۵۲۱ بار خوانده شده

امید به پروردگار و الگوگیری از پیامبران الهی

و من خطبة له عليه‌السلام عظمة اللّه
خدا شناسى

أَمْرُهُ قَضَاءٌ وَ حِكْمَةٌ
فرمان خدا قضاى حتمى و حكمت

وَ رِضَاهُ أَمَانٌ وَ رَحْمَةٌ
و خشنودى او مايۀ امنيّت و رحمت است

يَقْضِي بِعِلْمٍ
از روى علم، حكم مى‌كند

وَ يَعْفُو بِحِلْمٍ
و با حلم و بردبارى مى‌بخشايد

حمد اللّه اَللَّهُمَّ لَكَ اَلْحَمْدُ عَلَى مَا تَأْخُذُ وَ تُعْطِي
خدايا! سپاس تو راست بر آنچه مى‌گيرى، و عطا مى‌فرمايى

وَ عَلَى مَا تُعَافِي وَ تَبْتَلِي
و شفا مى‌دهى يا مبتلا مى‌سازى

حَمْداً يَكُونُ أَرْضَى اَلْحَمْدِ لَكَ
سپاسى كه تو را رضايت بخش‌ترين

وَ أَحَبَّ اَلْحَمْدِ إِلَيْكَ
محبوب‌ترين

وَ أَفْضَلَ اَلْحَمْدِ عِنْدَكَ
و ممتازترين باشد

حَمْداً يَمْلَأُ مَا خَلَقْتَ
سپاسى كه آفريدگانت را سرشار سازد

وَ يَبْلُغُ مَا أَرَدْتَ
و تا آنجا كه تو بخواهى تداوم يابد

حَمْداً لاَ يُحْجَبُ عَنْكَ وَ لاَ يُقْصَرُ دُونَكَ
سپاسى كه از تو پوشيده نباشد، و از رسيدن به پيشگاهت باز نماند

حَمْداً لاَ يَنْقَطِعُ عَدَدُهُ وَ لاَ يَفْنَى مَدَدُهُ
سپاسى كه شمارش آن پايان نپذيرد، و تداوم آن از بين نرود

فَلَسْنَا نَعْلَمُ كُنْهَ عَظَمَتِكَ
خدايا! حقيقت بزرگى تو را نمى‌دانيم

إِلاَّ أَنَّا نَعْلَمُ أَنَّكَ حَيٌّ قَيُّومُ لاَ تَأْخُذُكَ سِنَةٌ وَ لاَ نَوْمٌ
جز آن كه مى‌دانيم كه تو زنده‌اى و احتياج به غير ندارى، خواب سنگين يا سبك تو را نمى‌ربايد

لَمْ يَنْتَهِ إِلَيْكَ نَظَرٌ
هيچ انديشه‌اى به تو نرسد

وَ لَمْ يُدْرِكْكَ بَصَرٌ
و هيچ ديده‌اى تو را ننگرد

أَدْرَكْتَ اَلْأَبْصَارَ وَ أَحْصَيْتَ اَلْأَعْمَالَ
اما ديده‌ها را تو مى‌نگرى، و اعمال انسانها را شماره فرمايى

وَ أَخَذْتَ بِالنَّوَاصِي وَ اَلْأَقْدَامِ
و قدم‌ها و موى پيشانى‌ها (زمام امور همه) به دست تو است

وَ مَا اَلَّذِي نَرَى مِنْ خَلْقِكَ وَ نَعْجَبُ لَهُ مِنْ قُدْرَتِكَ
خدايا آنچه را كه از آفرينش تو مى‌نگريم، و از قدرت تو به شگفت مى‌آييم

وَ نَصِفُهُ مِنْ عَظِيمِ سُلْطَانِكَ
و بدان بزرگى قدرت تو را مى‌ستاييم

وَ مَا تَغَيَّبَ عَنَّا مِنْهُ وَ قَصُرَتْ أَبْصَارُنَا عَنْهُ
بسى ناچيزتر است در برابر آنچه كه از ما پنهان، و چشم‌هاى ما از ديدن آنها ناتوان

وَ اِنْتَهَتْ عُقُولُنَا دُونَهُ
و عقلهاى ما از درك آنها عاجز است

وَ حَالَتْ سُتُورُ اَلْغُيُوبِ بَيْنَنَا وَ بَيْنَهُ أَعْظَمُ
و پرده‌هاى غيب ميان ما و آنها گسترده مى‌باشد

