عبارات مورد جستجو در ۵ گوهر پیدا شد:
رشیدالدین میبدی : ۴- سورة النساء- مدنیة
۲ - النوبة الاولى
قوله تعالى: وَ ابْتَلُوا الْیَتامى‏ و مى‏آزمائید یتیمان را، حَتَّى إِذا بَلَغُوا النِّکاحَ تا آن گه که بنکاح رسند، فَإِنْ آنَسْتُمْ اگر بینید، مِنْهُمْ از ایشان، رُشْداً راست راهى، فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُمْ بایشان دهید مالهاى ایشان، وَ لا تَأْکُلُوها و آن را مخورید، إِسْرافاً بگزاف، وَ بِداراً أَنْ یَکْبَرُوا شتافتن و پیشى کردن بر بلوغ و بر بزرگ شدن ایشان، وَ مَنْ کانَ غَنِیًّا و هر که بى‏نیاز باد از قیّمان، فَلْیَسْتَعْفِفْ ایدون باد که دست پاک دارد از مال یتیمان، وَ مَنْ کانَ فَقِیراً، و هر که درویش باد، فَلْیَأْکُلْ بِالْمَعْرُوفِ ایدون باد که از مال یتیم باندازه خوراد و بداد، فَإِذا دَفَعْتُمْ إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُمْ چون بایشان دهید مال ایشان، فَأَشْهِدُوا عَلَیْهِمْ گواهان گیرید بر اقرار ایشان بقبض مال ایشان، وَ کَفى‏ بِاللَّهِ حَسِیباً (۶) و پسندیده است اللَّه بگواهى و پسنده کارى و آگاهى و شمار خواهى.
لِلرِّجالِ نَصِیبٌ مردان را بهره‏ایست، مِمَّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ از آنچه پدران و مادران و خویشان گذارند، وَ لِلنِّساءِ نَصِیبٌ و زنان را هم چنان بهره‏ایست، مِمَّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ از آنچه پدران و مادران و خویشان گذارند، مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ کَثُرَ از آنچه گذارند اگر کم بود یا بیش، نَصِیباً مَفْرُوضاً (۷) بهره بتقدیر بریده و انداخته.
وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ و آن گه که حاضر آید بقسمت، أُولُوا الْقُرْبى‏ خویشاوندان، وَ الْیَتامى‏ و یتیمان، وَ الْمَساکِینُ و درویشان، فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ ایشان را چیزى دهید از میراث، وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَعْرُوفاً (۸) و ایشان را سخن نیکو گوئید و دعاء نیکو کنید.
وَ لْیَخْشَ الَّذِینَ و ایدون باد که بترساد ایشان، لَوْ تَرَکُوا که اگر بگذارند، مِنْ خَلْفِهِمْ از پس مرگ ایشان، ذُرِّیَّةً ضِعافاً فرزندان ضعیفان، خافُوا عَلَیْهِمْ ترسند برایشان، فَلْیَتَّقُوا اللَّهَ پس از خداى ترسند، وَ لْیَقُولُوا قَوْلًا سَدِیداً (۹) و سخن بچم گویند.
یغمای جندقی : بخش سوم
شمارهٔ ۲۰ - وصیت نامه دیگری از یغما
در حال هوش و حواس و کمال خرسندی و رضا، اقل خلیقه ابوالحسن یغما وصی شرعی خویش نمودم فرزند ارجمند سعادتمند خود میرزا احمد صفایی را که پس از وفات من مبلغ دویست و پنجاه تومان رایج خزانه از انقد مایملک من اعم از نقد و جنس منقول و غیر منقول برداشته به مصارف مفصله ذیل برساند.
مخارج تعزیت ۵۰ تومن
حجه بلدی ۷۰ تومن
رد مظالم ۷۰ تومن
صوم وصلوه ۶۰ تومن
و دوزوجه من مادر فرزند ارشدم میرزا اسمعیل و مادر خود را هر یک مبلغ سی تومان از مال من نقد یا ملک تسلیم نماید، ورخوت و سایر اسباب زنانه از طلا آلات و غیره که در دست دارند، به خود ایشان باز گذارند، و جزو ترکه نسازد، و رخوت و اسباب طلا آلات و غیره که به اسم و رسم جهیز برای دخترهای من فراهم آورده یا خودکار کرده اند، و در دست مادرشان است از آنها نستاند، و داخل ارث ورثه ننماید. و اسباب خانه داری و دربایست زندگانی از مسینه آلات و فرش و رخت خواب و سایر چیزها که از مال من در خانه بزرگ در دست اسمعیل و وابستگان اوست دو قسمت نموده یک سهم را اسمعیل متصرف شرعی شود و سهم دیگر را تسلیم نورچشمی خطر سازد و اسباب خانه داری هم از مس و فرش و غیره نیز که در دست والده خود اوست به ابراهیم واگذارد، و در ترکه نیارد و کتبی که دارم سوای آنچه به موجب نوشته شرعی به پسرها بخشیده و خواهم بخشید، چهار قسمت نموده هر رسدی را پسری بردارد، و سایر اموال و املاک و اسباب مرا از ملک و تنخواه و شتر و گوسفند و گاو و خر و غیره نقدا جنسا آنچه مراست به قاعده و قانون احکام الهی و شریعت جناب رسالت پناهی بر کل ورثه پسرها و دخترها و زوجات قسمت نماید و زجر این زحمات را اجر از خدای بخواهد و مرا در زیر خاک آسوده گذارد. وصیت صحیحه شرعیه و کان ذلک فی شهر ذی الحجه ۱۲۶۵.
