عبارات مورد جستجو در ۷ گوهر پیدا شد:
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۰۵
انوری : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۳۰
سر آن دارم کامروز بر یار شوم
بر آن دلبر دردیکش عیار شوم
به خرابات و می و مصطبه ایمان آرم
وز مناجات شب و صومعه بیزار شوم
چون که شایسته سجاده و تسبیح نیم
باشد ای دوست که شایستهٔ زنار شوم
کار میدارد و معشوق و خرابات و قمار
کی بود کی که دگر بر سر انکار شوم
خورد بر عیش خوشم توبه فراوان زنهار
ببر می همی از توبه به زنهار شوم
تو اگر معتکف توبه همی باشی باش
من همی معتکف خانهٔ خمار شوم
رو تو و قامت موذن که مرا زین مستی
تا قیامت سر آن نیست که هشیار شوم
بر آن دلبر دردیکش عیار شوم
به خرابات و می و مصطبه ایمان آرم
وز مناجات شب و صومعه بیزار شوم
چون که شایسته سجاده و تسبیح نیم
باشد ای دوست که شایستهٔ زنار شوم
کار میدارد و معشوق و خرابات و قمار
کی بود کی که دگر بر سر انکار شوم
خورد بر عیش خوشم توبه فراوان زنهار
ببر می همی از توبه به زنهار شوم
تو اگر معتکف توبه همی باشی باش
من همی معتکف خانهٔ خمار شوم
رو تو و قامت موذن که مرا زین مستی
تا قیامت سر آن نیست که هشیار شوم
فیض کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۱۸
ز عشق تو نرهیدم که گفت رست دروغ
چرا کنند چنین تهمتی بدست دروغ
که گفت دل بسر زلف دیگری بستم
خداش در نگشاید چنانکه بست دروغ
که گفت با دیگری بود مست و می در دست
کجا و کی؟ دیگری که؟ چه می؟ چه مست؟ دروغ
دروغ کس مشنو با تو من بگویم راست
نه راستست که بر عاشق تو بست دروغ
بمهر غیر نیالودهام دل و جان را
هر آنچه در حق من گفتهاند هست دروغ
ز فیض پرس اگر حرف راست میپرسی
که هرگزش بزبان در نبوده است دروغ
ز راستان سخن راست پرس و راست شنو
مگو و مشنو و باور مکن بد است دروغ
چرا کنند چنین تهمتی بدست دروغ
که گفت دل بسر زلف دیگری بستم
خداش در نگشاید چنانکه بست دروغ
که گفت با دیگری بود مست و می در دست
کجا و کی؟ دیگری که؟ چه می؟ چه مست؟ دروغ
دروغ کس مشنو با تو من بگویم راست
نه راستست که بر عاشق تو بست دروغ
بمهر غیر نیالودهام دل و جان را
هر آنچه در حق من گفتهاند هست دروغ
ز فیض پرس اگر حرف راست میپرسی
که هرگزش بزبان در نبوده است دروغ
ز راستان سخن راست پرس و راست شنو
مگو و مشنو و باور مکن بد است دروغ
مسعود سعد سلمان : مقطعات
شمارهٔ ۱۰۴ - مطایبه
این چنین روز مر حریفان را
پای باید کشید در دامن
میزبان نیز کعبتین خزان
سیم آسا ز خانه روشن
این چه گوید که هفت بخشیده
وآن دگر گویدش بزن بر من
گویدش میز نصر آزاده
می نبینی سبک مترس و بزن
باز سرهنگ ابوالحسن گوید
بزن وگرنه کعبتین بفکن
این و آن را به دم علی ناییست
کند انکار ده و به زرق و به فن
سوسو اندر میان نشسته چو شیر
با یکی دوست با یکی دشمن
دستها را برهنه کرده تمام
راست چون دست های بابیزن
سخن از هفتم آسمان گوید
پنج شش جای پاره پیراهن
دعوی ده کند که در خانش
به خدای ار علف بود یک من
زخم های برهنه کرده بره
دست از دست باشدش بشکن
زان حلال و حرام باغ و زرع
می خورد همچو شکر و روغن
باز نور زیاده قمره زده
مانده بر بسته همچو چوب دهن
گاه گوید ز درد دل یارب
گاه خارد ز زخم بد گردن
پسران نجیب ایزد یار
کرد بیرون نهاده با دو سه تن
گر ببردند برجهند که بیش
نتوان بست پایشان به رسن
ور نمانند هیچ آن گویند
که بود راست بابت گلخن
دانی آنگاه تا چگونه رود
از ثناهای خوب و مادر و زن
وآن مجاهز شماره های جهیز
کرده و تازه گشته همچو سمن
ای برادر به گرد سیم برآی
بر نیاید جهیز تو به سخن
گر بخواهی که تخم جمع شود
بیش خویشش تریز چون خرمن
مایه باید که سود بربندی
ورنه برخیز و خیره ریش مکن
پای باید کشید در دامن
میزبان نیز کعبتین خزان
سیم آسا ز خانه روشن
این چه گوید که هفت بخشیده
وآن دگر گویدش بزن بر من
گویدش میز نصر آزاده
می نبینی سبک مترس و بزن
باز سرهنگ ابوالحسن گوید
بزن وگرنه کعبتین بفکن
این و آن را به دم علی ناییست
کند انکار ده و به زرق و به فن
سوسو اندر میان نشسته چو شیر
با یکی دوست با یکی دشمن
دستها را برهنه کرده تمام
راست چون دست های بابیزن
سخن از هفتم آسمان گوید
پنج شش جای پاره پیراهن
دعوی ده کند که در خانش
به خدای ار علف بود یک من
زخم های برهنه کرده بره
دست از دست باشدش بشکن
زان حلال و حرام باغ و زرع
می خورد همچو شکر و روغن
باز نور زیاده قمره زده
مانده بر بسته همچو چوب دهن
گاه گوید ز درد دل یارب
گاه خارد ز زخم بد گردن
پسران نجیب ایزد یار
کرد بیرون نهاده با دو سه تن
گر ببردند برجهند که بیش
نتوان بست پایشان به رسن
ور نمانند هیچ آن گویند
که بود راست بابت گلخن
دانی آنگاه تا چگونه رود
از ثناهای خوب و مادر و زن
وآن مجاهز شماره های جهیز
کرده و تازه گشته همچو سمن
ای برادر به گرد سیم برآی
بر نیاید جهیز تو به سخن
گر بخواهی که تخم جمع شود
بیش خویشش تریز چون خرمن
مایه باید که سود بربندی
ورنه برخیز و خیره ریش مکن
رشیدالدین میبدی : ۲۷- سورة النمل- مکیة
۵ - النوبة الاولى
قوله تعالى: قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ گوى ستایش بسزا اللَّه را وَ سَلامٌ عَلى عِبادِهِ الَّذِینَ اصْطَفى و درود او بر رهیگان او که بگزید ایشان را آللَّهُ خَیْرٌ أَمَّا یُشْرِکُونَ (۵۹) اللَّه به است خدایى را یا آنچه شما مىانباز ان خوانید با او؟
أَمَّنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ این انبازان که مىگویید به است یا او که آسمان و زمین آفرید، وَ أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً و فرو فرستاد شما را از آسمان آبى فَأَنْبَتْنا بِهِ تا بر رویانیدیم بآن آب حَدائِقَ ذاتَ بَهْجَةٍ بستانهاى دیوار بست نیکو منظر ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُنْبِتُوا شَجَرَها نبود شما را توان آن که درختان آن رویانیدید، أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ با اللَّه خدایى دیگر بود که در انبازى او را دیگرست، بَلْ هُمْ قَوْمٌ یَعْدِلُونَ (۶۰) نیست جز زان که ایشان قومىاند که او را بدروغ مىعدیل و هامتا گویند.
