۳۱۶ بار خوانده شده
و من خطبة له عليهالسلام و هي في بيان صفات المتقين
معرّفى بهترين بنده خدا (الگوى انسان كامل)
و صفات الفساق
و التنبيه إلى مكان العترة الطيبة
و الظن الخاطئ لبعض الناس
عِبَادَ اَللَّهِ
اى بندگان خدا
إِنَّ مِنْ أَحَبِّ عِبَادِ اَللَّهِ إِلَيْهِ عَبْداً أَعَانَهُ اَللَّهُ عَلَى نَفْسِهِ
همانا بهترين و محبوبترين بنده نزد خدا، بندهاى است كه خدا او را در پيكار با نفس يارى داده است
فَاسْتَشْعَرَ اَلْحُزْنَ
آن كس كه جامعه زيرين او اندوه
وَ تَجَلْبَبَ اَلْخَوْفَ
و لباس رويين او ترس از خداست
فَزَهَرَ مِصْبَاحُ اَلْهُدَى فِي قَلْبِهِ
چراغ هدايت در قلبش روشن شده
وَ أَعَدَّ اَلْقِرَى لِيَوْمِهِ اَلنَّازِلِ بِهِ فَقَرَّبَ عَلَى نَفْسِهِ اَلْبَعِيدَ
و وسائل لازم براى روزى او فراهم آمده و دورىها و دشوارىها را بر خود نزديك و آسان ساخته است
وَ هَوَّنَ اَلشَّدِيدَ
نَظَرَ فَأَبْصَرَ
حقايق دنيا را با چشم دل نگريسته
وَ ذَكَرَ فَاسْتَكْثَرَ
همواره به ياد خدا بوده و اعمال نيكو، فراوان انجام داده است
وَ اِرْتَوَى مِنْ عَذْبٍ فُرَاتٍ سُهِّلَتْ لَهُ مَوَارِدُهُ
از چشمۀ گواراى حق سيراب گشته، چشمهاى كه به آسانى به آن رسيد و از آن نوشيده سيراب گرديد
فَشَرِبَ نَهَلاً
وَ سَلَكَ سَبِيلاً جَدَداً
راه هموار و راست قدم برداشته
قَدْ خَلَعَ سَرَابِيلَ اَلشَّهَوَاتِ
پيراهن شهوات را از تن بيرون كرده
وَ تَخَلَّى مِنَ اَلْهُمُومِ إِلاَّ هَمّاً وَاحِداً اِنْفَرَدَ بِهِ
و جز يك غم، از تمام غمها خود را مىرهاند
فَخَرَجَ مِنْ صِفَةِ اَلْعَمَى
و از صف كور دلان
وَ مُشَارَكَةِ أَهْلِ اَلْهَوَى
و مشاركت با هواپرستان خارج شد
وَ صَارَ مِنْ مَفَاتِيحِ أَبْوَابِ اَلْهُدَى
كليد باز كنندۀ درهاى هدايت شد
وَ مَغَالِيقِ أَبْوَابِ اَلرَّدَى
و قفل درهاى گمراهى و خوارى گرديد
قَدْ أَبْصَرَ طَرِيقَهُ
راه هدايت را با روشن دلى ديد
وَ سَلَكَ سَبِيلَهُ
و از همان راه رفت
وَ عَرَفَ مَنَارَهُ
و نشانههاى آن را شناخت
وَ قَطَعَ غِمَارَهُ
و از امواج سركش شهوات گذشت
وَ اِسْتَمْسَكَ مِنَ اَلْعُرَى بِأَوْثَقِهَا
به استوارترين دستاويزها
وَ مِنَ اَلْحِبَالِ بِأَمْتَنِهَا
و محكمترين طنابها چنگ انداخت
فَهُوَ مِنَ اَلْيَقِينِ عَلَى مِثْلِ ضَوْءِ اَلشَّمْسِ
چنان به يقين و حقيقت رسيد كه گويى نور خورشيد بر او تابيد
قَدْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلَّهِ سُبْحَانَهُ فِي أَرْفَعِ اَلْأُمُورِ
در برابر خداوند خود را به گونهاى تسليم كرد كه هر فرمان او را انجام مىدهد
مِنْ إِصْدَارِ كُلِّ وَارِدٍ عَلَيْهِ
وَ تَصْيِيرِ كُلِّ فَرْعٍ إِلَى أَصْلِهِ
و هر فرعى را به اصلش باز مىگرداند
مِصْبَاحُ ظُلُمَاتٍ
چراغ تاريكىها
كَشَّافُ عَشَوَاتٍ
و روشنى بخش تيرگىها
مِفْتَاحُ مُبْهَمَاتٍ
كليد درهاى بسته
دَفَّاعُ مُعْضِلاَتٍ
و بر طرف كنندۀ دشوارىها
دَلِيلُ فَلَوَاتٍ
و راهنماى گمراهان در بيابانهاى سرگردانى است
يَقُولُ فَيُفْهِمُ
سخن مىگويد، خوب مىفهماند
وَ يَسْكُتُ فَيَسْلَمُ
سكوت كرده به سلامت مىگذرد
قَدْ أَخْلَصَ لِلَّهِ فَاسْتَخْلَصَهُ
براى خدا اعمال خويش را خالص كرده آن چنان كه خدا پذيرفته است
فَهُوَ مِنْ مَعَادِنِ دِينِهِ
از گنجينههاى آيين خدا
وَ أَوْتَادِ أَرْضِهِ
و اركان زمين است
قَدْ أَلْزَمَ نَفْسَهُ اَلْعَدْلَ
خود را به عدالت واداشته
فَكَانَ أَوَّلَ عَدْلِهِ نَفْيُ اَلْهَوَى عَنْ نَفْسِهِ
و آغاز عدالت او آن كه هواى نفس را از دل بيرون رانده است
يَصِفُ اَلْحَقَّ وَ يَعْمَلُ بِهِ
حق را مىشناساند و به آن عمل مىكند
لاَ يَدَعُ لِلْخَيْرِ غَايَةً إِلاَّ أَمَّهَا
كار خيرى نيست مگر كه به آن قيام مىكند
وَ لاَ مَظِنَّةً إِلاَّ قَصَدَهَا
و در هيچ جا گمان خيرى نبرده جز آن كه به سوى آن شتافته
قَدْ أَمْكَنَ اَلْكِتَابَ مِنْ زِمَامِهِ
اختيار خود را به قرآن سپرده
فَهُوَ قَائِدُهُ وَ إِمَامُهُ
و قرآن را راهبر و پيشواى خود قرار داده است
يَحُلُّ حَيْثُ حَلَّ ثَقَلُهُ
هر جا كه قرآن بار اندازد فرود آيد
وَ يَنْزِلُ حَيْثُ كَانَ مَنْزِلُهُ
و هر جا كه قرآن جاى گيرد مسكن گزيند
صفات الفساق
وصف زشتترين انسان «عالم نمايان
وَ آخَرُ قَدْ تَسَمَّى عَالِماً وَ لَيْسَ بِهِ
و ديگرى كه او را دانشمند نامند امّا از دانش بىبهره است
فَاقْتَبَسَ جَهَائِلَ مِنْ جُهَّالٍ
يك دسته از نادانىها را از جمعى نادان فرا گرفته
وَ أَضَالِيلَ مِنْ ضُلاَّلٍ
و مطالب گمراه كننده را از گمراهان آموخته، و به هم بافته
وَ نَصَبَ لِلنَّاسِ أَشْرَاكاً مِنْ حَبَائِلِ غُرُورٍ
و دامهايى از طنابهاى غرور
وَ قَوْلِ زُورٍ
و گفتههاى دروغين بر سر راه مردم افكنده
قَدْ حَمَلَ اَلْكِتَابَ عَلَى آرَائِهِ
قرآن را بر اميال و خواستههاى خود تطبيق مىدهد
