عبارات مورد جستجو در ۲۳۵۹۳ گوهر پیدا شد:
اهلی شیرازی : تواریخ
شماره ۲۸ - تاریخ وفات پیر محمد چنگی
آه از فلک که کوس رحیل است ساز او
در بزم هر که ساخت درین بزمگه درنگ
ساز و صدای پیر محمد ز چنگ رفت
رفت از جفای دایره چرخ نیلرنگ
گویند همدمان پی تاریخ فوت او
حیف از صدای پیر محمد که شد ز چنگ
اهلی شیرازی : تواریخ
شماره ۳۱ - تاریخ وفات علاء الدین احمد
عقل اول علاء دین احمد
گشت آخر بلطف حق واصل
چشمه حکمت الهی بود
وین زلالش شد از ازل نازل
عقل گفت از برای تاریخش
عین حکمت حکیم دریا دل
اهلی شیرازی : تواریخ
شماره ۳۹ - تاریخ وفات خواجه روزبهان
دلا امید بکار جهان چه می بندی
چو خواجه روزبهان ناامید شد ز جهان
چو بگذری بسر خاک او بیاد آور
که گنج علم و کمال است زیر خاک نهان
مپرس از پی تاریخ فوت او زنهار
که سال فوت بود حال خواجه روزبهان
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۷
گر نیست کلید بخت در پنجه ی ما
وان گل نشود به پرسشی رنجه ی ما
خوش باش که آخر از پس پرده ی غیب
صبحی بدمد که بشکفد غنچه ی ما
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۸
زان روز که آب و گل سرشتند مرا
در دل همه تخم مهر کشتند مرا
سرگشته تر از مهم که خورشید و خان
یک روز به حال خود نهشتند مرا
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۷
ساقی دل من سوی تواش راه کجا؟
درویش کجا و صحبت شاه کجا؟
نی سایه به قعر چه ز خورشید جداست
خورشید کجا و سایه در چاه کجا؟
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۷
خوش باش که بر دوزخیان روز حساب
از گیسوی خود فرو هلد خواجه طناب
چون رشته ی نور آفتاب از سر مهر
ذرات جهان برکشد از چاه عذاب
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۹
خورشید سپهر بی زوالی عشق است
مرغ چمن خجسته فالی عشق است
عشق آن نبود که همچو بلبل نالی
هر گه که بمیری و ننالی عشق است
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۱
آنکس که به خوبان لب خندان دادست
خون جگری به دردمندان دادست
گر قسمت ما نداد شادی، غم نیست
شادیم که غم هزار چندان دادست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۶
از گلشن عیش جام مقصود که جست؟
تا لاله صفت چهره به خوناب نشست
چون سیب دل آغشته به خون باش ز دهر
بهبود مجو که به در این باغ نرست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۶
در مستی اگر کسی نکو یا نه نکوست
از می نبود نیک و بد از عادت و خوست
می آتش محض است و چون آتش افروخت
در هر چه فتد همان دهد بو که دروست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۶۲
در ملک جهان حیات جاوید یکیست
در دور فلک ساغر جمشید یکیست
کس نسبت یار ما بخوبان نکند
خوبان همه ذره اند و خورشید یکیست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۶۴
بی بختم و دست و دل ز اندیشه تهیست
شیران همه رفتند و سر بیشه تهیست
دوش اینهمه جام می فلک داد بغیر
امروز که دور من بود شیشه تهیست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۶۷
سامان دل از بی سر و سامانی ماست
آبادی ملک جان ز ویرانی ماست
گر شد دل جمع ما پریشان چه غمست
جمعیت ما هم از پریشانی ماست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۶۸
در نزد حکیم مس هم از جنس طلاست
وا مانده بخام طبعی از قدر و بهاست
اکسیر چو پخته سازدش زر گردد
پس سوز و گداز، کیمیای مس ماست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۶۹
در دیده عقل عاشقی سوختن است
جان باختی و حکمت اندوختی است
جاهل ز چراغ سوختن می نگرد
غافل که در این سوختن افروختی است
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۷۰
عشق آب حیات و خضر فرح فالست
عشق آینه محول الاحوال است
گر جان نبود بشعق شاید بودن
من زنده بعشقم اینزمان چل سال است
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۷۲
عشق است که آرزوی جان همه اوست
عشق است که آشیان مرغ همه اوست
نه ترک نه فارسی نه هند و نه عرب
لیکن همه دان و همزبان همه اوست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۸۰
عمرست شبی که با حریف طربیست
مرگست شبی که بی رخ نوش لبیست
این هر دو شب است لیکن از روی حساب
صد سال تفاوت ز شبی تا به شبیست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۸۷
خورشید مرا بنیکبختان نگه است
بخش من از او چو سایه بخت سیه است
خورشید و شان سزای اوج شرفند
گر ذره بآسمان رود خاک ره است