فَمَنْ فَرَّغَ قَلْبَهُ وَ أَعْمَلَ فِكْرَهُ لِيَعْلَمَ كَيْفَ أَقَمْتَ عَرْشَكَ
پس آن كس كه دل را از همه چيز تهى سازد، و فكرش را به كار گيرد تا بداند كه: چگونه عرش قدرت خود را برقرار ساخته‌اى

وَ كَيْفَ ذَرَأْتَ خَلْقَكَ
و پديده را چگونه آفريده‌اى

وَ كَيْفَ عَلَّقْتَ فِي اَلْهَوَاءِ سَمَاوَاتِكَ
و چگونه آسمان‌ها و كرات فضايى را در هوا آويخته‌اى

وَ كَيْفَ مَدَدْتَ عَلَى مَوْرِ اَلْمَاءِ أَرْضَكَ
و زمين را چگونه بر روى امواج آب گسترده‌اى

رَجَعَ طَرْفُهُ حَسِيراً
نگاهش حسرت زده

وَ عَقْلُهُ مَبْهُوراً
و عقلش مات و سرگردان

وَ سَمْعُهُ وَالِهاً
و شنواييش آشفته

وَ فِكْرُهُ حَائِراً
و انديشه‌اش حيران مى‌ماند

كيف يكون الرجاء
وصف اميدوارى به خدا

منها يَدَّعِي بِزَعْمِهِ أَنَّهُ يَرْجُو اَللَّهَ كَذَبَ وَ اَلْعَظِيمِ
به گمان خود ادّعا دارد كه به خدا اميدوار است! به خداى بزرگ سوگند كه دروغ مى‌گويد

مَا بَالُهُ لاَ يَتَبَيَّنُ رَجَاؤُهُ فِي عَمَلِهِ
چه مى‌شود او را كه اميدوارى در كردارش پيدا نيست

فَكُلُّ مَنْ رَجَا عُرِفَ رَجَاؤُهُ فِي عَمَلِهِ
پس هر كس به خدا اميدوار باشد بايد، اميد او در كردارش آشكار شود

وَ كُلُّ رَجَاءٍ إِلاَّ رَجَاءَ اَللَّهِ تَعَالَى فَإِنَّهُ مَدْخُولٌ
هر اميدوارى جز اميد به خداى تعالى ناخالص است

وَ كُلُّ خَوْفٍ مُحَقَّقٌ إِلاَّ خَوْفَ اَللَّهِ فَإِنَّهُ مَعْلُولٌ
و هر ترسى جز ترس از خدا نادرست است

يَرْجُو اَللَّهَ فِي اَلْكَبِيرِ وَ يَرْجُو اَلْعِبَادَ فِي اَلصَّغِيرِ
گروهى در كارهاى بزرگ به خدا اميد بسته و در كارهاى كوچك به بندگان خدا روى مى‌آورند

فَيُعْطِي اَلْعَبْدَ مَا لاَ يُعْطِي اَلرَّبَّ
پس حق بنده را ادا مى‌كنند و حق خدا را بر زمين مى‌گذارند

فَمَا بَالُ اَللَّهِ جَلَّ ثَنَاؤُهُ يُقَصَّرُ بِهِ عَمَّا يُصْنَعُ بِهِ لِعِبَادِهِ
چرا در حق خداى متعال كوتاهى مى‌شود؟ و كمتر از حق بندگان رعايت مى‌گردد

أَ تَخَافُ أَنْ تَكُونَ فِي رَجَائِكَ لَهُ كَاذِباً
آيا مى‌ترسى در اميدى كه به خدا دارى دروغگو باشى

أَوْ تَكُونَ لاَ تَرَاهُ لِلرَّجَاءِ مَوْضِعاً
يا او را در خور اميد بستن نمى‌پندارى

وَ كَذَلِكَ إِنْ هُوَ خَافَ عَبْداً مِنْ عَبِيدِهِ أَعْطَاهُ مِنْ خَوْفِهِ مَا لاَ يُعْطِي رَبَّهُ
اميدوار دروغين اگر از بندۀ خدا ترسناك باشد، حق او را چنان رعايت كند كه حق پروردگار خود را آنگونه رعايت نمى‌كند

فَجَعَلَ خَوْفَهُ مِنَ اَلْعِبَادِ نَقْداً
پس ترس خود را از بندگان آماده

وَ خَوْفَهُ مِنْ خَالِقِهِ ضِمَاراً وَ وَعْداً
و ترس از خداوند را وعده‌اى انجام نشدنى مى‌شمارد