وَ عَطَفَ اَلْحَقَّ عَلَى أَهْوَائِهِ
و حق را به هوسهاى خود تفسير مىكند
يُؤْمِنُ اَلنَّاسَ مِنَ اَلْعَظَائِمِ
مردم را از گناهان بزرگ ايمن مىسازد
وَ يُهَوِّنُ كَبِيرَ اَلْجَرَائِمِ
و جرائم بزرگ را سبك جلوه مىدهد
يَقُولُ أَقِفُ عِنْدَ اَلشُّبُهَاتِ وَ فِيهَا وَقَعَ
ادّعا مىكند از ارتكاب شبهات پرهيز دارد امّا در آنها غوطه مىخورد
وَ يَقُولُ أَعْتَزِلُ اَلْبِدَعَ وَ بَيْنَهَا اِضْطَجَعَ
مىگويد: از بدعتها دورم، ولى در آنها غرق شده است
فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ
چهرۀ ظاهر او چهرۀ انسان
وَ اَلْقَلْبُ قَلْبُ حَيَوَانٍ
و قلبش قلب حيوان درنده است
لاَ يَعْرِفُ بَابَ اَلْهُدَى فَيَتَّبِعَهُ
راه هدايت را نمىشناسد كه از آن سو برود
وَ لاَ بَابَ اَلْعَمَى فَيَصُدَّ عَنْهُ
و راه خطا و باطل را نمىداند كه از آن بپرهيزد
وَ ذَلِكَ مَيِّتُ اَلْأَحْيَاءِ
پس مردهاى است در ميان زندگان
عترة النبي
شناساندن عترت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و امامان راستين عليه السّلام
فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ
مردم! كجا مىرويد
وَ أَنَّى تُؤْفَكُونَ
چرا از حق منحرف مىشويد
وَ اَلْأَعْلاَمُ قَائِمَةٌ
پرچمهاى حق بر
وَ اَلْآيَاتُ وَاضِحَةٌ
و نشانههاى آن آشكار است
وَ اَلْمَنَارُ مَنْصُوبَةٌ
با اينكه چراغهاى هدايت روشنگر راهند
فَأَيْنَ يُتَاهُ بِكُمْ
چون گمراهان به كجا مىرويد
وَ كَيْفَ تَعْمَهُونَ
چرا سرگردانيد
وَ بَيْنَكُمْ عِتْرَةُ نَبِيِّكُمْ
در حالى كه عترت پيامبر شما در ميان شماست
وَ هُمْ أَزِمَّةُ اَلْحَقِّ
آنها زمامداران حق و يقينند
وَ أَعْلاَمُ اَلدِّينِ
پيشوايان دين
وَ أَلْسِنَةُ اَلصِّدْقِ
و زبانهاى راستى و راستگويانند
فَأَنْزِلُوهُمْ بِأَحْسَنِ مَنَازِلِ اَلْقُرْآنِ
پس بايد در بهترين منازل قرآن جايشان دهيد
وَ رِدُوهُمْ وُرُودَ اَلْهِيمِ اَلْعِطَاشِ
و همانند تشنگانى كه به سوى آب شتابانند، به سويشان هجوم ببريد
أَيُّهَا اَلنَّاسُ
اى مردم
خُذُوهَا عَنْ خَاتَمِ اَلنَّبِيِّينَ صلىاللهعليهوآلهوسلم
اين حقيقت را از خاتم پيامبران بياموزيد كه فرمود
إِنَّهُ يَمُوتُ مَنْ مَاتَ مِنَّا وَ لَيْسَ بِمَيِّتٍ
هر كه از ما مىميرد، در حقيقت نمرده است
وَ يَبْلَى مَنْ بَلِيَ مِنَّا وَ لَيْسَ بِبَالٍ
و چيزى از ما كهنه نمىشود
فَلاَ تَقُولُوا بِمَا لاَ تَعْرِفُونَ
