عبارات مورد جستجو در ۳ گوهر پیدا شد:
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۷۳۶
رفتم ز راه دل خس و خار گناه را
کردم به آه همچو کف دست راه را
موج کرم به قیمت اکسیر می خرد
در بحر رحمت تو غبار گناه را
روز ازل به قامت عاشق بریده اند
مانند کعبه، جامه بخت سیاه را
پیش رخ تو زخم دندان حیرت است
دستی که چاک کرد گریبان ماه را
یک گوهر نسفته درین بحر خون نماند
در چشم خود ز بس که شکستم نگاه را
از خوی آتشین تو، چون موی زنگیان
دارند عاشقان تو در سینه آه را
صائب به بخت تیره و روز سیه بساز
از دل ببر هوای زمین سیاه را
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۳۲۶
زان لب جان بخش با خط معنبر ساختم
من به ظلمت ز آب حیوان چون سکندر ساختم
در محیط عشق غواصی نمی آمد ز من
با کف بی مغز ازان دریای گوهر ساختم
بازشد از شش جهت بر روی من هر در که بود
تا ازین درهای بی حاصل به یک در ساختم
همچنان چون عود خامم در محبت گرچه من
سینه را از آه آتشباز مجمر ساختم
من که دریا در نمی آمد به چشم همتم
عاقبت با قطره آبی چو گوهر ساختم
می شمارند اهل درد از بیغمانم گرچه من
داغ خود را خوش نمک از شورمحشر ساختم
می کشم خجلت زبینایان ز کوته دیدگی
تا ترا با آفتاب و مه برابر ساختم
حاصلی جز سنگ طفلان در برومندی نبود
من به برگ از گلشن ایجاد از بر ساختم
آفتاب مغفرت می خواست میدان وسیع
دامن خود را به جای دیده من ترساختم
شوق من از نامه پردازی به دیدارش فزود
چشم خود را حلقه پای کبوتر ساختم
هر سر بی مغز درخورد کلاه فقر نیست
من زناشایستگی با افسر زر ساختم
شیشه خشک است در کامم شراب لعل فام
تا به خون دل دهان خویش راترساختم
چهره زرین ز چشم زخم صائب ایمن است
از زروسیم جهان باروی چون زرساختم
میرزا قلی میلی مشهدی : غزلیات
شمارهٔ ۸۸
عشّاق که ترک ره دلدار گرفتند
از غیرت همراهی اغیار گرفتند
تا با خبر از صحبت اغیار نباشم
در پیش من،‌ از هم، خبر یار گرفتند
شادم که نخواهد سوی اغیار نظر کرد
در بزمش اگر جای من زار گرفتند
امّید حمایت ز کسانی که مرا بود
از ناکسی‌ام جانب اغیار گرفتند
از بس که به عاشق‌طلبی نام برآورد
خلقی سر راهش پی اظهار گرفتند
میلی به سر راه تو جمعند رقیبان
از یار مگر رخصت آزار گرفتند؟