أَمَّنْ جَعَلَ الْأَرْضَ قَراراً انباز به یا آن کس که زمین را جاى آرام جهانیان کرد وَ جَعَلَ خِلالَها أَنْهاراً و میان درختان آن جویها روان کرد وَ جَعَلَ لَها رَواسِیَ و آن را لنگرها کرد از کوهها، وَ جَعَلَ بَیْنَ الْبَحْرَیْنِ حاجِزاً و میان دو دریا از نگهداشت خویش حاجزى کرد بازدارنده از آمیختن أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ خدایى دیگرست با اللَّه در کردگارى؟ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ (۶۱)، که بیشتر ایشان نمیدانند.
أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ انباز به یا آن کس که پاسخ میکند بیچاره مانده را، إِذا دَعاهُ آن گه که خواند او را، وَ یَکْشِفُ السُّوءَ و بدو رنج و ناخوشى مى باز برد، وَ یَجْعَلُکُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ و شما را پس یکدیگر درین زمین مىنشاند أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ خدایى دیگرست با اللَّه؟ قَلِیلًا ما تَذَکَّرُونَ (۶۲) چون اندک دریابید.
أَمَّنْ یَهْدِیکُمْ انباز به یا آن کس که شما را مى راه نماید، فِی ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ در تاریکیهاى دشت و دریا، وَ مَنْ یُرْسِلُ الرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ و آن کس که گشاید بادها در هواى جنوب پیش باران، فا بخشایش خوش، أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ خدایى دیگر است با اللَّه؟ تَعالَى اللَّهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ (۶۳) چون برتر و پاکست اللَّه از انباز که میگویند.
أَمَّنْ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ انباز به یا آن کس که این جهان مىآفریند و باز آن جهان، وَ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ و آن کس که شما را مىروزى دهد از آب آسمان و خاک زمین. أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ خدایى دیگر است با اللَّه در کردگارى؟
قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (۶۴) گوى بیارید حجّت خویش اگر مى راست گوئید.
قُلْ لا یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَیْبَ إِلَّا اللَّهُ گوى نداند هر که در آسمان و زمین کس است نامده و پوشیده مگر اللَّه.
وَ ما یَشْعُرُونَ أَیَّانَ یُبْعَثُونَ (۶۵) و ندانند که کدام هنگام ایشان را بر انگیزانند.
بَلِ ادَّارَکَ عِلْمُهُمْ فِی الْآخِرَةِ یا دانش ایشان در رستخیز رسید؟ بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ مِنْها بل که ایشان در گمانند از آن، بَلْ هُمْ مِنْها عَمُونَ (۶۶) بل که ایشان نابینااند از آن.
و قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا ناگرویدگان گفتند: أَ إِذا کُنَّا تُراباً وَ آباؤُنا باش که ما خاک گردیم و پدران ما، أَ إِنَّا لَمُخْرَجُونَ (۶۷) ما بیرون آوردنىایم از زمین؟
لَقَدْ وُعِدْنا هذا وعده دادند ما را این، نَحْنُ وَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ هم ما و پدران ما پیش فا، إِنْ هذا إِلَّا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ (۶۸) نیست این سخن مگر افسانههاى پیشینیان.
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ گوى بروید در زمین فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمِینَ (۶۹) و بنگرید که چون بود سرانجام بدان.
وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ بریشان اندوه مبر وَ لا تَکُنْ فِی ضَیْقٍ مِمَّا یَمْکُرُونَ (۷۰) و تنگ مباش در دستانگرى ایشان.
وَ یَقُولُونَ مَتى هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (۷۱) و میگویند که هنگام این وعده کى است اگر مى راست گویند.
قُلْ عَسى أَنْ یَکُونَ رَدِفَ لَکُمْ بَعْضُ الَّذِی تَسْتَعْجِلُونَ (۷۲) گوى مگر آنچه شما بآن مىشتابید لختى در قفاى شما رسید.
وَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ و خداوند تو خداوندى با نیکوکارى و فضل است بر مردمان. وَ لَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَشْکُرُونَ (۷۳) لکن بیشتر مردمان به آزادى نهاند.
وَ إِنَّ رَبَّکَ لَیَعْلَمُ ما تُکِنُّ صُدُورُهُمْ و خداوند تو میداند هر چه در دلهاى ایشان نهفت میدارد وَ ما یُعْلِنُونَ (۷۴) و هر چیز که ایشان آشکارا میدارند.
وَ ما مِنْ غائِبَةٍ فِی السَّماءِ وَ الْأَرْضِ و نیست هیچ پوشیده در آسمان و زمین، إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ (۷۵) مگر آن در لوح نبشته پیدا و روشن.
إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَقُصُّ عَلى بَنِی إِسْرائِیلَ این قران میخواند بر بنى اسرائیل أَکْثَرَ الَّذِی هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ (۷۶) بیشتر آن که ایشان در آن دو گروهند،.
وَ إِنَّهُ لَهُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ (۷۷) و این راه نمونى و بخشایشى است است گروندگان را.
إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی بَیْنَهُمْ بِحُکْمِهِ خداوند تو داورى برد میان ایشان وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْعَلِیمُ (۷۸) و اوست آن تواناى تاونده دانا.
فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ پشتىدار و کار سپار بخداوند إِنَّکَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبِینِ (۷۹) که تو بر راستى روشنى.
أَمَّنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ این انبازان که مىگویید به است یا او که آسمان و زمین آفرید، وَ أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً و فرو فرستاد شما را از آسمان آبى فَأَنْبَتْنا بِهِ تا بر رویانیدیم بآن آب حَدائِقَ ذاتَ بَهْجَةٍ بستانهاى دیوار بست نیکو منظر ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُنْبِتُوا شَجَرَها نبود شما را توان آن که درختان آن رویانیدید، أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ با اللَّه خدایى دیگر بود که در انبازى او را دیگرست، بَلْ هُمْ قَوْمٌ یَعْدِلُونَ (۶۰) نیست جز زان که ایشان قومىاند که او را بدروغ مىعدیل و هامتا گویند.