پس آنچه نمىدانيد، نگوييد
فَإِنَّ أَكْثَرَ اَلْحَقِّ فِيمَا تُنْكِرُونَ
زيرا بسيارى از حقايق در امورى است كه نا آگاهانه انكار مىكنيد
وَ اِعْذِرُوا مَنْ لاَ حُجَّةَ لَكُمْ عَلَيْهِ وَ هُوَ أَنَا
مردم! عذر خواهى كنيد از كسى كه دليلى بر ضدّ او نداريد، و آن كس من مىباشم
أَ لَمْ أَعْمَلْ فِيكُمْ بِالثَّقَلِ اَلْأَكْبَرِ
مگر من در ميان شما بر اساس «ثقل اكبر» كه قرآن است عمل نكردم
وَ أَتْرُكْ فِيكُمُ اَلثَّقَلَ اَلْأَصْغَرَ
و ثقل اصغر «عترت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» را در ميان شما باقى نگذاردم
قَدْ رَكَزْتُ فِيكُمْ رَايَةَ اَلْإِيمَانِ
مگر من پرچم ايمان را در بين شما استوار نساختم
وَ وَقَفْتُكُمْ عَلَى حُدُودِ اَلْحَلاَلِ وَ اَلْحَرَامِ
و از حدود و مرز حلال و حرام آگاهيتان ندادم
وَ أَلْبَسْتُكُمُ اَلْعَافِيَةَ مِنْ عَدْلِي
مگر پيراهن عافيت را با عدل خود به اندام شما نپوشاندم
وَ فَرَشْتُكُمُ اَلْمَعْرُوفَ مِنْ قَوْلِي وَ فِعْلِي
و نيكىها را با اعمال و گفتار خود در ميان شما رواج ندادم
وَ أَرَيْتُكُمْ كَرَائِمَ اَلْأَخْلاَقِ مِنْ نَفْسِي
و ملكات اخلاق انسانى را به شما نشان ندادم
فَلاَ تَسْتَعْمِلُوا اَلرَّأْيَ فِيمَا لاَ يُدْرِكُ قَعْرَهُ اَلْبَصَرُ
پس وهم و گمان خود را در آنجا كه چشم دل ژرفاى آن را مشاهده نمىكند
وَ لاَ تَتَغَلْغَلُ إِلَيْهِ اَلْفِكَرُ
و فكرتان توانايى تاختن در آن راه ندارد، به كار نگيريد
ظن خاطئ
و منها حَتَّى يَظُنَّ اَلظَّانُّ أَنَّ اَلدُّنْيَا مَعْقُولَةٌ عَلَى بَنِي أُمَيَّةَ
تا آن كه برخى از شما گمان مىبرند كه دنيا به كام بنى اميّه شد
تَمْنَحُهُمْ دَرَّهَا
و همۀ خوبىها را افزون به آنها سپرده
وَ تُورِدُهُمْ صَفْوَهَا
و آنها را از سرچشمه خود سيراب كرده
وَ لاَ يُرْفَعُ عَنْ هَذِهِ اَلْأُمَّةِ سَوْطُهَا وَ لاَ سَيْفُهَا
و تازيانه و شمشيرشان از سر اين امّت كنار نخواهد رفت
وَ كَذَبَ اَلظَّانُّ لِذَلِكَ
كسانى كه چنين مىانديشند در اشتباهند
بَلْ هِيَ مَجَّةٌ مِنْ لَذِيذِ اَلْعَيْشِ يَتَطَعَّمُونَهَا بُرْهَةً
زيرا سهم بنى اميّه تنها جرعهاى از زندگى لذّت بخش است كه مدّتى آن را مىمكند
ثُمَّ يَلْفِظُونَهَا جُمْلَةً
سپس همۀ آنچه را كه نوشيدند بيرون مىريزند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
