۲۲۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۵۱

گریه بسیار بود نو به وجود آمده را
خاک زندان بود از چرخ فرود آمده را

نیست چون ماتمیان کار به جز گریه و آه
به سراپرده این چرخ کبود آمده را

حاصلی نیست به جز شستن دست از هستی
خواب، در رهگذر سیل فرود آمده را

چون برآید ز گریبان سر خجلت فردا
پیش درگاه لئیمان به سجود آمده را؟

ساحلی نیست به جز دامن صحرای عدم
خس و خاشاک به دریای وجود آمده را

نیست جز وحشت ازین عالم پرشور نصیب
جان از غیب به صحرای شهود آمده را

لازم ذات بود سرکشی و مغروری
همچو ابلیس ز آتش به وجود آمده را

نیست یک چشم زدن بیش حیاتش چو شرر
صائب از پرده برون بهر نمود آمده را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۵۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.