عبارات مورد جستجو در ۳ گوهر پیدا شد:
مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۰۳۳
جانا نخست ما را مرد مدام گردان
وان گه مدام درده، ما را مدام گردان
از ما و خدمت ما، چیزی نیاید ای جان
هم تو بنا نهادی، هم تو تمام گردان
دارالسلام ما را، دارالملام کردی
دارالملام ما را، دارالسلام گردان
این راه‌‌ بی‌نهایت، گر دور و گر دراز است
از فضل‌‌ بی‌نهایت، بر ما دو گام گردان
ما را اسیر کردی، اماره را امیری
ما را امیر گردان، او را غلام گردان
انعام عام خود را کردی نصیب خاصان
انعام خاص خود را امروز عام گردان
هر ذره را ز فضلت، خورشیدی‌یی دگر ده
خورشید فضل خود را بر جمله رام گردان
در کام ما دعا را چون شهد و شیر خوش کن
وان را که گوید آمین، هم دوست کام گردان
فیض کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۰۰
ای رهنمای گم شدگان اهدنا الصراط
وی چشم راه روان اهدنا الصراط
در دوزخ هوا و هوس مانده‌ایم زار
گم کرده‌ایم راه جنان اهدنا الصراط
بگذشت عمر در لعب و لهو بی خودی
شاید تدارکی بتوان اهدنا الصراط
ره دور وقت دیر و شب تار و صد خطر
مرکب ضعیف و جاده نهان اهدنا الصراط
غولی ز هر طرف ره وا مانده زنده
آه از صفیر راهزنان اهدنا الصراط
نی ره بسوی سود و نه سوی زیان بریم
ای از تو سود و از تو زیان اهدنا الصراط
از شارع هوا و هوس در نمی‌رویم
گاهی در این و گاه در آن اهدنا الصراط
رفتند اهل دل همه با کاروان جان
ما مانده‌ایم بی‌دل و جان اهدنا الصراط
گم گشت فیض و راه بجائی نمیبرد
ای رهنمای گمشدگان اهدنا الصراط
بلند اقبال : غزلیات
شمارهٔ ۱۰۱
از بی وفایی یار دارم بسی شکایت
کومحرمی که گویم در پیش او حکایت
ای یار بر من زار رحم ورعایتی کن
کز شاه بر رعیت لازم بود رعایت
گفتم به دل میسر گردد وصال دلبر
گفتا بلی نماید طالع اگر حمایت
گمراه وخوار وزاریم حیران و بی قراریم
یا هادی المضلین ما را بکن هدایت
ای ساقی ار دهی می خم رانمای ساغر
کاین باده ها به مستی ندهد به ما کفایت
از یار ناامیدیم از عارفی شنیدیم
« یارب مباد کس رامخدوم بی عنایت»
گفتی که تا چه حد است عشق بلنداقبال
چون حسن یار نبود در عشق او نهایت