أَمَّنْ جَعَلَ الْأَرْضَ قَراراً انباز به یا آن کس که زمین را جاى آرام جهانیان کرد وَ جَعَلَ خِلالَها أَنْهاراً و میان درختان آن جویها روان کرد وَ جَعَلَ لَها رَواسِیَ و آن را لنگرها کرد از کوهها، وَ جَعَلَ بَیْنَ الْبَحْرَیْنِ حاجِزاً و میان دو دریا از نگهداشت خویش حاجزى کرد بازدارنده از آمیختن أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ خدایى دیگرست با اللَّه در کردگارى؟ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ (۶۱)، که بیشتر ایشان نمیدانند.
أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ انباز به یا آن کس که پاسخ میکند بیچاره مانده را، إِذا دَعاهُ آن گه که خواند او را، وَ یَکْشِفُ السُّوءَ و بدو رنج و ناخوشى مى باز برد، وَ یَجْعَلُکُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ و شما را پس یکدیگر درین زمین مىنشاند أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ خدایى دیگرست با اللَّه؟ قَلِیلًا ما تَذَکَّرُونَ (۶۲) چون اندک دریابید.
أَمَّنْ یَهْدِیکُمْ انباز به یا آن کس که شما را مى راه نماید، فِی ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ در تاریکیهاى دشت و دریا، وَ مَنْ یُرْسِلُ الرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ و آن کس که گشاید بادها در هواى جنوب پیش باران، فا بخشایش خوش، أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ خدایى دیگر است با اللَّه؟ تَعالَى اللَّهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ (۶۳) چون برتر و پاکست اللَّه از انباز که میگویند.
أَمَّنْ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ انباز به یا آن کس که این جهان مىآفریند و باز آن جهان، وَ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ و آن کس که شما را مىروزى دهد از آب آسمان و خاک زمین. أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ خدایى دیگر است با اللَّه در کردگارى؟
قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (۶۴) گوى بیارید حجّت خویش اگر مى راست گوئید.
قُلْ لا یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَیْبَ إِلَّا اللَّهُ گوى نداند هر که در آسمان و زمین کس است نامده و پوشیده مگر اللَّه.
وَ ما یَشْعُرُونَ أَیَّانَ یُبْعَثُونَ (۶۵) و ندانند که کدام هنگام ایشان را بر انگیزانند.
بَلِ ادَّارَکَ عِلْمُهُمْ فِی الْآخِرَةِ یا دانش ایشان در رستخیز رسید؟ بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ مِنْها بل که ایشان در گمانند از آن، بَلْ هُمْ مِنْها عَمُونَ (۶۶) بل که ایشان نابینااند از آن.
و قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا ناگرویدگان گفتند: أَ إِذا کُنَّا تُراباً وَ آباؤُنا باش که ما خاک گردیم و پدران ما، أَ إِنَّا لَمُخْرَجُونَ (۶۷) ما بیرون آوردنىایم از زمین؟
لَقَدْ وُعِدْنا هذا وعده دادند ما را این، نَحْنُ وَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ هم ما و پدران ما پیش فا، إِنْ هذا إِلَّا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ (۶۸) نیست این سخن مگر افسانههاى پیشینیان.
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ گوى بروید در زمین فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمِینَ (۶۹) و بنگرید که چون بود سرانجام بدان.
وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ بریشان اندوه مبر وَ لا تَکُنْ فِی ضَیْقٍ مِمَّا یَمْکُرُونَ (۷۰) و تنگ مباش در دستانگرى ایشان.
وَ یَقُولُونَ مَتى هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (۷۱) و میگویند که هنگام این وعده کى است اگر مى راست گویند.
قُلْ عَسى أَنْ یَکُونَ رَدِفَ لَکُمْ بَعْضُ الَّذِی تَسْتَعْجِلُونَ (۷۲) گوى مگر آنچه شما بآن مىشتابید لختى در قفاى شما رسید.
وَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ و خداوند تو خداوندى با نیکوکارى و فضل است بر مردمان. وَ لَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَشْکُرُونَ (۷۳) لکن بیشتر مردمان به آزادى نهاند.
وَ إِنَّ رَبَّکَ لَیَعْلَمُ ما تُکِنُّ صُدُورُهُمْ و خداوند تو میداند هر چه در دلهاى ایشان نهفت میدارد وَ ما یُعْلِنُونَ (۷۴) و هر چیز که ایشان آشکارا میدارند.
وَ ما مِنْ غائِبَةٍ فِی السَّماءِ وَ الْأَرْضِ و نیست هیچ پوشیده در آسمان و زمین، إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ (۷۵) مگر آن در لوح نبشته پیدا و روشن.
إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَقُصُّ عَلى بَنِی إِسْرائِیلَ این قران میخواند بر بنى اسرائیل أَکْثَرَ الَّذِی هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ (۷۶) بیشتر آن که ایشان در آن دو گروهند،.
وَ إِنَّهُ لَهُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ (۷۷) و این راه نمونى و بخشایشى است است گروندگان را.
إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی بَیْنَهُمْ بِحُکْمِهِ خداوند تو داورى برد میان ایشان وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْعَلِیمُ (۷۸) و اوست آن تواناى تاونده دانا.
فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ پشتىدار و کار سپار بخداوند إِنَّکَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبِینِ (۷۹) که تو بر راستى روشنى.
رشیدالدین میبدی : ۲۷- سورة النمل- مکیة
۵ - النوبة الثانیة
قوله: قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ: اى قل یا ایها الرسول الْحَمْدُ لِلَّهِ اى الشکر و الثناء کلّه للَّه، لانّه هو الذى یستحقّه على الحقیقة على آلائه و نعمائه. و قیل قل یا محمد الحمد للَّه على هلاک کفّار الامم الخالیة. و قیل قل الحمد للَّه الذى علّمک هذا الامر الذى ذکر، وَ سَلامٌ عَلى عِبادِهِ الَّذِینَ اصْطَفى و هم الانبیاء علیهم السلام، دلیله قوله: وَ سَلامٌ عَلَى الْمُرْسَلِینَ و قیل هم اصحاب محمد (ص) اصطفاهم اللَّه لنبیّه، و قیل هم امة محمد (ص)، و هى امّة الاتّباع الّذین اصطفاهم اللَّه لمعرفته و طاعته و هى الفرقة النّاجیة من الثلاث و السّبعین، قال اللَّه تعالى: وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ. ثمّ قال الزاما للحجة: آللَّهُ خَیْرٌ اى قل یا محمد لکفّار قومک الزاما للحجة علیهم: آللَّهُ خَیْرٌ أَمَّا یُشْرِکُونَ، اى عبادة اللَّه خیر ام عبادتکم الاصنام. رسول خدا هر گه که این آیت خواندى گفتى:بل اللَّه خیر و ابقى و اجل و اکرم، قرائت اهل بصره و عاصم یشرکون بیاء است و باقى قرّاء بتاء مخاطبه خوانند، و استفهام بر طریق انکار و توبیخ است. فان قیل لفظ «الخیر» یستعمل فى شیئین فیهما خیر و لاحدهما مزیّة و لا خیر فى الاصنام اصلا قلنا مطلق لفظ «الخیر» لا یقتضى هذا، و الدلیل علیه قوله: أَصْحابُ الْجَنَّةِ یَوْمَئِذٍ خَیْرٌ مُسْتَقَرًّا وَ أَحْسَنُ مَقِیلًا و لم یقتض ذلک ان یکون لاهل النّار مقیل حسن و لکنّ المراد به زیادة التشدید. و قیل انّما ذکر ذلک لاعتقاد الجهلة و الکفّار، انّ فى الاصنام خیرا فکان ذلک على زعمهم.
