عبارات مورد جستجو در ۳۶۰۹۶ گوهر پیدا شد:
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۳۵
آورد بر من آن نگار من از بستان
شفتالو و به کز دو یکیرا بستان
گفتم که به از تو خواستن بی لطفیست
شفتالو اگر همی دهی لطفست آن
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۳۶
ای ترک بیار باده و در گردان
وز خطه دل عنان غم بر گردان
ز آنروز که گردنامه ئی بنوشتی
بر ماه بخط خود شدم سرگردان
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۴۱
یک لحظه خیال رویت ایدلبر من
بیرون نرود بهیچ رو از سر من
در سایه خورشید رخت خواهد خاست
از خال لحد گر گذری پیکر من
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۴۲
باشد بتو دیده رهنمون دل من
جز مرکز غم نیست درون دل من
مسکین دلم از دیده بجان آمد از آنک
جز دیده کسی نریخت خون دل من
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۴۹
دوری ز من ای یار پسندیده من
وی روشنی دیده غمدیده من
آنروز که جان من شدی دانستم
کز روی تو محروم بود دیده من
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۵۱
هستم ز خیالت ای بت سیم سرین
پیوسته قرین حور در خلد برین
با عشق من و حسن رخت بلبل و گل
این طعنه زند بران و آن خنده برین
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۵۴
دی بر سر خاک دوستی دلبر من
از دیده گلاب ریخت بر برگ سمن
گفتم مگری ندا کن آنرا که ترا
آورد بگریه تا زند چاک کفن
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۵۷
رفتم بشما هنوز مایل دل من
با آنکه ز کس نگشت حل مشکل من
از خاک در شما چو بادم گذران
بر آتش و آب چشم و دل منزل من
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۶۰
چون زلف بنفشه را صبا داد شکن
دم بی می لاله رنگ گلبوی مزن
خاصه بمضاحک اندر آمد بلبل
وز خنده بماند غنچه را باز دهن
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۷۳
هم کار دلم بجان رسید از غم تو
هم آه بآسمان رسید از غم تو
زین بیش مکن بریدن از من صنما
چون کارد باستخوان رسید از غم تو
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۷۴
ای صبح امید من چو شام از غم تو
هرگز نزدم دمی بکام از غم تو
گر بیتو میی میخورم از دلتنگی
خونیست که میخورم مدام از غم تو
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۷۶
ای گشته خجل زهره ز چنگ خوش تو
صلح همه کس فدای جنگ خوش تو
کو دسترسی فراخ تا بر دارم
کام دل خویشتن ز تنگ خوش تو
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۷۸
دانی صنما که بر چه سانم بیتو
خونابه ز دیده می فشانم بیتو
گر با تو بگیرندم و بردار کنند
به زان بودم که زنده مانم بیتو
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۷۹
ای زلف ترا حلقه و خم تو بر تو
وز خط برخت نیل و بقم تو بر تو
باد سحری گفت بگل وصف رخت
خون بر دلش افتاد ز غم تو بر تو
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۸۰
فرزند حسن ایدل و جانم با تو
گردون نگذاشت تا بمانم با تو
هر چند که غائبی دلم حاضر تست
هر جا که همی روم روانم با تو
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۸۲
ای داده گلابرا خجالت خوی تو
مستم ز هوای لب همچون می تو
حقا که گرم دست دهد پی کنمش
جز سایه کسی را که بود در پی تو
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۸۳
تا حسن رخ تو گشت پیرایه تو
خورشید پناه داده با سایه تو
برسایه بالای تو رشکم باشد
من دور ز تو و سایه همسایه تو
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۸۴
ایخنده زنان بر مه انور رخ تو
وی غیرت آفتاب خاور رخ تو
در حشر که مشغولی هرکس بخودست
دزدیده مرا نظر بود بر رخ تو
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۸۸
روزی که نبد هیچ نشان من و تو
دادند به هم قرار جان من و تو
کامروز به جز میان تو با تن من
یک موی نگنجد به میان من تو
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۹۳
ایمهر رخ تو جای در دل کرده
چشمت مدد جادوی بابل کرده
آن رسته دندان چو درت گوئی
پروینست در آفتاب منزل کرده