عبارات مورد جستجو در ۲ گوهر پیدا شد:
سنایی غزنوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۷
تا بدیدم بتکده بی بت دلم آتشکدست
فرقت نامهربانی آتشم در جان ز دست
هر که پیش آید مرا گوید چه پیش آمد ترا
بر فراق من بگرید گوید این مسکین شدست
ای فراق از من چه خواهی چون بنفروشی مرا
جای دیگر ساز منزل نه جهان تنگ آمدست
تا مگر سنگین دلت را رحمت آید بر دلم
سنگ را رحمت نباشد این حدیثی بیهدست
انوری : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۴۳
به عمری آخرم روزی وفا کن
به بوسی حاجتم روزی روا کن
جفا کن با من آری تا توانی
تو همچون روزگار آری جفا کن
به رنجم از تو رنجم را شفا باش
به دردم از تو دردم را دوا کن
چو در عشق تو سخت افتاد کارم
تونیز این راه بی‌رحمی رها کن