عبارات مورد جستجو در ۳ گوهر پیدا شد:
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۵
بر شاخ امید اگر بری یافتمی
هم رشته خویش را سری یافتمی
تا چند ز تنگنای زندان وجود
ای کاش سوی عدم دری یافتمی
وحشی بافقی : غزلیات
غزل ۱۵۵
ترسم در این دلهای شب از سینه آهی سرزند
برقی ز دل بیرون جهد آتش به جایی درزند
از عهده چون آید برون گر بر زمین آمد سری
آن نیمه‌های شب که او با مدعی ساغر زند
کوس نبرد ما مزن اندیشه کن کز خیل ما
گر یک دعا تازد برون بر یک جهان لشکر زند
آتشفشانست این هوا ، پیرامن ما نگذری
خصمی به بال خود کند مرغی که اینجا پرزند
می بی صفا، نی بی نوا ، وقتست اگر در بزم ما
ساقی می دیگر دهد مطرب رهی دیگر زند
ما را درین زندان غم من بعد نتوان داشتن
بندی مگر بر پانهد، قفلی مگر بر در زند
وحشی ز بس آزردگی زهر از زبانم می‌چکد
خواهم دلیری کاین زمان خود را بر این خنجر زند
نشاط اصفهانی : دوبیتی‌ها
شمارهٔ ۱
غما ز اندازه بیرون میشدی کاش
دلا پر خون شدی، خون میشدی کاش
تنا از پای تا سر خستی ای جان
ازین ویرانه بیرون میشدی کاش