یغمای جندقی : بخش سوم
شمارهٔ ۲۱
فدایت شوم، ارمان رنج ابراهیم و رحمن مایه تاخیر حرکت شد. غالبا این دو سه روزه قاید تقدیر عنانگیر باشد، و بعون خدائی و فرخ سروش استیفای خدمت حاصل گردد. من هرگز از در صورت قرب اندیشی صحبت نگشته ام، و خدام عالی نیز از در دید و درایت بر این خاکسار نگذشته. اجمالا قبل از ملاقات اگر حرفی دو از گوهر و خوی خود عرضه دارم شنعت عقلی تعلق نگیرد. معایب من بر محاسن رجحان دارد، ولی نه آن عیب که ضرر و زیان آن مایه خلل و زلل کار دیگران باشد، تیمارش با خداست اگر عزت دهد آسوده خواهم زیست و اگر خوار دارد چشم حسرتی باز خواهم کرد. دلم میخواست اولاد من نیز اگر عیبی دارند عاید روزگار خود ایشان باشد.
ابراهیم و محمد علی را خام و بی تجربه میدانم تا تربیت و استعداد مربی وایشان چه کند آنهم موقوف به فضل خداست.احمد آنست که من میخواهم مهما امکن به خلاف و گزاف خلق خدا آلوده نیست، خدا از وی راضی باد. میرزا اسمعیل را مردی درست و با دیانت و انصاف و خیر اندیش میدانستم وتا اوایل اختیار خانخانان باین اعتقاد بودم. به تدریج و تفاریق بعضی اوصاف از وی بروز کرد، که منافی دیانت و انصاف بود، موعظه و نصیحت نیز روی او را از آن حالت باز نگردانید، و حرص و حسد که دو وصف نامحمودند فطرت اینجوانرا ضایع کرد و بجائی رسانید که با خانواده و برادرها نیز سازگاری نکرد، و اغلب غلبات دشمن و خرابی اوضاع و پریشانی امور ما و غیره از هوس و هوای او شد. بنابر مصالح امور مردم و خود و او، او را بسمنان کشیدم مگر معاشرت اشراف و علما و حکام خاصه بندگان خان و سرکار عالی که خیر محض و رحمت صرف اند و تجربت روزگاران، تبدیلش کند و زیان از سود و صلاح از فساد باز شناسد.
چون تدبیر من بنده بر تقدیر خدا سابق بود فایده نکرد و به سیاق دیگر در باره برادرها وغیره رای خلاف گزید. او را بطهران خواستم و باندازه قدرت و تجربت و بصیرت راه صواب نمودم، و عقلای قوم که از اوضاع ما استحضار داشتند نصیحت کردند. بندیکه بر لب بایست بر گوش بست و ترهات انگاشت و مبلغها بر بی اندامی و ناسازگاری افزود، و در مجالس گوناگون بدشنام و لعنت و تهدید قتل و افساد و تضییع عرض بر این پیر پریشان و برادرها و مرد و زن خانواده خط و نشان کشید. مایه اینهمه بیحرمتی و بی حسابی همه حرص و حسد و زیات طلبی است و چاره این ناخوشی را حکماء در حبس مخلد دیده اند.
امروز بزرگ و صاحب اختیار ما سرکار خان و بندگان عالی است، جمیع زشت و زیبای ما بر شماست و اگر در این کار از در حکمت و مصلحت چاره نفرمائید و بعد از رسیدن و دیدن و فهمیدن او را بهر سیاقت که صلاح دانید علاج نکنید، این آخر زندگانی ما را بکلی رسوا و خود را تمام خواهد کرد. من بنده بعد از فضل خدا باستظهار عدالت و انصاف سرکار خان و شما تصمیم رجعت کرده و الا برنج غربت تا زمان مرگ می ساختم.