معرّفى بهترين بنده خدا (الگوى انسان كامل)
و صفات الفساق
و التنبيه إلى مكان العترة الطيبة
و الظن الخاطئ لبعض الناس
عِبَادَ اَللَّهِ
اى بندگان خدا
إِنَّ مِنْ أَحَبِّ عِبَادِ اَللَّهِ إِلَيْهِ عَبْداً أَعَانَهُ اَللَّهُ عَلَى نَفْسِهِ
همانا بهترين و محبوبترين بنده نزد خدا، بندهاى است كه خدا او را در پيكار با نفس يارى داده است
فَاسْتَشْعَرَ اَلْحُزْنَ
آن كس كه جامعه زيرين او اندوه
وَ تَجَلْبَبَ اَلْخَوْفَ
و لباس رويين او ترس از خداست
فَزَهَرَ مِصْبَاحُ اَلْهُدَى فِي قَلْبِهِ
چراغ هدايت در قلبش روشن شده
وَ أَعَدَّ اَلْقِرَى لِيَوْمِهِ اَلنَّازِلِ بِهِ فَقَرَّبَ عَلَى نَفْسِهِ اَلْبَعِيدَ
و وسائل لازم براى روزى او فراهم آمده و دورىها و دشوارىها را بر خود نزديك و آسان ساخته است
وَ هَوَّنَ اَلشَّدِيدَ
نَظَرَ فَأَبْصَرَ
حقايق دنيا را با چشم دل نگريسته
وَ ذَكَرَ فَاسْتَكْثَرَ
همواره به ياد خدا بوده و اعمال نيكو، فراوان انجام داده است
وَ اِرْتَوَى مِنْ عَذْبٍ فُرَاتٍ سُهِّلَتْ لَهُ مَوَارِدُهُ
از چشمۀ گواراى حق سيراب گشته، چشمهاى كه به آسانى به آن رسيد و از آن نوشيده سيراب گرديد
فَشَرِبَ نَهَلاً
وَ سَلَكَ سَبِيلاً جَدَداً
راه هموار و راست قدم برداشته
قَدْ خَلَعَ سَرَابِيلَ اَلشَّهَوَاتِ
پيراهن شهوات را از تن بيرون كرده
وَ تَخَلَّى مِنَ اَلْهُمُومِ إِلاَّ هَمّاً وَاحِداً اِنْفَرَدَ بِهِ
و جز يك غم، از تمام غمها خود را مىرهاند
فَخَرَجَ مِنْ صِفَةِ اَلْعَمَى
و از صف كور دلان
وَ مُشَارَكَةِ أَهْلِ اَلْهَوَى
و مشاركت با هواپرستان خارج شد
وَ صَارَ مِنْ مَفَاتِيحِ أَبْوَابِ اَلْهُدَى
كليد باز كنندۀ درهاى هدايت شد
وَ مَغَالِيقِ أَبْوَابِ اَلرَّدَى
و قفل درهاى گمراهى و خوارى گرديد
قَدْ أَبْصَرَ طَرِيقَهُ
راه هدايت را با روشن دلى ديد
وَ سَلَكَ سَبِيلَهُ
و از همان راه رفت
وَ عَرَفَ مَنَارَهُ
و نشانههاى آن را شناخت
وَ قَطَعَ غِمَارَهُ
و از امواج سركش شهوات گذشت
وَ اِسْتَمْسَكَ مِنَ اَلْعُرَى بِأَوْثَقِهَا
به استوارترين دستاويزها
وَ مِنَ اَلْحِبَالِ بِأَمْتَنِهَا
و محكمترين طنابها چنگ انداخت
فَهُوَ مِنَ اَلْيَقِينِ عَلَى مِثْلِ ضَوْءِ اَلشَّمْسِ
چنان به يقين و حقيقت رسيد كه گويى نور خورشيد بر او تابيد
قَدْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلَّهِ سُبْحَانَهُ فِي أَرْفَعِ اَلْأُمُورِ
