عبارات مورد جستجو در ۷ گوهر پیدا شد:
مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۴۹۹
بیا، کز عشق تو دیوانه گشتم
وگر شهری بدم، ویرانه گشتم
ز عشق تو ز خان و مان بریدم
به درد عشق تو، هم خانه گشتم
چنان کاهل بدم، کان را نگویم
چو دیدم روی تو، مردانه گشتم
چو خویش جان خود، جان تو دیدم
ز خویشان بهر تو بیگانه گشتم
فسانه‌‌‌ی ‌عاشقان خواندم شب و روز
کنون در عشق تو افسانه گشتم
سنایی غزنوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۹۵
کودکی داشتم خراباتی
می کش و کمزن و خرافاتی
پارسا شد ز بخت و دولت من
پارسایی شگرف و طاماتی
شیوهٔ خمر و قمر و رمز مدام
صفتی بود مرورا ذاتی
آنکه والتین ز بر ندانستی
همچو بوالخیر گشت هیهاتی
خوانده از بر همیشه چو الحمد
عدد سورهٔ لباساتی
گوید امروز بر من از سر زهد
مثل و نکتهٔ اشاراتی
دوش گفتم ورا که ای دل و جان
مر مرا مایهٔ مباهاتی
گر چه مستور و پارسا شده‌ای
واصل هر گونهٔ کراماتی
گر یکی بوسه خواهم از تو دهی؟
گفت: لا والله ای خراباتی
ای سنایی کما ترید خوشست
دل به قسمت بنه کمایاتی
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۱۹
ای گشته دل و جان من از عشق تو لاش
افگنده مرا به گفتگوی اوباش
یک شهر خبر که زاهدی شد قلاش
چون پرده دریده شد کنون باداباش
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۴۱
عشقم دادی زاهل دردم کردی
از دانش و هوش و عقل فردم کردی
سجاده نشین با وقاری بودم
میخواره و رند و هرزه گردم کردی
عطار نیشابوری : باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات
شمارهٔ ۷
آن رفت که گفتمی من از زهد سخن
اکنون من و دَردِ نو و دُردی کهن
دی سر و بُنِ صومعهٔ دین بودم
و امروز به میخانه شدم بی سر و بن
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۳۱۹
عشق تو به شوریده سری فاشم کرد
در میکده ها حریف اوباشم کرد
کوتاه زبان و خوش سخن بودم لیک
خوی تو زبان دراز و قلاشم کرد
ادیب صابر : مقطعات
شمارهٔ ۱۰۶
دلم به وقت جوانی امیر ظالم بود
به حق حق که اسیری ازآن امیری به
امیر ظالم را پادشاه عادل کرد
جمال پیری و آخر جمال پیری به