عبارات مورد جستجو در ۲۳۵۹۳ گوهر پیدا شد:
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۱۲
در ملک جهان چه دیدی از عمر دراز
کانرا نشکست این فلک شعبده باز
چون هر چه دلت خواست بدلخواه نماند
دل بر چه نهی دگر چه میخواهی باز
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۲۸
دل همچو چراغ روغن از خون بودش
آن به که چراغ روغن افزون بودش
گر روغن این چراغ شهوت ریزد
خود گو که چراغ زندگی چون بودش
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۴۳
آدم به کریوه ایست در راه فلک
شیبش درک و فراز معراج ملک
عقلش سوی معراج کشد لیک بسعی
آسان بردش نفس و طبیعت بدرک
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۴۷
شهوت چه حرام و چه حلال است و بال
کان یکدمه لذتست و صد ساله ملال
خون تو حلال است اگر هست حرام
مال تو حرام است اگر هست حلال
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۶۰
ما گنج غمیم و غم ز حق خواسته ایم
ظاهر همه عیب و باطن آراسته ایم
یاران غمیم و تا چو شبنم نگری
بر خاک نشسته ایم و برخاسته ایم
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۶۱
گر در همه آفاق بگردی چو نسیم
کار همه کس بسنجی از طبع سلیم
دشوار تر از سؤال کاری نبود
خواهی ز کریم خواه و خواهی ز لییم
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۶۵
تا چند بعالم مکرر نگریم
سال و مه و روز و هفته و شب نگریم
تا چند خوریم خون دل کین خور شست
گر آب حیات هم بود چند خوریم
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۶۷
گه در طلب عیش و سروری بودیم
گه در پی خلوت و حضوری بودیم
آخر نه بدین کشید کار و نه بدان
ما خود همه سودا و غروری بودیم
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۷۱
ساقی بخرابات اگر گام نهم
از بهر بتان نازک اندام نهم
پیرم من و ره بحرف شادی نبرم
زان پیش دو دیده عینک جام نهم
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۹۱
ما با رخ یار آینه جم چکنیم
دور از رخ یار هر دو عالم چکنیم
امروز اگر از مستی و غفلت گذرد
فردا بخمار غفلت و غم چکنیم
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۰۶
آب و گل ما که دشمانند بهم
از دولت عشق مهربانند بهم
تا همنفسند جان و تن باده بنوش
کین همنفسان « بسی » نمانند بهم
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۱۱
از رشته فقر خرقه ای بافته ایم
وز اطلس خسروی نظر تافته ایم
سیرست ز نعمت بزرگی دل ما
کز لذت فقر چاشنی یافته ایم
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۱۲
عمری همه صحبت که و مه دیدم
بس دلبری عاشقان واله دیدم
این یافتم از جهان که هر چیز که هست
ذوق طلب از یافتنش به دیدم
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۱۶
یک لحظه فراغ خاطر گوشه نشین
بهتر ز هزار شاهی روی زمین
نان جو و کنج فقر و سلطانی وقت
انصاف بده چه سلطنت بهتر ازین
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۱۷
درویش توان بکهنه رختی بودن
سلطان نتوان به تیره بختی بودن
سختی همه آسان از صبر ولی
سختست همه عمر بسختی بودن
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۱۹
پیش از تو شه زمانه بودند کسان
امروز تویی پس از تو هم بازپسان
گر دیده وری ز حال آینده مپرس
امروز بین که حال فرداست چسان
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۲۲
اهلی ز توفیق بد تبرا میکن
از خلق ببر بحق تولا میکن
چون معرکه جهان بلا انگیزست
بنشین بکناری و تماشام میکن
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۲۸
خوش وقت بهار و بانگ مرغان حزین
گل سایه فکند و سبزه ها سایه نشین
ایام بهار و رونق عهد شباب
خوش بودی اگر همیشه میبود چنین
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۳۷
دل را بغم زمانه آلوده مکن
جان را هدف خیال بیهوده مکن
می خور که جهان هیچ بود آخر کار
خود را ز برای هیچ فرسوده مکن
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۴۳
اهلی که بود خاک ره درد کشان
کوته نظرش نه قدر دانست نه شان
ظاهر نشود ذره وش از پستی بخت
جز در نظر بلند خورشید و شان