عبارات مورد جستجو در ۳ گوهر پیدا شد:
مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۳۱۶
امروز بت خندان، می‌بخش کند خنده
عالم همه خندان شد، بگذشت ز حد خنده
پیوسته حسد بودی پرغصه، ولیک این دم
می جوشد و می‌روید از عین حسد خنده
در من بنگر ای جان تا هر دو سلف خندیم
کان خندهٔ بی‌پایان، آورد مدد خنده
بربسته و بررسته، غرقند درین رسته
تا با همگان باشد از عین ابد خنده
تا چند نهان خندم؟ پنهان نکنم زین پس
هر چند نهان دارم از من بجهد خنده
ور تو پنهان داری، ناموس تو من دانم
کندر سر هر مویت، درج است دو صد خنده
هر ذره که می‌پوید، بی‌خنده نمی‌روید
از نیست سوی هستی ما را که کشد؟ خنده
خنده‌ی پدر و مادر، در چرخ درآوردت
بنمود به هر طورت، الطاف احد خنده
آن دم که دهان خندد، در خندهٔ جان بنگر
کان خندهٔ بی‌دندان در لب بنهد خنده
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۷۱۵
مهر زن بر دهن خنده که در بزم جهان
سر خود می‌خورد آن پسته که خندان باشد
جمال‌الدین عبدالرزاق : غزلیات
شمارهٔ ۱۱۴
در رخ یار خویشتن خندم
برگل و لاله و سمن خندم
هرگه آن سر و قد خرام کند
بر قد سرو در چمن خندم
گفتم از عشق خون همی گریم
گفت من بر چنین سخن خندم
تاکی ازدوست رغم دشمن را
چون بباید گریستن خندم
گوئی از ظن بیهده مگری
چون توی گریی چه سود، من خندم
تو بصد دیده میگری چو نشمع
تا چو گل من بصد دهن خندم
من مسکین بدست چو نتو حریف
گر نگریم بخویشتن خندم