عبارات مورد جستجو در ۲۳۵۹۳ گوهر پیدا شد:
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۹۳
دنیا به اساس و نعمت و برگ خوش است
عقبی بصلاح و تقوی و ترک خوش است
ناخوش بجهان چرا زیم؟ ترک خوش است
گر عمر بنا خوشی رود مرگ خوش است
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۹۴
اهلی هنر و معرفت آموختنی است
گر ترک کنی از تو نظر دوختنی است
هر شاخ جوان که لایق میوه بود
راضی چو بهیز می شود سوختنی است
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۹۶
در مذهب عشق مست و مستوره یکیست
انگور و شراب و سرکه و غوره یکیست
یک نقطه حباب کوزه و کوره بود
آن نقطه چو سوخت کوزه و کوره یکیست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۹۷
جان یک نفس است و عمر مرغ قفس است
بیهوده نفس مزن چو عمرت هوس است
جوکی نزد نفس پی عمر دراز
دریاب سخن که عمر پای نفس است
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۱
اهلی که هزار بلبل از وی خجل است
او نیز چو دیگر همین آب و گل است
زر شد مس او از نظر اهل دلان
اکسیر سعادت نظر اهل دل است
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۳
جز محنت و غصه حاصل دنیا چیست
حال بدو نیک این جهان پیدا نیست
کاش این دو سه روز هم نمیبود کسی
کاین زندگی ارزنده این غوغا نیست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۴
عالم که چو چشم باز کردی هیچست
هر کار کزو بساز کردی هیچست
چون صورت آینه تماشاش خوشست
گر دست طمع دراز کردی هیچست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۵
شهدی همه نیش است و در او نوش کم است
بگذار که با وجود هستی عدم است
شهدی که تو چون مگس بر او شیفته یی
چون نیک در او فرو روی زهر غم است
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۶
این عالم بی وفا ندانیم که چیست
کز وی دل کس چنانکه میخواست نزیست
چشمی که به بدمهری عالم نگریست
چون چشمه بهایهای بر خود بگریست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۰
هر چند که عاشقی دل افکارتر است
کار دل او ز عشق دشوار تر است
در جمجمه طریق عشق آنکه فتاد
هر چند که میرود گرفتار تر است
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۷
از جام کرم قسمت هر کس دوریست
وین درخور مشرب ار نباشد جوریست
موسی صفت از معرف حق همه را
طوریست ولیک طور هر کس طوریست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۸
مجنون چه اگر تشنه بحسن لیلی است
لیلی بمثل قطره و مجنون سیلی است
یونس بدرون ماهی اندر صورت
ماهی بدرون یونس اندر معنی است
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۹
گر آدم و گر فرشته گر دیو و پری است
حسن تو ز روی جمله در جلوه گری است
بیگانه و خویشند درین خانه یکی
هر کس که یکی دو بیند از کج نظری است
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۱
جان دو جهان ز شخص من در سخنست
کان یوسف گمگشته درین پیرهن است
کوته نظران کجا شناسند مرا
چشمی که مرا شناخت هم چشم منست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۲
یک گربه ده و بصد « همی » منصرف است
در اصل یکیست این سخن منکشف است
از کثرت صفر اگر الف گشت هزار
الف راست بصورت و بمعنی الف است
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۳
پامال شود بفتنه هر مال که هست
گردد شب غم روز و هر اقبال که هست
چون عاقبت اینست چه تشویش کنیم
روزی بشب آریم بهر حال که هست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۴
کشتیست دو کون و ما تماشا گر کشت
از بهر تماشاست چه زیبا و چه زشت
در دانه اگر طمع نکردی آدم
کی رانده شدی بخواری از باغ بهشت
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۲
با خلق اگر غرض نباشد سخنت
بوی نفس جان وزد از دم زدنت
از نقش غرض بشوی دل کان عرضست
تا جوهر جان شود سراپای تنت
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۳
آنرا که هنر نباشد و پایه بخت
هرگز نشود کسی بزیبایی رخت
از میوه شجر عزیز باشد نه ز برگ
بی میوه چه سود برگ رنگین بدرخت
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۵
در باغ می از نیک و بد مردم مست
چون میوه زهر ناک و شیرین همه هست
دانا که هلاک جاهلان دید در او
کرد این شفقت که در بر وی همه بست