عبارات مورد جستجو در ۳ گوهر پیدا شد:
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۵۱
گریه بسیار بود نو به وجود آمده را
خاک زندان بود از چرخ فرود آمده را
نیست چون ماتمیان کار به جز گریه و آه
به سراپرده این چرخ کبود آمده را
حاصلی نیست به جز شستن دست از هستی
خواب، در رهگذر سیل فرود آمده را
چون برآید ز گریبان سر خجلت فردا
پیش درگاه لئیمان به سجود آمده را؟
ساحلی نیست به جز دامن صحرای عدم
خس و خاشاک به دریای وجود آمده را
نیست جز وحشت ازین عالم پرشور نصیب
جان از غیب به صحرای شهود آمده را
لازم ذات بود سرکشی و مغروری
همچو ابلیس ز آتش به وجود آمده را
نیست یک چشم زدن بیش حیاتش چو شرر
صائب از پرده برون بهر نمود آمده را
فیاض لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۲۱۹
هر کجا راه بریدیم عبث بود عبث
در پی هر چه دویدیم عبث بود عبث
سعی هر چند که در طیّ منازل کردیم
به مرادی نرسیدیم عبث بود عبث
تن به سفتن ندهد گوهر دریای مراد
رنج بی‌جا که کشیدیم عبث بود عبث
خبر از غبن ندارد چو تویی هرزه درای
هر چه گفتیم و شنیدیم عبث بود عبث
بر جهانگردی ما رشک چه دارد فیّاض
هر چه دیدیم و ندیدیم عبث بود عبث
مهدی اخوان ثالث : از این اوستا
زندگی
بر زمین افتاده پخشیده ست
دست و پا گسترده تا هر جا
از کجا؟
کی؟
کس نمی‌داند
و نمی‌داند چرا حتی
سال‌ها زین پیش
این غم آور وحشت منفور را خیام پرسیده ست
وز محیط فضل و شمع خلوت اصحاب هم هرگز
هیچ جز بیهوده نشنیده ست
کس نداند کی فتاده بر زمین این خلط گندیده
وز کدامین سینهٔ بیمار
عنکبوتی پیر را ماند، شکم پر زهر و پر احشا
مانده، مسکین، زیر پای عابری گمنام و نابینا
پخش مرده بر زمین، هموار
دیگر آیا هیچ
کرمکی در هیچ حالی از دگردیسی
به چنین پیسی
تواند بود؟
من پرسم
کیست تا پاسخ بگوید
از محیط فضل خلوت یا شلوغی
کیست؟
چیست؟
من می‌پرسم
این بیهوده
ای تاریک ترس آور
چیست؟