وَ كَذَلِكَ مَنْ عَظُمَتِ اَلدُّنْيَا فِي عَيْنِهِ
و اينگونه است كسى كه دنيا در ديده‌اش بزرگ جلوه كند

وَ كَبُرَ مَوْقِعُهَا مِنْ قَلْبِهِ
و ارزش و اعتبار دنيا در دلش فراوان گردد

آثَرَهَا عَلَى اَللَّهِ تَعَالَى
كه دنيا را بر خدا مقدّم شمارد

فَانْقَطَعَ إِلَيْهَا وَ صَارَ عَبْداً لَهَا
و جز دنيا به چيز ديگرى نپردازد و بندۀ دنيا گردد

رسول اللّه وَ لَقَدْ كَانَ فِي رَسُولِ اَللَّهِ صلى‌الله‌عليه‌وآله كَافٍ لَكَ فِي اَلْأُسْوَةِ
براى تو كافى است كه راه و رسم زندگى پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را اطاعت نمايى

وَ دَلِيلٌ لَكَ عَلَى ذَمِّ اَلدُّنْيَا وَ عَيْبِهَا
تا راهنمايى خوبى براى تو در شناخت بدى‌ها و عيب‌هاى دنيا

وَ كَثْرَةِ مَخَازِيهَا وَ مَسَاوِيهَا
و رسوايى‌ها و زشتى‌هاى آن باشد

إِذْ قُبِضَتْ عَنْهُ أَطْرَافُهَا
چه اينكه دنيا از هر سو بر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم باز داشته

وَ وُطِّئَتْ لِغَيْرِهِ أَكْنَافُهَا
و براى غير او گسترانده شد

وَ فُطِمَ عَنْ رَضَاعِهَا
از پستان دنيا شير نخورد

وَ زُوِيَ عَنْ زَخَارِفِهَا
و از زيورهاى آن فاصله گرفت

موسى وَ إِنْ شِئْتَ ثَنَّيْتُ بِمُوسَى كَلِيمِ اَللَّهِ صلى‌الله‌عليه‌وسلم
اگر مى‌خواهى دومى را، موسى عليه السّلام و زندگى او را تعريف كنم

حَيْثُ يَقُولُ رَبِّ إِنِّي لِمٰا أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ
آنجا كه مى‌گويد: «پروردگارا! هر چه به من از نيكى عطا كنى نيازمندم

وَ اَللَّهِ مَا سَأَلَهُ إِلاَّ خُبْزاً يَأْكُلُهُ
به خدا سوگند، موسى عليه السّلام جز قرص نانى كه گرسنگى را بر طرف سازد چيز ديگرى نخواست

لِأَنَّهُ كَانَ يَأْكُلُ بَقْلَةَ اَلْأَرْضِ
زيرا موسى عليه السّلام از سبزيجات زمين مى‌خورد

وَ لَقَدْ كَانَتْ خُضْرَةُ اَلْبَقْلِ تُرَى مِنْ شَفِيفِ صِفَاقِ بَطْنِهِ
تا آنجا كه بر اثر لاغرى و آب شدن گوشت بدن، سبزى گياه از پشت پرده‌ى شكم او آشكار بود

لِهُزَالِهِ وَ تَشَذُّبِ لَحْمِهِ

داود وَ إِنْ شِئْتَ ثَلَّثْتُ بِدَاوُدَ صلى‌الله‌عليه‌وسلم صَاحِبِ اَلْمَزَامِيرِ وَ قَارِئِ أَهْلِ اَلْجَنَّةِ
و اگر مى‌خواهى: سومى را، حضرت داوود عليه السّلام صاحب نى‌هاى نوازنده، و خوانندۀ بهشتيان را الگوى خويش سازى

فَلَقَدْ كَانَ يَعْمَلُ سَفَائِفَ اَلْخُوصِ بِيَدِهِ
كه با هنر دستان خود از ليف خرما زنبيل مى‌بافت

وَ يَقُولُ لِجُلَسَائِهِ أَيُّكُمْ يَكْفِينِي بَيْعَهَا وَ يَأْكُلُ قُرْصَ اَلشَّعِيرِ مِنْ ثَمَنِهَا
و از همنشينان خود مى‌پرسيد چه كسى از شما اين زنبيل را مى‌فروشد؟ و با بهاى آن به خوردن نان جوى قناعت مى‌كرد

