عبارات مورد جستجو در ۲۴۳۴۸ گوهر پیدا شد:
ادیب صابر : مقطعات
شمارهٔ ۱۹
پیش پیری دلم حکایت کرد
کز جوانی مرا چه بود بگفت
چون مرا در ره گناه کشید
نامه من سیاه کرد و برفت
ادیب صابر : مقطعات
شمارهٔ ۲۱
حق ببین و بگو به چشم و زبان
تا به صحرای دین رسی ز نهفت
کور نادان که حق نخواهد دید
گنگ نادان که حق نیارد گفت
ادیب صابر : مقطعات
شمارهٔ ۲۲
مدار بسته در خویش و تنگ بار مباش
که این دو عیب بزرگ از بزرگواری نیست
بر آن گشاده کفی شرط نیست در بستن
بر آن فراخ دلی جای تنگ باری نیست
ادیب صابر : مقطعات
شمارهٔ ۲۳
هیچ شرف چون شرف علم نیست
بدرقه علم به از حلم نیست
گرچه بسی به بود از نیست هست
نیست به آن کس که دراو علم نیست
ادیب صابر : مقطعات
شمارهٔ ۲۹
خبرت خفته می دهد دربان
گر نخفتی خلاف گفتن چیست
ور زاصحاب فیلی اندر فعل
خواب اصحاب کهف گفتن چیست
ادیب صابر : مقطعات
شمارهٔ ۳۳
به وفات تو مال تو ببرند
وارثان تو از ذکور و اناث
تو به منت بده که بی منت
برد خواهند وارثان میراث
ادیب صابر : مقطعات
شمارهٔ ۳۸
تکیه بر اعتقاد باید کرد
بر خدا اعتقاد باید کرد
گرچه ایزد دهد هدایت دین
بنده را اجتهاد باید کرد
این جهان را مرید بسیاراست
آن جهان را مراد باید کرد
راه، راه صلاح باید رفت
کار، کار معاد باید کرد
دینت رخنه شده است اصلاحش
از صلاح و سداد باید کرد
دینت رخنه شده است اصلاحش
از صلاح و سداد باید کرد
توشه از اجتهاد باید برد
مرکب از اعتقاد باید کرد
همه راه صلاح باید رفت
همه قمع فساد باید کرد
در بلاها صبور باید بود
با هواها جهاد باید کرد
اعتماد نجات روز شمار
بر سبیل الرشاد باید کرد
نامه ای کان به حشر خواهی خواند
هم از اینجا سواد باید کرد
ادیب صابر : مقطعات
شمارهٔ ۳۹
فضلی که بر او زکات باشد
فضل شرف القضات باشد
هر فضل به فضل او نماند
هر آب نه با حیات باشد
هر روز نه روز عید باشد
هر شب نه شب برات باشد
کلکش همه بر خرد خرامد
باران ز پی نبات باشد
جدی که ز طبع او نزاید
بیهوده و ترهات باشد
لفظی که زبان او گزارد
حل همه مشکلات باشد
گر در لب من حدیث او نیست
آن عیب ز حادثات باشد
من بر دل پاک او فراموش
این جمله ز نادرات باشد
یاد چو منی به شعر و نامه
از جمله واجبات باشد
امروز منم که بی نبوت
لفظم همه معجزات باشد
سرگشته نایبات گشتم
آخر ز غمم نجات باشد
هر جا که سری است با خرد جفت
سرگشته نایبات باشد
تا نطع لعاب هر خردمند
در شه رخ و شاه مات باشد
در عهد جهان ثبات جستم
در باد کجا ثبات باشد
ادیب صابر : مقطعات
شمارهٔ ۴۱
اگر مروت و جود است در جهان موجود
چرا ز هر دو به حاصل نمی شود مقصود
گمان برم که دراین روزگار تیره چو شب
بخفت چشم مروت بمرد مادر جود
ز سیر هفت ستاره دراین دوازده برج
به ده دوازده سال اندراین دیار و حدود
هزار شخص کریم از وجود شد به عدم
که یک کریم نمی آید از عدم به جود
در این زمانه به جز مدخل و حسود نماند
بریده باد سر مدخل و زبان حسود
وگر به دست منستی عمود صبح منیر
بکوبمی سر اهل زمانه را به عمود
و گر حکایت مسعود سعد و قلعه نای
شنیده ای که در او ماند مدتی مطرود
یقین بدان که ز بد حالی و شکسته دلی
زمانه قلعه نای است و ما در او مسعود
ز کردگار همه حسن عاقبت خواهم
که این دعاست به نزدیک عاقلان معهود
چو در زمانه یکی معطی و کریم نماند
چگونه عاقبت کار ما بود محمود
ادیب صابر : مقطعات
شمارهٔ ۴۳
رسید نوبت پیری و رفت برنایی
دل از نشاط و طرب نا امید باید کرد
سرم سپید شد و نامه از گنه سیه است
به آب توبه سیه را سپید باید کرد
ادیب صابر : مقطعات
شمارهٔ ۴۴
عالم که خوردنش همه غم باشد از جهان
بهتر ز جاهلی که نعیم جهان خورد
گرچه غذای جغد شود سینه تذرو
به زو همای اگرچه که او استخوان خورد
ادیب صابر : مقطعات
شمارهٔ ۴۵
فر جوانیم به هزیمت نهاد روی
تا روز پیری آمد و بر من سپه کشید
پیری که سوی توبه و طاعت کشد مرا
به زان جوانی ای که مرا در گنه کشید
ادیب صابر : مقطعات
شمارهٔ ۴۶
چون همه روی زمانه سوی جفا بود
محتشمان عادت زمانه گرفتند
گر خرد از کارها میانه گزیند
چون ز همه فضلها کرانه گرفتند
ادیب صابر : مقطعات
شمارهٔ ۵۱
آدمی از برای لذت خویش
زندگانی دراز می خواهد
لیکن آن کس که زندگانی داد
داده خویش باز می خواهد
ادیب صابر : مقطعات
شمارهٔ ۵۲
چو راه جوانی سپردم به فسق
به پیری ره توبه باید سپرد
مخند از جوانی که با فسق زیست
بر آن پیر بگری که بی توبه مرد
ادیب صابر : مقطعات
شمارهٔ ۵۳
به ماتم نشستی به مرگ زنت
از این پس به مرگ تو ماتم بود
زنت مرد چون تو نمیری همی
چه مردی بود کز زنی کم بود
ادیب صابر : مقطعات
شمارهٔ ۵۵
به هنر فخر کن مکن به گهر
نه همه فخر از آب و گل باشد
زنده ای کو به مرده فخر کند
نه همانا که زنده دل باشد
ادیب صابر : مقطعات
شمارهٔ ۶۰
بدین زمانه که ما اندر او گرفتاریم
بزرگ و خرد همی ذل یکدگر جویند
اگر به مرگ یکی را زما عزیز کنند
به جای مرثیه شاید که تهنیت گویند
ادیب صابر : مقطعات
شمارهٔ ۶۱
مردم جاهل محل علم نداند
مردم بی اصل نام نیک نجوید
هر که دلش نیک نیست جز به ضرورت
هیچ کسی را زبانش شکر نگوید
ادیب صابر : مقطعات
شمارهٔ ۶۵
تا مال نبخشی ز هنر بهره نیابی
چون نم نبود سبزه به جز خشک نگردد
این خرده نگه دار که تا آهوی تبت
سنبل نچرد خونش همی مشک نگردد