اهل معنى را در لفظ «ام» که مکرّرست درین آیات دو طریقست: یکى آنکه سخن در أَمَّا یُشْرِکُونَ تمام شد، و منقطع گشت، آن گه بر استیناف گفت، بر معنى استفهام: أَمَّنْ خَلَقَ، أَمَّنْ جَعَلَ أَمَّنْ یُجِیبُ، من یَهْدِیکُمْ، مَنْ یُرْسِلُ تستفهم فیها کلّها دیگر طریق آنست که أم در همه آیات معطوف است بر أَمَّا یُشْرِکُونَ بر تأویل آن که: ما تشرکون خیر أم من خلق ما تشرکون خیر أم من جعل، ما تشرکون خیر أم من یجیب، الى آخره.
أَمَّنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لمصالح عباده و معاشهم وَ أَنْزَلَ لَکُمْ اى لاجلکم مِنَ السَّماءِ ماءً اى مطرا فَأَنْبَتْنا بِهِ حَدائِقَ بساتین محوطا علیها ذاتَ بَهْجَةٍ اى ذات زینة و حسن. فکلّ موضع ذى اشجار مثمرة محاط علیه فهو حدیقة.
و کلّ ما یسرّ منظره فهو بهجة ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُنْبِتُوا شَجَرَها اى ما کان لکم استطاعة الانبات أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ یعنى أ مع اللَّه اله یشارکه فى خلق هذه الاشیاء فیشترکوا بینه و بین اللَّه فى العبادة بَلْ هُمْ قَوْمٌ یَعْدِلُونَ عن الطریق. و قیل یعدلون عن النظر فى الادلة المؤدیة الى العلم بانّ اللَّه هو الذى تفرّد بخلق هذه الاشیاء. و هو الذى یستحق العبادة.
أَمَّنْ جَعَلَ الْأَرْضَ قَراراً یعنى آلهتکم خیر ام من جعل الارض ذات مستقر و ثبات یستقرّ علیها الاجسام. و القرار مصدر قرّ یقرّ اذا ثبت، اى مهد لکم الارض و مکّنکم من السکون الیها و التصرف على ظهرها و المشى فى اماکنها وَ جَعَلَ خِلالَها أَنْهاراً یعنى خلال اشجارها و نباتها، و الخلال و الخلل منفرج ما بین الشیئین و المعنى و فجّر من نواحى الارض انهارا و اجرى فیها الماء الى مواضع حاجاتکم، وَ جَعَلَ لَها رَواسِیَ اى جبالا ثقالا، ثوابت الاصول، لئلّا تزول بمن علیها. و الرّواسى جمع الجمع یقال جبل راس و جبال راسیة ثم تجمع الرّاسیة على الرّواسى.
وَ جَعَلَ بَیْنَ الْبَحْرَیْنِ العذب و الاجاج و قیل بحر فارس و بحر الروم. و قیل العذب: جیحان و سبحان و دجلة و الفرات و النیل و الاجاج سائر البحار جعل اللَّه تعالى بینهما حاجِزاً اى مانعا، بلطیف قدرته على وجه لا یشاهد و لا یعاین، یمنع اختلاط احدهما بالآخر أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ یفعل ما یشاء من هذه الافاعیل بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ لانّهم لا یستدلّون فیعلموا.
أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ اى قل لهؤلاء المشرکین: أ هذه الاوثان التی تعبدونها الذین لا یسمعون دعاءکم و لا یقدرون على اجابتکم خیر لکم أم اللَّه الذى یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ المضطر المفتعل من الضرورة و هو المدفوع الى ضیق من الامر و قیل اصله من الاضرار، و هو القرب و التصاق الشیء بالشىء و معنى الآیة انّ هذا المضطر ان کان غریقا فى الماء انقذه، و ان کان غریقا فى الذنوب غفر له، و ان کان مریضا شفاه، و ان کان مبتلى عافاه، و ان کان محبوسا اطلقه، و ان کان مدیونا قضى دینه، و ان کان مکروبا فرّج کربه، وَ یَکْشِفُ السُّوءَ اى الضرّ و الشدائد وَ یَجْعَلُکُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ یأتى بقوم بعد قوم و قرن بعد قرن، فکلّ قرن خلف لمن قبلهم. أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ اى هل یثبتون له شریکا یعینه قَلِیلًا ما تَذَکَّرُونَ بالیاء قرائت ابى عمرو اى لا یتذکّرون الّا تذکّرا قلیلا، فیکون قلیلا منصوب على انّه صفة مصدر محذوف. و قرأ الباقون بالتاء على معنى: قل لهم یا محمد قَلِیلًا ما تَذَکَّرُونَ، و الکوفیون غیر ابى بکر یخفّفون الذّال.
أَمَّنْ یَهْدِیکُمْ اى قل لهم یا محمد أ هذه الاوثان خیر لکم أم اللَّه الذى یرشدکم الى طریق البحر و البرّ فى ظلمات اللیل بما خلق لکم من القمر و النجوم و الرّیاح، وَ مَنْ یُرْسِلُ الرِّیاحَ قرأ ابن کثیر و حمزة و الکسائی: یرسل الریح. و قوله: بُشْراً فیه اربع قرءات ذکرناها فى سورة الاعراف بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ الرحمة هاهنا المطر أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ تَعالَى اللَّهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ جلّ و عظم من ان یکون له شریک او یکون معه اله.
أَمَّنْ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ یقال بدأ الخلق و ابدأ هم اذا وجدهم اوّل مرة، و اعادهم اوجدهم بعد اماتتهم، وَ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ من السماء بالمطر و من الارض بالنبات. قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ یعنى قل لهم إِنْ کُنْتُمْ تعلمون انّ مع اللَّه الها یفعل شیئا من ذلک او یقدر علیه فاظهروا افعاله و دلّوا على قدرته إِنْ کُنْتُمْ تصدقون فى مقالتکم. بل هو صنع اللَّه الذى اتقن کلّ شىء. ذکر فى هؤلاء الآیات الخمس و قال یبدأ و یهدى بلفظ المضارع بعد قوله: أَمَّنْ جَعَلَ الْأَرْضَ، لانّ بعض افعاله تقدّم و حصل مفروغا منه و بعضها یفعله حالا بعد حال کالمتصل الدائم.
قُلْ لا یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَیْبَ، غیب اینجا علم رستخیز است.