در برابر خداوند خود را به گونهاى تسليم كرد كه هر فرمان او را انجام مىدهد
مِنْ إِصْدَارِ كُلِّ وَارِدٍ عَلَيْهِ
وَ تَصْيِيرِ كُلِّ فَرْعٍ إِلَى أَصْلِهِ
و هر فرعى را به اصلش باز مىگرداند
مِصْبَاحُ ظُلُمَاتٍ
چراغ تاريكىها
كَشَّافُ عَشَوَاتٍ
و روشنى بخش تيرگىها
مِفْتَاحُ مُبْهَمَاتٍ
كليد درهاى بسته
دَفَّاعُ مُعْضِلاَتٍ
و بر طرف كنندۀ دشوارىها
دَلِيلُ فَلَوَاتٍ
و راهنماى گمراهان در بيابانهاى سرگردانى است
يَقُولُ فَيُفْهِمُ
سخن مىگويد، خوب مىفهماند
وَ يَسْكُتُ فَيَسْلَمُ
سكوت كرده به سلامت مىگذرد
قَدْ أَخْلَصَ لِلَّهِ فَاسْتَخْلَصَهُ
براى خدا اعمال خويش را خالص كرده آن چنان كه خدا پذيرفته است
فَهُوَ مِنْ مَعَادِنِ دِينِهِ
از گنجينههاى آيين خدا
وَ أَوْتَادِ أَرْضِهِ
و اركان زمين است
قَدْ أَلْزَمَ نَفْسَهُ اَلْعَدْلَ
خود را به عدالت واداشته
فَكَانَ أَوَّلَ عَدْلِهِ نَفْيُ اَلْهَوَى عَنْ نَفْسِهِ
و آغاز عدالت او آن كه هواى نفس را از دل بيرون رانده است
يَصِفُ اَلْحَقَّ وَ يَعْمَلُ بِهِ
حق را مىشناساند و به آن عمل مىكند
لاَ يَدَعُ لِلْخَيْرِ غَايَةً إِلاَّ أَمَّهَا
كار خيرى نيست مگر كه به آن قيام مىكند
وَ لاَ مَظِنَّةً إِلاَّ قَصَدَهَا
و در هيچ جا گمان خيرى نبرده جز آن كه به سوى آن شتافته
قَدْ أَمْكَنَ اَلْكِتَابَ مِنْ زِمَامِهِ
اختيار خود را به قرآن سپرده
فَهُوَ قَائِدُهُ وَ إِمَامُهُ
و قرآن را راهبر و پيشواى خود قرار داده است
يَحُلُّ حَيْثُ حَلَّ ثَقَلُهُ
هر جا كه قرآن بار اندازد فرود آيد
وَ يَنْزِلُ حَيْثُ كَانَ مَنْزِلُهُ
و هر جا كه قرآن جاى گيرد مسكن گزيند
صفات الفساق
وصف زشتترين انسان «عالم نمايان
وَ آخَرُ قَدْ تَسَمَّى عَالِماً وَ لَيْسَ بِهِ
و ديگرى كه او را دانشمند نامند امّا از دانش بىبهره است
فَاقْتَبَسَ جَهَائِلَ مِنْ جُهَّالٍ
يك دسته از نادانىها را از جمعى نادان فرا گرفته
وَ أَضَالِيلَ مِنْ ضُلاَّلٍ
و مطالب گمراه كننده را از گمراهان آموخته، و به هم بافته
وَ نَصَبَ لِلنَّاسِ أَشْرَاكاً مِنْ حَبَائِلِ غُرُورٍ
و دامهايى از طنابهاى غرور
وَ قَوْلِ زُورٍ
و گفتههاى دروغين بر سر راه مردم افكنده
قَدْ حَمَلَ اَلْكِتَابَ عَلَى آرَائِهِ
قرآن را بر اميال و خواستههاى خود تطبيق مىدهد
وَ عَطَفَ اَلْحَقَّ عَلَى أَهْوَائِهِ
و حق را به هوسهاى خود تفسير مىكند
