۲۱۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۱

اگر مروت و جود است در جهان موجود
چرا ز هر دو به حاصل نمی شود مقصود

گمان برم که دراین روزگار تیره چو شب
بخفت چشم مروت بمرد مادر جود

ز سیر هفت ستاره دراین دوازده برج
به ده دوازده سال اندراین دیار و حدود

هزار شخص کریم از وجود شد به عدم
که یک کریم نمی آید از عدم به جود

در این زمانه به جز مدخل و حسود نماند
بریده باد سر مدخل و زبان حسود

وگر به دست منستی عمود صبح منیر
بکوبمی سر اهل زمانه را به عمود

و گر حکایت مسعود سعد و قلعه نای
شنیده ای که در او ماند مدتی مطرود

یقین بدان که ز بد حالی و شکسته دلی
زمانه قلعه نای است و ما در او مسعود

ز کردگار همه حسن عاقبت خواهم
که این دعاست به نزدیک عاقلان معهود

چو در زمانه یکی معطی و کریم نماند
چگونه عاقبت کار ما بود محمود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.