عبارات مورد جستجو در ۲۴۳۴۸ گوهر پیدا شد:
قطران تبریزی : مقطعات
شمارهٔ ۱۳۸
ای پیشه تو رامش و پیروزی و بهی
گل رفت و لاله رفت و ترنج آمد و بهی
از دست لاله رویان گل بوی و می ستان
بفزای بر ترنج و بهی رامش و بهی
داد تو روزگار ز دولت همی دهد
تو داد روزگار بخوشی همی دهی
کردی ز نام نیک همه شهرها ملا
کردی ز زر و سیم همه گنجها تهی
راه نشاط گیرد و از غم رها شود
آنکس که کمترین رهیت را شود رهی
آن از میان آهن و پولاد سر نهد
گر دست خود به آهن پولاد بر نهی
کارت همیشه بخشش و بخشایش است از آنک
از راز روزگار فرومایه آگهی
قطران تبریزی : مقطعات
شمارهٔ ۱۳۹
ای طبع تو سرشته ز رادی و راستی
دور از روان تو کژی و نارواستی
میرا خدای راست سوی راستان بود
زانست راست کار تو دائم که راستی
چیزی که خواست بر تو ندید است خصم تو
بر هرکسی بدیدی چیزی که خواستی
از روزگار شاه فریدون تاکنون
چون او بدین و دانش و دولت تو خاستی
آنانکه از کژی که بحیلت بخاستند
از راستی و داد فروشان نشاستی
اندر جهان فکندی هولی که هیچ شاه
از بیم تو برون نکند دست از آستی
قطران تبریزی : مقطعات
شمارهٔ ۱۴۰
ای سر رادان و راستان بدرستی
روی زمین از بلای بخل بشستی
سرو نشاطی بباغ دولت رسته
نیک زدی شاخ و بیخ و نیکو رستی
تا تو بدی جز بکام شاه نرفتی
تا تو بدی جز مراد میر نجستی
هرچه تو خواهی همان بود بحقیقت
هرچه تو گوئی همان بود بدرستی
قطران تبریزی : مقطعات
شمارهٔ ۱۴۳
ای آفتاب شاهان شاهی و بی قرینی
پاک از همه بلائی چون گیتی آفرینی
با راستی رفیقی با مردمی قرینی
رایند جمله شاهان تو رای آفرینی
گر چه مه زمانی ورچه شه زمینی
از همت بلندی بر چرخ هفتمینی
از بخردان خیاری وز راستان گزینی
از بهر این ز یزدان جز راستی نه بینی
هم نور تاج و تختی هم فر اسب و زینی
هم شاه بی خلافی هم میر راستینی
بر خاتم سخاوت ماننده نگینی
با زائران بصلحی با خواسته بکینی
قطران تبریزی : مقطعات
شمارهٔ ۱۴۷
ای میر اگر تو قصد بخان حرم کنی
اطراف او برتبت باغ ارم کنی
زی دشمنان تمام بدست الم دهی
با دوستان حدیث بلطف و کرم کنی
هنگام جنگ روی زمین بی عدو کنی
هنگام جود گنج روان بی درم کنی
برداشتی بتیغ ز روی زمین ستم
لیکن ز کف همی بدرم برستم کنی
گر روستم نئی چه زیان روزگار را
بر دشمنان ستم بتراز روستم کنی
بدخواه را نژند بنوک سنان کنی
خواهنده را تو شاد بنوک قلم کنی
قطران تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵
آنی که وفا نباید از مهر تو جست
در وعده مخالفی و در پیمان سست
بی شرمی و بیدادگری پیشه تست
دست از تو بصابون رئی باید شست
قطران تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۱۹
دارنده داد و دین ملک مملانست
چون شیر بروز کین ملک مملانست
با دانش و دین قرین ملک مملانست
تا حشر بافرین ملک مملانست
قطران تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰
آرام دل ولی ملک مملانست
از مهر و وفا ملی ملک مملانست
بر تیغ ظفر حلی ملک مملانست
در جنگ به از علی ملک مملانست
قطران تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۳۱
نیمی ز تنم برنج و نیمی بشکنج
کاری که کنی نخست با عقل بسنج
آن کو بخورد درد و غم و رنج بگنج
گنجش بورد بدو بماند همه رنج
قطران تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۳۳
صد بار بدل پند بکردم نشنید
وز خود رائی بدو رسید آنچه رسید
این دیده بیچاره بدو در نگرید
دیدی کز دیدن او دیده چه دید
قطران تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۳۹
بیداد گرا بگرد بیداد مگرد
کز خلق به بیداد برآوردی گرد
ترسم بخوری ز درد ما روزی درد
بیداد رسد بهر که بیدادی کرد
قطران تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۴۳
از دست و سنانت آب و آذر خیزد
وز خشم ور ضات زهر و شکر خیزد
مؤمن که دلش ز مهر تو برخیزد
از خاک بروز حشر کافر خیزد
قطران تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۴۸
ایزد چو بزرگ شهریاری نکند
بر روی بدان نگاهداری نکند
از بهر جهان گشادنت داشت نگاه
ایزد بگزاف هیچ کاری نکند
قطران تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۵۰
نوروز مهین جم همایون آورد
چون فرخ مهرگان فریدون آورد
هرکس بجهان رهی دگرگون آورد
مردی و وفا و جود فضلون آورد
قطران تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۵۸
تا تو نکنی بدشمن و دوست نظر
نه نفع رسد بدشمن و دوست نه ضر
شاد است موافق تو با گنج ظفر
زار است مخالف تو با رنج خطر
قطران تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۶۱
ای گشته بیداد و بدی کردن چیر
هرگز نشود دلت ز بیدادی سیر
دیریست که من شنیدم از اهل دلی
کز بد نرهد که ببد هست دلیر
قطران تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۸۳
از طعنه و قول دشمن ای مهر گسل
جز باد دگر هیچ نیاید حاصل
گر طعنه او مرا بگرداند دل
اندود توان چشمه خورشید بگل
قطران تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۱
از بسکه ز ناکسان رسید آزارم
این شهر همی بناکسان بگذارم
چون باز وفا و مهر تو یاد آرم
من یاد محال ناکسان بردارم
قطران تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۲
ای دوست بیا تا ره دیگر گیریم
وازار و جفاها ز میان برگیریم
مر یکدیگر را خود ببر اندر گیریم
کینه بنهیم و صحبت از سر گیریم
قطران تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۴
ما دل ز وفا و مهر تو برداریم
بر آب نگار بی هده ننگاریم
ما دل بهوای آن کسی نسپاریم
کز صحبت او بچشم مردم خواریم