عبارات مورد جستجو در ۳ گوهر پیدا شد:
آشفتهٔ شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۳۸۹
دوستان دلبر بدست افتاد دستی برزنید
زآن می کهنه بیارید و زنو ساغر زنید
دست افشان پای کوبان بذله سنج و نغمه خوان
چشم بگشائید و قفل آهنین بر در زنید
جان سپند آسا زشادی بر سر آتش نهید
وز شرار شوق شعله در دل مجمر زنید
مطربان دفها بکف آرید با ضرب اصول
چنگ اندر چنگ نای و بربط و مزمر زنید
از برای استراق سمع گر آید رقیب
از شهاب ثاقب آهش بجان آذر زنید
گر بگردد گرد خانه نیمشب میر عسس
سنگها از توبه بشکسته اش بر سر زنید
از نوای کوس شادی گوش گردون کر کنید
تیر آه آتشین دردیده اختر زنید
کشور دل را چراغان کرده از انوار دوست
خطبه ها خوانده بنامش سکه ها برزر زنید
صحن مسجد را زآب باده شست و شو کنید
شیخ را آتش بزرق و خرقه و دفتر زنید
حلقه زلفش بجای حلقه کعبه بدست
در دل شب صبح جویان حلقه ای بر در زنید
یعنی ازکون و مکان یکسر بگردانید رو
همچو آدم تکیه بر خاک در حیدر زنید
هان و هان این موهبت را ما و تو در خور نه ایم
بوسه ای بر خاک سلیمان و در قنبر زنید
تا نیفتد دیگ سودای غم عشقش زجوشن
آتش آشفته را پیوسته دامن برزنید
احمد شاملو : در آستانه
حکایت
مطرب درآمد
با چکاوکِ سرزنده‌یی بر دسته‌ی سازش.
مهمانانِ سرخوشی
به پایکوبی برخاستند.
از چشمِ ینگه‌ی مغموم
آنگاه
یادِ سوزانِ عشقی ممنوع را
قطره‌یی
به زیر غلتید.



عروس را
بازوی آز با خود برد.
سرخوشانِ خسته پراکندند.
مطرب بازگشت
با ساز و
آخرین زخمه‌ها در سرش
شاباشِ کلان در کلاهش.

تالارِ آشوب تهی ماند
با سفره‌ی چیل و
کرسی‌ باژگون و
سکّوبِ خاموشِ نوازندگان
و چکاوکی مُرده
بر فرشِ سردِ آجُرش.

۶ فروردینِ ۱۳۶۴

امام خمینی : غزلیات
پرتو خورشید
مژده ای مرغ چمن، فصل بهار آمد باز
موسم می‏زدن و بوس و کنار آمد باز
وقت پژمردگی و غمزدگی آخر شد
روز آویختن از دامن یار آمد باز
مردگیها و فرو ریختگیها بشدند
زندگیها به دو صد نقش و نگار، آمد باز
زردی از روی چمن بار فرابست و برفت
گلبن از پرتو خورشید به بار آمد باز
ساقی و میکده و مُطرب و دست افشانی
به هوای خَم گیسوی نگار آمد باز
گر گذشتی به درِ مدرسه، با شیخ بگو:
پی تعلیم تو، آن لاله عذار آمد باز
دکه زُهد ببندید در این فصل طَرب
که به گوش دلِ ما نغمه تار آمد باز