يُؤْمِنُ اَلنَّاسَ مِنَ اَلْعَظَائِمِ
مردم را از گناهان بزرگ ايمن مىسازد
وَ يُهَوِّنُ كَبِيرَ اَلْجَرَائِمِ
و جرائم بزرگ را سبك جلوه مىدهد
يَقُولُ أَقِفُ عِنْدَ اَلشُّبُهَاتِ وَ فِيهَا وَقَعَ
ادّعا مىكند از ارتكاب شبهات پرهيز دارد امّا در آنها غوطه مىخورد
وَ يَقُولُ أَعْتَزِلُ اَلْبِدَعَ وَ بَيْنَهَا اِضْطَجَعَ
مىگويد: از بدعتها دورم، ولى در آنها غرق شده است
فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ
چهرۀ ظاهر او چهرۀ انسان
وَ اَلْقَلْبُ قَلْبُ حَيَوَانٍ
و قلبش قلب حيوان درنده است
لاَ يَعْرِفُ بَابَ اَلْهُدَى فَيَتَّبِعَهُ
راه هدايت را نمىشناسد كه از آن سو برود
وَ لاَ بَابَ اَلْعَمَى فَيَصُدَّ عَنْهُ
و راه خطا و باطل را نمىداند كه از آن بپرهيزد
وَ ذَلِكَ مَيِّتُ اَلْأَحْيَاءِ
پس مردهاى است در ميان زندگان
عترة النبي
شناساندن عترت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و امامان راستين عليه السّلام
فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ
مردم! كجا مىرويد
وَ أَنَّى تُؤْفَكُونَ
چرا از حق منحرف مىشويد
وَ اَلْأَعْلاَمُ قَائِمَةٌ
پرچمهاى حق بر
وَ اَلْآيَاتُ وَاضِحَةٌ
و نشانههاى آن آشكار است
وَ اَلْمَنَارُ مَنْصُوبَةٌ
با اينكه چراغهاى هدايت روشنگر راهند
فَأَيْنَ يُتَاهُ بِكُمْ
چون گمراهان به كجا مىرويد
وَ كَيْفَ تَعْمَهُونَ
چرا سرگردانيد
وَ بَيْنَكُمْ عِتْرَةُ نَبِيِّكُمْ
در حالى كه عترت پيامبر شما در ميان شماست
وَ هُمْ أَزِمَّةُ اَلْحَقِّ
آنها زمامداران حق و يقينند
وَ أَعْلاَمُ اَلدِّينِ
پيشوايان دين
وَ أَلْسِنَةُ اَلصِّدْقِ
و زبانهاى راستى و راستگويانند
فَأَنْزِلُوهُمْ بِأَحْسَنِ مَنَازِلِ اَلْقُرْآنِ
پس بايد در بهترين منازل قرآن جايشان دهيد
وَ رِدُوهُمْ وُرُودَ اَلْهِيمِ اَلْعِطَاشِ
و همانند تشنگانى كه به سوى آب شتابانند، به سويشان هجوم ببريد
أَيُّهَا اَلنَّاسُ
اى مردم
خُذُوهَا عَنْ خَاتَمِ اَلنَّبِيِّينَ صلىاللهعليهوآلهوسلم
اين حقيقت را از خاتم پيامبران بياموزيد كه فرمود
إِنَّهُ يَمُوتُ مَنْ مَاتَ مِنَّا وَ لَيْسَ بِمَيِّتٍ
هر كه از ما مىميرد، در حقيقت نمرده است
وَ يَبْلَى مَنْ بَلِيَ مِنَّا وَ لَيْسَ بِبَالٍ
و چيزى از ما كهنه نمىشود
فَلاَ تَقُولُوا بِمَا لاَ تَعْرِفُونَ
پس آنچه نمىدانيد، نگوييد
فَإِنَّ أَكْثَرَ اَلْحَقِّ فِيمَا تُنْكِرُونَ
