عبارات مورد جستجو در ۲۴۳۴۸ گوهر پیدا شد:
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۰
ای صبر چه تخمی که بکارند ترا
جز روز چنین یاد نیارند ترا
امروز که نوبت غم آمد مگریز
کز بهر چنین روز گذارند ترا
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۱
آن شد که به زر عوام جویند ترا
خاصان دل و جان و دیده گویند ترا
اکنون که به جوی خوبی ات آب نماند
گر نان گردی سگان نبویند ترا
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۹
ماه امل ارچه زیر میغ است مرا
بر فرق ز فاقه گرچه تیغ است مرا
نه خیر کسان به خود روا می دارم
نه خیر خود از کسان دریغ است مرا
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۲۱
آنم که چو جان بپرورم مردم را
گر دست رسد به جان خرم مردم را
ای حور و پری نه دیوم از من مگریز
من آدمیم نمی خورم مردم را
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۲۲
لطف تو چو کرد حلقه درگوش مرا
از راه کرم مکن فراموش مرا
یا پیش خودم همچو غلامان می دار
یا مکرمتی نمای و بفروش مرا
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۲۳
ای دوست مشو سبغه زبون گیران را
شیری تو مباش سخره نخجیران را
گر می خواهی که همچو من پیر شوی
مازار به قول مفسدان پیران را
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۳۲
گویند شراب کم خور ای پیر خراب
تا ره نزند بر دل بیدار تو خواب
چه جای شراب و خواب کز تلخی عیش
گر زهر خورم روا بود خاصه شراب
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۴۲
ای دیدن خوک پیش دیدار تو خوب
با چهره تو بوزنه محبوب قلوب
از روی تو خوی تو بسی زشت تر است
با زشتی خوی تو زهی روی تو خوب
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۵۱
گر کسری و دارا شوی از دولت و بخت
ور افسر و خاقان شوی از افسر و تخت
ور یوسف و قارون شوی از مال و جمال
زین با تو نیارامد بی حرزه سخت
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۶۲
گرچه ز مه و مهر به رخ بردی دست
خودبین مشو و مباش آئینه پرست
کاین آینه بس آینه رخ را دیده ست
کز زنگ اجل تیره شد و آینه هست
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۷۰
در آنکه زدی دست ره امن ببست
وز شومی ات ادبار به گردن پیوست
دریاب که این سر سبکی آشفته ست
زنهار که آن معربدی بدمست است
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۷۷
گوژ از پی خیر مستراحی آراست
کش گند بخاست از زمین تا جوزاست
آنکس که ز خیر او چنین خیزد گند
بنگر که زشر او چه خواهد برخاست
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۸۰
دندان کژ تو راستی جانش بهاست
ای کژ دندان راست بگو چون تو کجاست
گر راستی ار کژی به دندان منی
ای کار من از کژی دندان تو راست
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۸۴
شاها کرمت قیام فرمود و رواست
لیکن ز برای نکته ای نازیباست
تو عالمی و مرا اگر برخیزی
گویند مرا که از تو عالم برخاست
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۸۵
در پارس به رایگان چو صد شهر تراست
از نیم ده منت چرا غیرت خاست
ملکی که سلیمان به دعا از حق خواست
بی برزنگان بخور که در شرع رواست
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۱
کارم همه جانسپاری و ترک سر است
خوردم همه درد دل و خون جگر است
زین تنگدلی و تنگ عیشی که مراست
ضعف دل و تنگی نفس صعبتر است
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۹
گفته ست یکی حکیم کامل حکم است
راحت ز جهان مجوی کاندر عدم است
هر چیز که عین راحتش می دانی
آن راحت محض نیست دفع الم است
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۲
زین سیم و زر جهان که پیرامن تست
دانی که چه مقدار نصیب تن تست
آن زر که مفرح دل دوست بود
وان سیم که میخ دیده دشمن تست
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۴
ای دل نه چنانکه رسم شیدائی تست
کاریست که محتاج شکیبائی تست
اندوه گران گشت تو از راه مرو
زنهار نه هنگام سبکپائی تست
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۷
ای نفس چو کشت عمر در خوشه نشست
جان از مدد نشاط بی توشه نشست
در گوشه عافیت نشین باقی عمر
کآنکس ز میان رست که در گوشه نشست