قومى آمدند. و از رسول خدا پرسیدند که این رستخیز که تو ما را بآن مى وعده دهى کى خواهد بود؟ جواب ایشان این آیت آمد یعنى که این غیب است و لا یعلم الغیب الّا اللَّه. و قیل الغیب ما یحدث و یکون فى غد قالت عایشه: من زعم انّه یعلم ما فى غد فقد اعظم على اللَّه الفریة و اللَّه عزّ و جل یقول: قُلْ لا یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَیْبَ إِلَّا اللَّهُ.
منجّمى در پیش حجاج شد حجاج لختى سنگ ریزه در دست کرد و خود بر شمرد آن گه منجم را گفت بگوى تا در دست من سنگ ریزه چند است منجم حسابى که دانست بر گرفت و بگفت و صواب آمد حجاج آن بگذاشت و لختى دیگر سنگ ریزه ناشمرده در دست کرد گفت: این چندست منجم هر چند حساب میکرد جواب همه خطا مىآمد. منجم گفت ایها الامیر اظنک لا تعرف عدد ما فى یدک. چنان ظن مى برم که تو عدد آن نمیدانى حجاج گفت چنین است نمىدانم عدد آن، و چه فرق است میان این و آن. منجم گفت اوّل بار تو برشمردى و از حد غیب بدر آمد و اکنون تو نمیدانى و غیب است و لا یعلم الغیب الّا اللَّه.
وَ ما یَشْعُرُونَ أَیَّانَ یُبْعَثُونَ اى لا یعلمون متى ینشرون، ایّان حقیقتها: اىّ اوان فاختصر ثم ادغم.
بَلِ ادَّارَکَ عِلْمُهُمْ فِی الْآخِرَةِ، ادرک بر وزن افعل قرائت مکى است و بصرى و بَلِ هاهنا فى موضع ام، تأویلها ام ادرک علمهم فى الآخرة فیعلمون وقت قیامها.
معنى آنست که دانش ایشان در رستخیز رسید تا بدانند. که وقت آن کى خواهد بود؟
و این استفهام بمعنى نفى است یعنى که نرسید و ندانند وقت آن. باقى قرّاء ادّارک خوانند و ادّراک و تدارک بمعنى یکسانست، و تأویلها ادرک علم المتقدّمین بعلم المتأخرین و استوى علمهم فى قیام الساعة انّه لا یعلم وقت قیامها الّا اللَّه، میگوید: دانشهاى ایشان در کیى رستخیز همه درهم رسید بدانستند همه که نتوانند دانست بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ مِنْها فى الدنیا، أى لم یحصلوا بالخوض الّا على الشکّ فیها کقوله: إِنْ نَظُنُّ إِلَّا ظَنًّا وَ ما نَحْنُ بِمُسْتَیْقِنِینَ، بَلْ هُمْ مِنْها عَمُونَ اى من علمها جاهلون، واحده عم، اخبر اللَّه تعالى عن تردّد هم فى امر الساعة و انّ قصاراهم و غایتهم العمى فى ذلک.
وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا یعنى مشرکى مکة: أَ إِذا کُنَّا تُراباً أ نبعث اذا کنّا ترابا وَ آباؤُنا اى و تبعث آباؤنا بعد کونهم رفاتا و رمیما أَ إِنَّا لَمُخْرَجُونَ من قبورنا احیاء، هذا لا یکون. قرأ نافع إِذا کُنَّا مکسورة الالف، ائنا بالاستفهام، و قرأ ابن عامر و الکسائى أَ إِذا بهمزتین، اننا بنونین، الباقون بالاستفهام فیهما جمیعا.
لَقَدْ وُعِدْنا هذا، اى هذا الذى یقوله محمد من البعث و القیامة و کذلک وعد آباؤنا من قبلنا فى الازمنة المتقدّمة ثمّ لم یبعثوا، إِنْ هذا إِلَّا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ، الاساطیر الاحادیث التی لیست لها حقیقة.
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمِینَ اى عاقبة امر الکافرین المکذّبین بالرسل المنکرین للبعث. تجدوا دیارهم خاویة و ابدانهم بائدة فاحذروا و لا تکذّبوا فیحلّ بکم مثل ما حلّ بهم. و قیل معنى الآیة اقرءوا القرآن فانّ احوالهم مذکورة فیه یغنکم عن التطواف فى الارض و البلاد.
وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ اى على تکذیبهم فلست بمؤاخذ به و ذلک انّ النبى (ص) کان یخاف انّ اصرارهم على الکفر لتفریط من جهته، فآمنه اللَّه منه. و قیل معناه لا تحزن على ایذائهم ایاک، فسننصرک علیهم وَ لا تَکُنْ فِی ضَیْقٍ مِمَّا یَمْکُرُونَ فانّى اکفیکهم و اللَّه یعصمک من الناس. قرا ابن کثیر فِی ضَیْقٍ بکسر الضاد نزلت فى المستهزئین الذین اقتمسوا شعاب مکة و قد مضت قصّتهم.
وَ یَقُولُونَ مَتى هذَا الْوَعْدُ اى متى یکون هذا الذى تعدنا من العذاب و البعث ان کنت تصدق فیما تقول.
قُلْ عَسى أَنْ یَکُونَ رَدِفَ لَکُمْ، ردف لکم و اردفکم و ردفکم بمعنى واحد، اى عسى ان یکون بعض العذاب قد دنا منکم و تبعکم و قرب منکم قرب الردیف من مردفه من القتل و الاسر و السّبى و السّنین و الجدب و البعض مدّخر لیوم البعث و النشور. و قیل الموت بعض من القیامة و جزء منها. و فى الخبر: من مات فقد قامت قیامته.
و قیل فى قوله: رَدِفَ ضمیر یعود الى الوعد و تقدیره: ردفکم الوعد، فعلى هذا یحسن الوقف على رَدِفَ. ثم یقول: لَکُمْ بَعْضُ الَّذِی تَسْتَعْجِلُونَ.
وَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ بترک المعاجلة بالعذاب على المعاصى و لکن اکثر الناس لا یشکرون له فیستعجلون.
وَ إِنَّ رَبَّکَ لَیَعْلَمُ ما تُکِنُّ صُدُورُهُمْ، اى ما تضمره و تستره وَ ما یُعْلِنُونَ، یظهرون من القول فلیس تأخیر العذاب عنهم لخفاء حالهم و لکن له وقت مقدّر.
وَ ما مِنْ غائِبَةٍ فِی السَّماءِ وَ الْأَرْضِ اى ما من غائبة ممّا اخفاه عن خلقه و غیّبه عنهم من عذاب السّماء و الارض و القیامة إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ فى اللوح المحفوظ و فى القضاء المحتوم. و قیل ما من فعلة او لفظة خافیة اخفاها اهل السّماوات و الارض الّا و هو بیّن فى اللوح المحفوظ. و قیل ما من فعلة او کلمة الّا هى عند اللَّه معلومة لیجازى بها عاملها. و قیل ما من حبّة خردل غائبة کقوله: إِنَّها إِنْ تَکُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُنْ فِی صَخْرَةٍ أَوْ فِی السَّماواتِ أَوْ فِی الْأَرْضِ یَأْتِ بِهَا اللَّهُ.
إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَقُصُّ عَلى بَنِی إِسْرائِیلَ، اى یبیّن لاهل الکتابین ما یختلفون فیه فیما بینهم من سرائر علومهم و سرایر انبیائهم و اخبار اوائلهم. و قیل المراد به ذکر عیسى و امّه و عزیر و ذکر محمد علیهم السلام فانّهم اختلفوا فیهم،و اللَّه بیّن امرهم و دینهم فى القران بیانا شافیا. و قیل یقصّ علیهم لو قبلوا و اخذوا به.
وَ إِنَّهُ لَهُدىً وَ رَحْمَةٌ اى و انّ القران لهدى من الضلالة و رحمة من العذاب لمن آمن به و عمل بما امر فیه. و انّما خصّهم به لاختصاصهم بالاهتداء و الانتفاع به، و هو نظیر قوله: وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً.
إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی بَیْنَهُمْ بین بنى اسرائیل فى الدنیا بِحُکْمِهِ فیما حرّفوه من الکتاب و بدّلوه. و قیل یحکم القیامة فیجازى المحقّ بحقّه و المبطل بباطله. و قیل یقضى بالقتال و قد امر به. وَ هُوَ الْعَزِیزُ فلا یغالب، الْعَلِیمُ بما امر و نهى.
فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّکَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبِینِ هو متعلق بقوله: إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی بَیْنَهُمْ بِحُکْمِهِ اى حکمه فى الکفار و هو امره ایاک بقتالهم. و اذا قضى سبحانه بذلک و امرک به فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فى محاربتهم و لا تحذر کثرتهم و شوکتهم ف إِنَّکَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبِینِ اى فى رضى اللَّه و اتّباع امره فثق بالظفر من اللَّه و الغلبة على الاعداء.
اهل معنى را در لفظ «ام» که مکرّرست درین آیات دو طریقست: یکى آنکه سخن در أَمَّا یُشْرِکُونَ تمام شد، و منقطع گشت، آن گه بر استیناف گفت، بر معنى استفهام: أَمَّنْ خَلَقَ، أَمَّنْ جَعَلَ أَمَّنْ یُجِیبُ، من یَهْدِیکُمْ، مَنْ یُرْسِلُ تستفهم فیها کلّها دیگر طریق آنست که أم در همه آیات معطوف است بر أَمَّا یُشْرِکُونَ بر تأویل آن که: ما تشرکون خیر أم من خلق ما تشرکون خیر أم من جعل، ما تشرکون خیر أم من یجیب، الى آخره.
أَمَّنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لمصالح عباده و معاشهم وَ أَنْزَلَ لَکُمْ اى لاجلکم مِنَ السَّماءِ ماءً اى مطرا فَأَنْبَتْنا بِهِ حَدائِقَ بساتین محوطا علیها ذاتَ بَهْجَةٍ اى ذات زینة و حسن. فکلّ موضع ذى اشجار مثمرة محاط علیه فهو حدیقة.
و کلّ ما یسرّ منظره فهو بهجة ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُنْبِتُوا شَجَرَها اى ما کان لکم استطاعة الانبات أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ یعنى أ مع اللَّه اله یشارکه فى خلق هذه الاشیاء فیشترکوا بینه و بین اللَّه فى العبادة بَلْ هُمْ قَوْمٌ یَعْدِلُونَ عن الطریق. و قیل یعدلون عن النظر فى الادلة المؤدیة الى العلم بانّ اللَّه هو الذى تفرّد بخلق هذه الاشیاء. و هو الذى یستحق العبادة.
أَمَّنْ جَعَلَ الْأَرْضَ قَراراً یعنى آلهتکم خیر ام من جعل الارض ذات مستقر و ثبات یستقرّ علیها الاجسام. و القرار مصدر قرّ یقرّ اذا ثبت، اى مهد لکم الارض و مکّنکم من السکون الیها و التصرف على ظهرها و المشى فى اماکنها وَ جَعَلَ خِلالَها أَنْهاراً یعنى خلال اشجارها و نباتها، و الخلال و الخلل منفرج ما بین الشیئین و المعنى و فجّر من نواحى الارض انهارا و اجرى فیها الماء الى مواضع حاجاتکم، وَ جَعَلَ لَها رَواسِیَ اى جبالا ثقالا، ثوابت الاصول، لئلّا تزول بمن علیها. و الرّواسى جمع الجمع یقال جبل راس و جبال راسیة ثم تجمع الرّاسیة على الرّواسى.
وَ جَعَلَ بَیْنَ الْبَحْرَیْنِ العذب و الاجاج و قیل بحر فارس و بحر الروم. و قیل العذب: جیحان و سبحان و دجلة و الفرات و النیل و الاجاج سائر البحار جعل اللَّه تعالى بینهما حاجِزاً اى مانعا، بلطیف قدرته على وجه لا یشاهد و لا یعاین، یمنع اختلاط احدهما بالآخر أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ یفعل ما یشاء من هذه الافاعیل بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ لانّهم لا یستدلّون فیعلموا.
أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ اى قل لهؤلاء المشرکین: أ هذه الاوثان التی تعبدونها الذین لا یسمعون دعاءکم و لا یقدرون على اجابتکم خیر لکم أم اللَّه الذى یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ المضطر المفتعل من الضرورة و هو المدفوع الى ضیق من الامر و قیل اصله من الاضرار، و هو القرب و التصاق الشیء بالشىء و معنى الآیة انّ هذا المضطر ان کان غریقا فى الماء انقذه، و ان کان غریقا فى الذنوب غفر له، و ان کان مریضا شفاه، و ان کان مبتلى عافاه، و ان کان محبوسا اطلقه، و ان کان مدیونا قضى دینه، و ان کان مکروبا فرّج کربه، وَ یَکْشِفُ السُّوءَ اى الضرّ و الشدائد وَ یَجْعَلُکُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ یأتى بقوم بعد قوم و قرن بعد قرن، فکلّ قرن خلف لمن قبلهم. أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ اى هل یثبتون له شریکا یعینه قَلِیلًا ما تَذَکَّرُونَ بالیاء قرائت ابى عمرو اى لا یتذکّرون الّا تذکّرا قلیلا، فیکون قلیلا منصوب على انّه صفة مصدر محذوف. و قرأ الباقون بالتاء على معنى: قل لهم یا محمد قَلِیلًا ما تَذَکَّرُونَ، و الکوفیون غیر ابى بکر یخفّفون الذّال.
أَمَّنْ یَهْدِیکُمْ اى قل لهم یا محمد أ هذه الاوثان خیر لکم أم اللَّه الذى یرشدکم الى طریق البحر و البرّ فى ظلمات اللیل بما خلق لکم من القمر و النجوم و الرّیاح، وَ مَنْ یُرْسِلُ الرِّیاحَ قرأ ابن کثیر و حمزة و الکسائی: یرسل الریح. و قوله: بُشْراً فیه اربع قرءات ذکرناها فى سورة الاعراف بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ الرحمة هاهنا المطر أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ تَعالَى اللَّهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ جلّ و عظم من ان یکون له شریک او یکون معه اله.