زيرا بسيارى از حقايق در امورى است كه نا آگاهانه انكار مىكنيد
وَ اِعْذِرُوا مَنْ لاَ حُجَّةَ لَكُمْ عَلَيْهِ وَ هُوَ أَنَا
مردم! عذر خواهى كنيد از كسى كه دليلى بر ضدّ او نداريد، و آن كس من مىباشم
أَ لَمْ أَعْمَلْ فِيكُمْ بِالثَّقَلِ اَلْأَكْبَرِ
مگر من در ميان شما بر اساس «ثقل اكبر» كه قرآن است عمل نكردم
وَ أَتْرُكْ فِيكُمُ اَلثَّقَلَ اَلْأَصْغَرَ
و ثقل اصغر «عترت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» را در ميان شما باقى نگذاردم
قَدْ رَكَزْتُ فِيكُمْ رَايَةَ اَلْإِيمَانِ
مگر من پرچم ايمان را در بين شما استوار نساختم
وَ وَقَفْتُكُمْ عَلَى حُدُودِ اَلْحَلاَلِ وَ اَلْحَرَامِ
و از حدود و مرز حلال و حرام آگاهيتان ندادم
وَ أَلْبَسْتُكُمُ اَلْعَافِيَةَ مِنْ عَدْلِي
مگر پيراهن عافيت را با عدل خود به اندام شما نپوشاندم
وَ فَرَشْتُكُمُ اَلْمَعْرُوفَ مِنْ قَوْلِي وَ فِعْلِي
و نيكىها را با اعمال و گفتار خود در ميان شما رواج ندادم
وَ أَرَيْتُكُمْ كَرَائِمَ اَلْأَخْلاَقِ مِنْ نَفْسِي
و ملكات اخلاق انسانى را به شما نشان ندادم
فَلاَ تَسْتَعْمِلُوا اَلرَّأْيَ فِيمَا لاَ يُدْرِكُ قَعْرَهُ اَلْبَصَرُ
پس وهم و گمان خود را در آنجا كه چشم دل ژرفاى آن را مشاهده نمىكند
وَ لاَ تَتَغَلْغَلُ إِلَيْهِ اَلْفِكَرُ
و فكرتان توانايى تاختن در آن راه ندارد، به كار نگيريد
ظن خاطئ
و منها حَتَّى يَظُنَّ اَلظَّانُّ أَنَّ اَلدُّنْيَا مَعْقُولَةٌ عَلَى بَنِي أُمَيَّةَ
تا آن كه برخى از شما گمان مىبرند كه دنيا به كام بنى اميّه شد
تَمْنَحُهُمْ دَرَّهَا
و همۀ خوبىها را افزون به آنها سپرده
وَ تُورِدُهُمْ صَفْوَهَا
و آنها را از سرچشمه خود سيراب كرده
وَ لاَ يُرْفَعُ عَنْ هَذِهِ اَلْأُمَّةِ سَوْطُهَا وَ لاَ سَيْفُهَا
و تازيانه و شمشيرشان از سر اين امّت كنار نخواهد رفت
وَ كَذَبَ اَلظَّانُّ لِذَلِكَ
كسانى كه چنين مىانديشند در اشتباهند
بَلْ هِيَ مَجَّةٌ مِنْ لَذِيذِ اَلْعَيْشِ يَتَطَعَّمُونَهَا بُرْهَةً
زيرا سهم بنى اميّه تنها جرعهاى از زندگى لذّت بخش است كه مدّتى آن را مىمكند
ثُمَّ يَلْفِظُونَهَا جُمْلَةً
سپس همۀ آنچه را كه نوشيدند بيرون مىريزند
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بیان صفات الهی
گوهر بعدی:عوامل هلاكت انسانها
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.