت بادا
رخسار من اینجا و تو بر گل نگری
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۹۹
بر ظلمت شب خیمهٔ مهتاب زدی
می‌خفت خرد بر رخ او آب زدی
دادی همه را به وعده خواب خرگوشی
وز تیغ فراق گردن خواب زدی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۰۳
بوئی ز تو و گل معطر نی نی
با دیدنت آفتاب و اختر نی نی
گوئی که شب است سوی روزن بنگر
گر تو بروی شب است دیگر نی نی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۴۲
چون نیشکر است این نیت ای نائی
شیرین نشود خسرو ما گر نائی
هر صبحدم آدم که هر صبحدمی
از عالم پیر بردمد برنائی