أَمَّنْ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ یقال بدأ الخلق و ابدأ هم اذا وجدهم اوّل مرة، و اعادهم اوجدهم بعد اماتتهم، وَ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ من السماء بالمطر و من الارض بالنبات. قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ یعنى قل لهم إِنْ کُنْتُمْ تعلمون انّ مع اللَّه الها یفعل شیئا من ذلک او یقدر علیه فاظهروا افعاله و دلّوا على قدرته إِنْ کُنْتُمْ تصدقون فى مقالتکم. بل هو صنع اللَّه الذى اتقن کلّ شىء. ذکر فى هؤلاء الآیات الخمس و قال یبدأ و یهدى بلفظ المضارع بعد قوله: أَمَّنْ جَعَلَ الْأَرْضَ، لانّ بعض افعاله تقدّم و حصل مفروغا منه و بعضها یفعله حالا بعد حال کالمتصل الدائم.
قُلْ لا یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَیْبَ، غیب اینجا علم رستخیز است.
قومى آمدند. و از رسول خدا پرسیدند که این رستخیز که تو ما را بآن مى وعده دهى کى خواهد بود؟ جواب ایشان این آیت آمد یعنى که این غیب است و لا یعلم الغیب الّا اللَّه. و قیل الغیب ما یحدث و یکون فى غد قالت عایشه: من زعم انّه یعلم ما فى غد فقد اعظم على اللَّه الفریة و اللَّه عزّ و جل یقول: قُلْ لا یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَیْبَ إِلَّا اللَّهُ.
منجّمى در پیش حجاج شد حجاج لختى سنگ ریزه در دست کرد و خود بر شمرد آن گه منجم را گفت بگوى تا در دست من سنگ ریزه چند است منجم حسابى که دانست بر گرفت و بگفت و صواب آمد حجاج آن بگذاشت و لختى دیگر سنگ ریزه ناشمرده در دست کرد گفت: این چندست منجم هر چند حساب میکرد جواب همه خطا مىآمد. منجم گفت ایها الامیر اظنک لا تعرف عدد ما فى یدک. چنان ظن مى برم که تو عدد آن نمیدانى حجاج گفت چنین است نمىدانم عدد آن، و چه فرق است میان این و آن. منجم گفت اوّل بار تو برشمردى و از حد غیب بدر آمد و اکنون تو نمیدانى و غیب است و لا یعلم الغیب الّا اللَّه.
وَ ما یَشْعُرُونَ أَیَّانَ یُبْعَثُونَ اى لا یعلمون متى ینشرون، ایّان حقیقتها: اىّ اوان فاختصر ثم ادغم.
بَلِ ادَّارَکَ عِلْمُهُمْ فِی الْآخِرَةِ، ادرک بر وزن افعل قرائت مکى است و بصرى و بَلِ هاهنا فى موضع ام، تأویلها ام ادرک علمهم فى الآخرة فیعلمون وقت قیامها.
معنى آنست که دانش ایشان در رستخیز رسید تا بدانند. که وقت آن کى خواهد بود؟
و این استفهام بمعنى نفى است یعنى که نرسید و ندانند وقت آن. باقى قرّاء ادّارک خوانند و ادّراک و تدارک بمعنى یکسانست، و تأویلها ادرک علم المتقدّمین بعلم المتأخرین و استوى علمهم فى قیام الساعة انّه لا یعلم وقت قیامها الّا اللَّه، میگوید: دانشهاى ایشان در کیى رستخیز همه درهم رسید بدانستند همه که نتوانند دانست بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ مِنْها فى الدنیا، أى لم یحصلوا بالخوض الّا على الشکّ فیها کقوله: إِنْ نَظُنُّ إِلَّا ظَنًّا وَ ما نَحْنُ بِمُسْتَیْقِنِینَ، بَلْ هُمْ مِنْها عَمُونَ اى من علمها جاهلون، واحده عم، اخبر اللَّه تعالى عن تردّد هم فى امر الساعة و انّ قصاراهم و غایتهم العمى فى ذلک.
وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا یعنى مشرکى مکة: أَ إِذا کُنَّا تُراباً أ نبعث اذا کنّا ترابا وَ آباؤُنا اى و تبعث آباؤنا بعد کونهم رفاتا و رمیما أَ إِنَّا لَمُخْرَجُونَ من قبورنا احیاء، هذا لا یکون. قرأ نافع إِذا کُنَّا مکسورة الالف، ائنا بالاستفهام، و قرأ ابن عامر و الکسائى أَ إِذا بهمزتین، اننا بنونین، الباقون بالاستفهام فیهما جمیعا.
لَقَدْ وُعِدْنا هذا، اى هذا الذى یقوله محمد من البعث و القیامة و کذلک وعد آباؤنا من قبلنا فى الازمنة المتقدّمة ثمّ لم یبعثوا، إِنْ هذا إِلَّا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ، الاساطیر الاحادیث التی لیست لها حقیقة.
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمِینَ اى عاقبة امر الکافرین المکذّبین بالرسل المنکرین للبعث. تجدوا دیارهم خاویة و ابدانهم بائدة فاحذروا و لا تکذّبوا فیحلّ بکم مثل ما حلّ بهم. و قیل معنى الآیة اقرءوا القرآن فانّ احوالهم مذکورة فیه یغنکم عن التطواف فى الارض و البلاد.
وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ اى على تکذیبهم فلست بمؤاخذ به و ذلک انّ النبى (ص) کان یخاف انّ اصرارهم على الکفر لتفریط من جهته، فآمنه اللَّه منه. و قیل معناه لا تحزن على ایذائهم ایاک، فسننصرک علیهم وَ لا تَکُنْ فِی ضَیْقٍ مِمَّا یَمْکُرُونَ فانّى اکفیکهم و اللَّه یعصمک من الناس. قرا ابن کثیر فِی ضَیْقٍ بکسر الضاد نزلت فى المستهزئین الذین اقتمسوا شعاب مکة و قد مضت قصّتهم.
وَ یَقُولُونَ مَتى هذَا الْوَعْدُ اى متى یکون هذا الذى تعدنا من العذاب و البعث ان کنت تصدق فیما تقول.
قُلْ عَسى أَنْ یَکُونَ رَدِفَ لَکُمْ، ردف لکم و اردفکم و ردفکم بمعنى واحد، اى عسى ان یکون بعض العذاب قد دنا منکم و تبعکم و قرب منکم قرب الردیف من مردفه من القتل و الاسر و السّبى و السّنین و الجدب و البعض مدّخر لیوم البعث و النشور. و قیل الموت بعض من القیامة و جزء منها. و فى الخبر: من مات فقد قامت قیامته.