اما فرزندی احمد نظر به پرهیزگاری و اهتمامش پاره ای املاک و اشیاء بخط و خاتم و سجل و صیغه جناب حاجی میرزا زین العابدین محرر سرکار امام زید فضله و صورت املاک بخط احمد من بنده موقوف آورده ام. تولیت بهمان شرایط که در متن و سجل مرقوم و مشروح است آن احمد و پشت بپشت اولاده سراشیب اوست. چنانکه تا سلسله نشیب بی نسل و مستاصل نپاید، این تولیت مخصوصه بفراز سوی نگراید. امید که پس از دریافت و دید همین نوشته را به احمد باز سپارید. هفدهم ذی حجه سنه ۱۲۶۶ حرره یغما.
یغمای جندقی : بخش سوم
شمارهٔ ۳۸ - وصیت نامه ای دیگر
شب انجام ماه محرم یکهزار و دویست و هفتاد و دو است. پاره ای چیزها را وصیت می کنم، هر یک از پسرها و کسان من تخلف نمایند، پاک یزدان خیر دو کیهان را از ایشان مقطوع دارد و از شفاعت چهارده معصوم پاک ممنوع مانند.
باغ موروثی واقع در جندق را به محمد حسن فرزندزاده خویش ولد میرزا احمد صفائی مصالحه شرعیه کردم، صیغه عربی و پارسی جاری و از تصرف من بیرون و بر ملکیت او قرار گرفت. باغ معروف به باغ مسعود واقع در باغستان «دریاشوی خور» را نیز به فرزند اسعد میرزا احمد صفائی مصالحه نمودم، صیغه تازی و پارسی جاری و از ملکیت من خارج و بر تصرف او قرار یافت. بهای هر دو باغ را حسب الاجازه من میرزا احمد کرباس کار«خور» خرید کرده و می کند. قدری کرباس از آن بابت به سمنان رسیده و قدری نیز عما قریب بعون الله تعالی می رسد. دو تومان و پنج هزار رایج خزانه این دو باغ به قیمتی که احمد کرده بود، علاوه به ایشان مصالحه نمودم. همچنان تنخواه و کرباس چون دیگر چیزهای من جمع احمد است، او داند و خدای خویشتن، به مصرفی که سود دنیا و دین من است خواهد رسانید.
پنج تومان مال فقرا و ارباب استحقاق، کرباس جداگانه از بابت املاک وقفی جزو کرباسی است که به سمنان رسیده. سیاهه دارم که از پنج تومان به چیز به فقرا رسیده. تتمه را نیز اگر من بر آستان عبودیت پاک یزدان عزوجل خاک شدم، احمد هر چه سزا بیند خواهد کرد اختیار مطلق او و گماشته او راست.
خانه بزرگ قلعه خور که ملک خاکسار است، وقف بر کشته نینوا کرده ام، و تولیت آن را به فرزند اسعد ارشد میرزا اسمعیل سپرده، با هر چه اثاث البیت والا و پست، کهنه و نو، در اوست حق و مال فرزند اسمعیل است. برادرها و غیر برادرها را در آن انبازی نیست،و در این کار آن تعرض و تعیین که سابق در وصیت نامه کرده بودم بر هم خورد و باطل شد. جز میرزا اسمعیل مالک و مختار و سهیم و انباز اسباب و سامان آن خانه نیست، در وصیت نامه قید کرده بودیم، مادر اسمعیل و مادر احمد را که زنان من اند، علاوه بر آنچه داده ام، مبلغی احمد پس از فوت من به ایشان بدهد. در حیات خود هر یک را خانه و باغی دادم، زیاده ضرور و لازم نیست. وصی من احمد دینار و حبه به هیچیک ندهد که سزاوار و مستوجب نیستند.اگر چه مادر اسمعیل لایق بیش از این هاست و حقوق مهر و محبت و پیمان و خدمتش در خورد یادداشت های بزرگ است، او را به انصاف و صوابدید احمد حوالت داشتم.
در نماز و روزه و حج ورد مظالم من هر چند احمد مبالغه و اهتمام نماید همچنان ناتمام خواهد بود. خواهشمندم کاری کند که آسوده در خاک توانم خفت و چون برخیزم، در محضر پاک پیمبر که جان و سر و پدر و مادرم برخی خون و خاکش، میان پدر و پسر به گناه سهل انگاری مشاجره و داوری نباشد. اگر پسرها عمو یا علی به خصوص احمد، پیکر خاکی نهاد مرا به آستان سرکار سیدالشهدا سلام الله علیه پردازد که از آشوب محشر و ملاقات ابنای زمان خاصه اقارب آسوده مانم، جاویدان سپاسدار ایشان خواهم بود.
