از سواد کفر زلفش مِهر ایمان یافتم
قبلهگاه مؤمن و ترسا و رُهبان یافتم
یک دمش را با مسیح زندهدل کردم قیاس
صد چو عیسا را به پیشش جمله بیجان یافتم
من که ظلمتپوی صحرای جهالت بودهام
با بیانش وادی تبیین و تبیان یافتم
شهرِ یاران شهریاران گرچه افزون دیده است
از غبار شهریارم تاج شاهان یافتم
یک نظر بر پهنهء دریای عشق انداختم
کشتی نوح نبی را غرق طوفان یافتم
عالمانِ علم ِ اعصار و قرون ماسلف
پای مکتبخانهاش طفل دبستان یافتم
نی غلط شد، علم مرسولان به پیش علم او
حرفی از صدها علوم علم قرآن یافتم
تا ضیافتخانهاش دیدم کران تا بیکران
حاتم طی را طُفیلی بر سرِ خوان یافتم
ای که گویی عرش در بالا بُوَد هذیان چرا
در حریم کوی جانان عرش رحمان یافتم
سایهء طوبی نجویم زانکه در باغ نگار
معتکف صدها جنان و خُلدِ رضوان یافتم
گلشن جاوید و انهار روان را در عیان
زیر پای آن سهی سرو خرامان یافتم
عاشقان را در وصال و در فراقش بی امان
دیدهگریان خاکبیزان جمله نالان یافتم
چهرشان فغفور و قیصر، شاه اورنگ عجم
سوده بر خاک حریمش همچو خاقان یافتم
از تشعشعهای مهرانگیز خورشیدآفرین
ذرّهها را اَللهاَلله شمس رخشان یافتم
فاش گویم در حریم حضرت ثاراللَّهی
صفبهصف خیل سلاطین را چو دربان یافتم
ماه عالمتاب برج هاشمی از نور شاه
بر همه اشراقیان چون مهر تابان یافتم
آن ستاره کو به دست شه اُفول خود بدید
سینهآرای شه بی رأس ِ عطشان یافتم
طلعت پیغمبر رحمت به زیر پای شاه
قطعه قطعه، ریز ریز از تیغ بُرّان یافتم
آن سیهچرده که شاهان بندهء درگاه اوست
شاةِ مذبوحِ قدومِ شاهِ امکان یافتم
موسفیدِ عشق جانان را به درگاه امیر
با تفاخر چون غلامانِ نگهبان یافتم
قاسم نوکدخدا آن تازه داماد بلا
پیشمرگِ نوعروسِ سورِ ویران یافتم
اهلبیت مصطفی و کودکان بیپناه
زیر پای اسب صیّادان و دونان یافتم
نالهء أمّنیجیب و شیون مستورگان
در میان دشمنان با چشم برهان یافتم
نعرهء گیر و ببندِ نهبیِ شیطانصفت
در میان بانوان با آه و افغان یافتم
نوعروس باحیایی خون ز گوشش می چکید
گوشواری را به دستِ چیرِ خصمان یافتم
ساربان بیخدا و بیمروّت را به شب
در کنار شاهِ منهوبِ پریشان یافتم
خاتم و انگشتر شه را به دست ساربان
موپریشان اشکبیزان دیدهگریان یافتم
نائب مرضیه در کنج خیام نیمسوخت
چون پرستارانِ دلسوزِ یتیمان یافتم
نالهء لالائی آن مادر بیطفل را
دلخراش و سینهافروز و گدازان یافتم
زلفک گیسوپریشانان آن جمع پریش
روی خاک کربلا بگسسته، اَفشان یافتم
در خزانِ بیکسی چشمانِ دخت مرتضی
در فراق گلْسِتان، ابر بهاران یافتم
نرگس ِ مخمورِ باغِ مصطفی را از جفا
در دُراَفشانی بسان چشم نیسان یافتم
حمدلله از عطا و بخشش شاه ولا
کلکِ آتشبارِ محنت را زرافشان یافتم
بندهای ناچیزم و موری ضعیف امّا به فضل
از #غریبِ خاتمش جاه سلیمان یافتم