و قیل فى قوله: رَدِفَ ضمیر یعود الى الوعد و تقدیره: ردفکم الوعد، فعلى هذا یحسن الوقف على رَدِفَ. ثم یقول: لَکُمْ بَعْضُ الَّذِی تَسْتَعْجِلُونَ.
وَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ بترک المعاجلة بالعذاب على المعاصى و لکن اکثر الناس لا یشکرون له فیستعجلون.
وَ إِنَّ رَبَّکَ لَیَعْلَمُ ما تُکِنُّ صُدُورُهُمْ، اى ما تضمره و تستره وَ ما یُعْلِنُونَ، یظهرون من القول فلیس تأخیر العذاب عنهم لخفاء حالهم و لکن له وقت مقدّر.
وَ ما مِنْ غائِبَةٍ فِی السَّماءِ وَ الْأَرْضِ اى ما من غائبة ممّا اخفاه عن خلقه و غیّبه عنهم من عذاب السّماء و الارض و القیامة إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ فى اللوح المحفوظ و فى القضاء المحتوم. و قیل ما من فعلة او لفظة خافیة اخفاها اهل السّماوات و الارض الّا و هو بیّن فى اللوح المحفوظ. و قیل ما من فعلة او کلمة الّا هى عند اللَّه معلومة لیجازى بها عاملها. و قیل ما من حبّة خردل غائبة کقوله: إِنَّها إِنْ تَکُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُنْ فِی صَخْرَةٍ أَوْ فِی السَّماواتِ أَوْ فِی الْأَرْضِ یَأْتِ بِهَا اللَّهُ.
إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَقُصُّ عَلى بَنِی إِسْرائِیلَ، اى یبیّن لاهل الکتابین ما یختلفون فیه فیما بینهم من سرائر علومهم و سرایر انبیائهم و اخبار اوائلهم. و قیل المراد به ذکر عیسى و امّه و عزیر و ذکر محمد علیهم السلام فانّهم اختلفوا فیهم،و اللَّه بیّن امرهم و دینهم فى القران بیانا شافیا. و قیل یقصّ علیهم لو قبلوا و اخذوا به.
وَ إِنَّهُ لَهُدىً وَ رَحْمَةٌ اى و انّ القران لهدى من الضلالة و رحمة من العذاب لمن آمن به و عمل بما امر فیه. و انّما خصّهم به لاختصاصهم بالاهتداء و الانتفاع به، و هو نظیر قوله: وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً.
إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی بَیْنَهُمْ بین بنى اسرائیل فى الدنیا بِحُکْمِهِ فیما حرّفوه من الکتاب و بدّلوه. و قیل یحکم القیامة فیجازى المحقّ بحقّه و المبطل بباطله. و قیل یقضى بالقتال و قد امر به. وَ هُوَ الْعَزِیزُ فلا یغالب، الْعَلِیمُ بما امر و نهى.
فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّکَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبِینِ هو متعلق بقوله: إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی بَیْنَهُمْ بِحُکْمِهِ اى حکمه فى الکفار و هو امره ایاک بقتالهم. و اذا قضى سبحانه بذلک و امرک به فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فى محاربتهم و لا تحذر کثرتهم و شوکتهم ف إِنَّکَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبِینِ اى فى رضى اللَّه و اتّباع امره فثق بالظفر من اللَّه و الغلبة على الاعداء.
نهج البلاغه : حکمت ها
مراحل امر به معروف و نهى از منکر
وَ رَوَى اِبْنُ جَرِيرٍ اَلطَّبَرِيُّ فِي تَارِيخِهِ عَنْ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي لَيْلَى اَلْفَقِيهِ وَ كَانَ مِمَّنْ خَرَجَ لِقِتَالِ اَلْحَجَّاجِ مَعَ اِبْنِ اَلْأَشْعَثِ
أَنَّهُ قَالَ فِيمَا كَانَ يَحُضُّ بِهِ اَلنَّاسَ عَلَى اَلْجِهَادِ إِنِّي سَمِعْتُ عَلِيّاً رَفَعَ اَللَّهُ دَرَجَتَهُ فِي اَلصَّالِحِينَ وَ أَثَابَهُ ثَوَابَ اَلشُّهَدَاءِ وَ اَلصِّدِّيقِينَ يَقُولُ يَوْمَ لَقِينَا أَهْلَ اَلشَّامِ
أَيُّهَا اَلْمُؤْمِنُونَ إِنَّهُ مَنْ رَأَى عُدْوَاناً يُعْمَلُ بِهِ وَ مُنْكَراً يُدْعَى إِلَيْهِ فَأَنْكَرَهُ بِقَلْبِهِ فَقَدْ سَلِمَ وَ بَرِئَ
وَ مَنْ أَنْكَرَهُ بِلِسَانِهِ فَقَدْ أُجِرَ وَ هُوَ أَفْضَلُ مِنْ صَاحِبِهِ
وَ مَنْ أَنْكَرَهُ بِالسَّيْفِ لِتَكُونَ كَلِمَةُ اَللَّهِ هِيَ اَلْعُلْيَا وَ كَلِمَةُ اَلظَّالِمِينَ هِيَ اَلسُّفْلَى فَذَلِكَ اَلَّذِي أَصَابَ سَبِيلَ اَلْهُدَى وَ قَامَ عَلَى اَلطَّرِيقِ وَ نَوَّرَ فِي قَلْبِهِ اَلْيَقِينُ
أَنَّهُ قَالَ فِيمَا كَانَ يَحُضُّ بِهِ اَلنَّاسَ عَلَى اَلْجِهَادِ إِنِّي سَمِعْتُ عَلِيّاً رَفَعَ اَللَّهُ دَرَجَتَهُ فِي اَلصَّالِحِينَ وَ أَثَابَهُ ثَوَابَ اَلشُّهَدَاءِ وَ اَلصِّدِّيقِينَ يَقُولُ يَوْمَ لَقِينَا أَهْلَ اَلشَّامِ
أَيُّهَا اَلْمُؤْمِنُونَ إِنَّهُ مَنْ رَأَى عُدْوَاناً يُعْمَلُ بِهِ وَ مُنْكَراً يُدْعَى إِلَيْهِ فَأَنْكَرَهُ بِقَلْبِهِ فَقَدْ سَلِمَ وَ بَرِئَ
وَ مَنْ أَنْكَرَهُ بِلِسَانِهِ فَقَدْ أُجِرَ وَ هُوَ أَفْضَلُ مِنْ صَاحِبِهِ
وَ مَنْ أَنْكَرَهُ بِالسَّيْفِ لِتَكُونَ كَلِمَةُ اَللَّهِ هِيَ اَلْعُلْيَا وَ كَلِمَةُ اَلظَّالِمِينَ هِيَ اَلسُّفْلَى فَذَلِكَ اَلَّذِي أَصَابَ سَبِيلَ اَلْهُدَى وَ قَامَ عَلَى اَلطَّرِيقِ وَ نَوَّرَ فِي قَلْبِهِ اَلْيَقِينُ