عبارات مورد جستجو در ۲۳۵۹۳ گوهر پیدا شد:
سعیدا : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۹
شوخی که بری ز عالمش می بینم
معنی است ولی در آدمش می بینم
تا جای به چشم خویش دادم او را
چون مردمک دیده گمش می بینم
سعیدا : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۱
دنیا که وفایش و بقایش معلوم
دردش معلوم و هم دوایش معلوم
زنهار مشو کشتهٔ این بدحرکات
خونریزش معلوم و خونبهایش معلوم
سعیدا : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۵
ما منتهییم و مبتدا هم ماییم
جام می و جام جم نما هم ماییم
آن جوده و گندمی نما هم ماییم
بیگانه نمای و آشنا هم ماییم
سعیدا : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۶
بیرون و درون برو بیا هم ماییم
اشکسته و سنگ و مومیا هم ماییم
گر پردهٔ غفلت از نظر برداری
دانی که من و تو و شما هم ماییم
سعیدا : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۷
آدم یک آدم است و یک صورت و جان
لیکن تفریق در مقام است و مکان
در کعبه چو رفت شیخ می گویندش
در دیر چو شد برهمن است و رهبان
سعیدا : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۲
عرفان به خدا هیچ ندارند جهان
این حرف سبک نیست گران است گران
گر در دل کس شکست اینک میدان
ما گوی نشسته ایم باید چوگان
سعیدا : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۴
وهمی به خیال کرده جا نام جهان
از وهم جهانیان شده سرگردان
در دیر، ظهور آن توهم شده کفر
در کعبه خیال آن توهم ایمان
سعیدا : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۵
بحری پنهان چو کرد جوش و طغیان
هر سو گردید موج هاست دست افشان
افتاد به خاک قطره ها زان افشان
بعضی حیوان شدند و بعضی انسان
سعیدا : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۶
تا کی به لباس عاریت بند شدن
از کسب کمال خویش خرسند شدن
وز مال و منال خود تنومند شدن
محتاج سگ و گاو و خری چند شدن
سعیدا : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۵
این عالم ما که بی نظیر افتاده
هر سو طفل و جوان و پیر افتاده
با پنجهٔ تقدیر در این جسم نحیف
جان چون موی است در خمیر افتاده
سعیدا : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۳
او معنی معنی است که را آن معنی
تا فهم کند معنی آن زان معنی
خواهی که رسی به معنی آن معنی
خود را برسان به صاحب آن معنی
سعیدا : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۴
تا کش و فش و عمامه را ته نکنی
سیر فلک و ستاره و مه نکنی
با شیردلان کجا توانی پنجه
تا با سگ خود شکار روبه نکنی
سعیدا : مفردات
شمارهٔ ۱
چه نسبت است به مصر وجود بقعهٔ تن را
که این ز جملهٔ ویرانه های آن شهر است
سعیدا : مفردات
شمارهٔ ۲
به اهل راز چه نسبت رقیب بدگو را
لب پیاله کجا و زبان شانه کجا
سعیدا : مفردات
شمارهٔ ۵
ناز و کرشمه زینت و زیب ستمگر است
ورنه ز دلبری است که دلاور است
سعیدا : مفردات
شمارهٔ ۶
با خلق مجازی ز حقیقت خبری نیست
ز آن روی در ایشان ز محبت اثری نیست
سعیدا : مفردات
شمارهٔ ۹
جهان به گوشهٔ تاریک و تنگ می ماند
که هر طرف بروی پیش روی دیوار است
سعیدا : مفردات
شمارهٔ ۱۲
عقل را نور نماند چو شود موی سفید
شمع تاریک بماند چو شود وقت سحر
قاسم انوار : غزلیات
شمارهٔ ۱
ای آسیا، ای آسیا، سرگشته ای چون ما چرا؟
از ما مپوشان راز خود، با ما بیان کن ماجرا
در چرخ خود مستانه ای در دور خود فرزانه ای
از ما چه ها داری خبر؟ کز ما برقصی دایما
از کان جدا ماندی، زان در نفیری، ای رجا
با ما بگو، ای بوالوفا، از قصه های ما مضا
داری سلوکی بس عجب در حالت وجد و طرب
در یک نفس طی میکنی از مبتدا تا منتها
از آب دارد جان ما در قصه ها چون آسیا
ای عقل دوراندیش ما، آخر کجا رفتی؟بیا
گم شو ولیکن گم مکن اسرار در عشق لدن
هم تو نوی هم تو کهن هم کوه و هم بانگ و صدا
هم جان تویی،هم تو جهان، هم جوی و هم آب روان
هم آسیابانی بدان هم گندمی، هم آسیا
ای عشق،بس جان دوستی، هم دشمنی هم دوستی
در مغزی و در پوستی،فی الجمله با شاه و گدا
ای محرم اسرار تو، ای جعفر طیار تو
ای قاسم انوار تو، ای مس جان را کیمیا
قاسم انوار : غزلیات
شمارهٔ ۶
بس بمساجد شدیم بهر تولا
مسجد اقصی کجاست؟ مسجداقصا؟
مسجد اقصای ماست بلده طیب
مسجد اقصی کجاهاست؟ «دنی فتدنا»
مسجد اقصی ظهور قدس تجلی
مسجد اقصی ظهور مولی و مولا
مسجد اقصای ماست کنه معانی
مسجد اقصای ماست خاطر دانا
ای دل، اگر طالبی و رهرو راهی
عشق طلب کن، مگو حدیث تمنا
دم مزن از کفر و دین، که هر دو حجابست
خرقه بسوزان، مگو حدیث مصلا
گر تو کلیمی کجاست قدرت موسی؟
ور تو مسیحی کجاست صفوت احیا؟
هست جهان بحر، لیک بحر بما شد
خود نبود بحر جز بواسطه ما
قاسمی،آن یار ظاهرست چو خورشید
دیده بینا کراست؟ دیده بینا؟