عبارات مورد جستجو در ۱۶ گوهر پیدا شد:
فردوسی : پادشاهی بهرام گور
بخش ۱۳
به هشتم بیامد به دشت شکار
خود و روزبه با سواری هزار
همه دشت یکسر پر از گور دید
ز قربان کمان کیان برکشید
دو زاغ کمان را به زه بر نهاد
ز یزدان پیروزگر کرد یاد
بهاران و گوران شده جفت جوی
ز کشتن به روی اندر آورده روی
همی پوست کند این ازآن آن ازین
ز خونشان شده لعل روی زمین
همی بود بهرام تا گور نر
به مستی جدا شد یک از یک دگر
چو پیروز شد نره گور دلیر
یکی ماده را اندر آورد زیر
به زه داشت بهرام جنگی کمان
بخندید چون گور شد شادمان
بزد تیر بر پشت آن گور نر
گذر کرد بر گور پیکان و پر
نر و ماده را هر دو بر هم بدوخت
دل لشکر از زخم او بر فروخت
ز لشکر هرانکس که آن زخم دید
بران شهریار آفرین گسترید
که چشم بد از فر تو دور باد
همه روزگاران تو سور باد
به مردی تواندر زمانه نوی
که هم شاه و هم خسرو و هم گوی
خود و روزبه با سواری هزار
همه دشت یکسر پر از گور دید
ز قربان کمان کیان برکشید
دو زاغ کمان را به زه بر نهاد
ز یزدان پیروزگر کرد یاد
بهاران و گوران شده جفت جوی
ز کشتن به روی اندر آورده روی
همی پوست کند این ازآن آن ازین
ز خونشان شده لعل روی زمین
همی بود بهرام تا گور نر
به مستی جدا شد یک از یک دگر
چو پیروز شد نره گور دلیر
یکی ماده را اندر آورد زیر
به زه داشت بهرام جنگی کمان
بخندید چون گور شد شادمان
بزد تیر بر پشت آن گور نر
گذر کرد بر گور پیکان و پر
نر و ماده را هر دو بر هم بدوخت
دل لشکر از زخم او بر فروخت
ز لشکر هرانکس که آن زخم دید
بران شهریار آفرین گسترید
که چشم بد از فر تو دور باد
همه روزگاران تو سور باد
به مردی تواندر زمانه نوی
که هم شاه و هم خسرو و هم گوی
سنایی غزنوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۲۸
سنایی غزنوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۴۱
جاوید زی ای تو جان شیرین
هرگز دل تو مباد غمگین
از راه وفا گسسته ای دل
بر اسب جفا نهاده ای زین
عاشقترم ای پسر ز خسرو
نیکوتری ای پسر ز شیرین
عاشق خوانند مرا و بی دل
زیبا خوانند ترا و شیرین
آنم من و صد هزار چندان
آنی تو و صد هزار چندین
عشاق چو روی تو ببینند
و آن خال سیاه و زلف مشکین
بر روی توام زنند احسنت
در عشق توام کنند تحسین
هرگاه که بایدت تماشا
شو چهرهٔ خویشتن همی بین
حقا که خوشست نوش کردن
بر چهرهٔ تو شراب نوشین
هرگز دل تو مباد غمگین
از راه وفا گسسته ای دل
بر اسب جفا نهاده ای زین
عاشقترم ای پسر ز خسرو
نیکوتری ای پسر ز شیرین
عاشق خوانند مرا و بی دل
زیبا خوانند ترا و شیرین
آنم من و صد هزار چندان
آنی تو و صد هزار چندین
عشاق چو روی تو ببینند
و آن خال سیاه و زلف مشکین
بر روی توام زنند احسنت
در عشق توام کنند تحسین
هرگاه که بایدت تماشا
شو چهرهٔ خویشتن همی بین
حقا که خوشست نوش کردن
بر چهرهٔ تو شراب نوشین
وحشی بافقی : قطعات
شمارهٔ ۵ - لطف کردید
وحشی بافقی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۳
شاه نعمتالله ولی : مفردات
شمارهٔ ۱۳۲
مهستی گنجوی : رباعیات
رباعی شمارۀ ۵۹
ملکالشعرای بهار : رباعیات
شمارهٔ ۲۳
کمالالدین اسماعیل : قطعات
شمارهٔ ۱۵۷ - ایضا له
همام تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۲۱
همام تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۸۷
امامی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۶۰۴
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۴
افسر کرمانی : رباعیات
شمارهٔ ۲۴
امیر پازواری : پنجبیتیها
شمارهٔ ۱۳
خله تومهْ ته چیرهره بشناسیین
اشتها مرهْ ته چشم و چیره دیینْ
اسا که تنه چیرهره هارشیین
افزون بییِهْ ته چیرهره ستائیین
مردمره بهشت، ته چش و چیره دییِنْ
پاتن شکرته لوره به شیره چیین
سییو شوئه ته گوشِ بِنْ آرْمِیینْ
شادباش امیر، تو نوبِر بارْبچیین
ای تو منه کارره به زار بَرسِیینْ
مه دِچشِ اوره به زمین شنیین
اشتها مرهْ ته چشم و چیره دیینْ
اسا که تنه چیرهره هارشیین
افزون بییِهْ ته چیرهره ستائیین
مردمره بهشت، ته چش و چیره دییِنْ
پاتن شکرته لوره به شیره چیین
سییو شوئه ته گوشِ بِنْ آرْمِیینْ
شادباش امیر، تو نوبِر بارْبچیین
ای تو منه کارره به زار بَرسِیینْ
مه دِچشِ اوره به زمین شنیین