روضه خوانی و خدمت تیاقداران سوک کشته نینوا سلام الله علیه را از خانواده من مقطوع نخواهند، اگر خدای نکرده خاکم در سمنان و جندق و این بلاد باشد، مهما امکن فرجامگاه مرا از سوخت و قاری و خیرات بی بهره نگذارند. میرزا احمد؛ خانه بزرگ که موقوف و تعزیت خانه سیدالشهدا سلام الله علیه است، بی موقوفه خاص خراب خواهد شد از املاک مرحوم برادرم و پسرش و زنش که شرعا بر من تعلق گرفت و در حقیقت زر خریدی است که قیمت آنرا سال ها پیش داده ام، با فرزندی میرزا اسمعیل و جناب مستطاب قبله گاهی حاجی میرزا ابراهیم زید مجده انصافا مروتا قدری میاه و اراضی بر آن وقف کنید که اسمعیل از مرمت و نگهداشت دل تنگ نشود.
حاجی بابا کور و کری بی عقل و فریب خواه و شور بخت است، آنقدر چیزها این سفردرهم بافت که اگر ده هزار تومان به او داده شود، مردم پندارند من بیست هزار تومان مال او را خورده ام. پاک یزدان اشرار بی دین را به سنت گول مدینه هدایت کند، که در معادات بندگان خدای مطلق پس و پیش را نگاه نکرده، خود را پیش خدا و مردم را پیش خلایق و منسوب را پیش منسوب رسوا می سازند. پناه می برم به حفظ خدائی، باری. به مرتضی علی من از جزئی و کلی کار این بی چاره خبر ندارم، نمیدانم چه می گوید. هر چه هست و هر که هست با این فقر و عقل و بخت او را محروم نمی توانم گذاشت.از بابت غبنی که در تقسیم املاک و میاه گرمه می گوید، به دقت برس ببین تفاوت چیست؟ خواه حق داشته باشد خواه نه، هر قدر صلاح دانی باو برسان که دلش خوش باشد آن قلعه گرمه را که بی حجت مال خود میداند باو منتقل ساز یعنی شرکت مرا، اختیار مال برادرت و ملاباشی با من نیست او بر راهگذرهای دیگر نیز آنچه خود موافق آئین و انصاف خود صلاح دانی از مال من به تدریج به او برسان.
خلاصه اینها وصیت بعد از فوت من است. محبت من وقتی در حق او تمام تجلی خواهد شد که مرافعه نماید، و فی الواقع اگر حقی دارد از گردن من باز پردازد.مهرهای مرا بر این کاغذ بزن بده قبله گاهی حاجی عبدالرزاق و خسته و ملاباشی هم مزین نمایند و نگاه دار.
قبله گاهان حاجی عبدالرزاق، آقا سید حسین خسته، ملاباشی، ملا عبدالنبی: این وصیت نامچه را مهر کنید و در پای علم سبز پاک پیمبر آماده شهادت باشید. شب آخر محرم سنه ۱۲۷۲ در کمال شعور و صحت و میل نگارش یافت.
در ذیل نامه آمده است:
قباله باغ خرمای جندق و باغ خور مسعود را بنویسید و مهر کنید و به احمد بسپارید، احمد در حیات و ممات من هر چه از زبان من بگوید، بی گواهی و قسم قبول کنید که حق است.
احمد: اگر صلاح میدانی و به دستیاری امین و قوی نیازمندی اعلام نمای، تا قبله گاهی حاجی میرزا ابراهیم را هم در وصایا شریک تو سازم. وصیت نامچه را قایم کن بعد از فوت من بیرون بیار و به ایشان نشان بده. قطع دارم راضی نیست ولی آن وقت الاتمکین چاره ندارد، زود خبر بده و راهش را هم بنما که چه طور بنویسم زود خبر را بیار که مرگ از مژه چشم نزدیک تر است. حرره یغما.
میرزا قلی میلی مشهدی : متفرقات
شمارهٔ ۴۶ - صورت قسمت میراث پدر به عنوان مطایبه
همشیره! خرج ماتم بابا از آن تو
صبر از من و تردّد غوغا از آن تو
در خفیه استماع وصیّت از آن من
در نوحه همزبانی ماما از آن تو
کهنه قلم، دوات شکسته از آن من
طومار نظم و دفتر انشا از آن تو
آن لاشه اشتران قطاری از آن من
آن بارکش خران توانا از آن تو
یک هفته خرج مطرب و ساقی از آن من
هفتادساله طاعت بابا از آن تو
آن مالها که مانده به دنیا از آن من
وان خیرها که کرده به عقبی از آن تو