عيسى وَ إِنْ شِئْتَ قُلْتُ فِي عِيسَى بْنِ مَرْيَمَ عليه‌السلام
و اگر خواهى از عيسى بن مريم عليه السّلام بگويم

فَلَقَدْ كَانَ يَتَوَسَّدُ اَلْحَجَرَ
كه سنگ را بالش خود قرار مى‌داد

وَ يَلْبَسُ اَلْخَشِنَ وَ يَأْكُلُ اَلْجَشِبَ
لباس پشمى خشن به تن مى‌كرد، و نان خشك مى‌خورد

وَ كَانَ إِدَامُهُ اَلْجُوعَ
نان خورش او گرسنگى

وَ سِرَاجُهُ بِاللَّيْلِ اَلْقَمَرَ
و چراغش در شب ماه

وَ ظِلاَلُهُ فِي اَلشِّتَاءِ مَشَارِقَ اَلْأَرْضِ وَ مَغَارِبَهَا
و پناهگاه زمستان او شرق و غرب زمين بود

وَ فَاكِهَتُهُ وَ رَيْحَانُهُ مَا تُنْبِتُ اَلْأَرْضُ لِلْبَهَائِمِ
ميوه و گل او سبزيجاتى بود كه زمين براى چهارپايان مى‌روياند

وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ زَوْجَةٌ تَفْتِنُهُ وَ لاَ وَلَدٌ يَحْزُنُهُ وَ لاَ مَالٌ يَلْفِتُهُ
زنى نداشت كه او را فريفتۀ خود سازد، فرزندى نداشت تا او را غمگين سازد، مالى نداشت تا او را سرگرم كند

وَ لاَ طَمَعٌ يُذِلُّهُ
و آز و طمعى نداشت تا او را خوار و ذليل نمايد

دَابَّتُهُ رِجْلاَهُ وَ خَادِمُهُ يَدَاهُ
مركب سوارى او دو پايش، و خدمتگزار وى، دستهايش بود

الرسول الأعظم فَتَأَسَّ بِنَبِيِّكَ اَلْأَطْيَبِ اَلْأَطْهَرِ صلى‌الله‌عليه‌وآله
پس به پيامبر پاكيزه و پاكت اقتدا كن

فَإِنَّ فِيهِ أُسْوَةً لِمَنْ تَأَسَّى
كه راه و رسم او الگويى است براى الگو طلبان

وَ عَزَاءً لِمَنْ تَعَزَّى
و مايۀ فخر و بزرگى است براى كسى كه خواهان بزرگوارى باشد

وَ أَحَبُّ اَلْعِبَادِ إِلَى اَللَّهِ اَلْمُتَأَسِّي بِنَبِيِّهِ وَ اَلْمُقْتَصُّ لِأَثَرِهِ
و محبوب‌ترين بنده نزد خدا كسى است كه از پيامبرش پيروى كند، و گام بر جايگاه قدم او نهد

قَضَمَ اَلدُّنْيَا قَضْماً
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از دنيا چندان نخورد كه دهان را پر كند

وَ لَمْ يُعِرْهَا طَرْفاً
و به دنيا با گوشۀ چشم نگريست

أَهْضَمُ أَهْلِ اَلدُّنْيَا كَشْحاً
دو پهلويش از تمام مردم فرو رفته‌تر

وَ أَخْمَصُهُمْ مِنَ اَلدُّنْيَا بَطْناً
و شكمش از همه خالى‌تر بود

عُرِضَتْ عَلَيْهِ اَلدُّنْيَا
دنيا را به او نشان دادند

فَأَبَى أَنْ يَقْبَلَهَا وَ عَلِمَ أَنَّ اَللَّهَ سُبْحَانَهُ أَبْغَضَ شَيْئاً فَأَبْغَضَهُ وَ حَقَّرَ شَيْئاً فَحَقَّرَهُ وَ صَغَّرَ شَيْئاً فَصَغَّرَهُ
اما نپذيرفت، و چون دانست خدا چيزى را دشمن مى‌دارد آن را دشمن داشت، و چيزى را كه خدا خوار شمرده، آن را خوار انگاشت، و چيزى را كه خدا كوچك شمرده كوچك و ناچيز مى‌دانست

وَ لَوْ لَمْ يَكُنْ فِينَا إِلاَّ حُبُّنَا مَا أَبْغَضَ اَللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ تَعْظِيمُنَا مَا صَغَّرَ اَللَّهُ وَ رَسُولُهُ
اگر در ما نباشد جز آن كه آنچه را خدا و پيامبرش دشمن مى‌دارند، دوست بداريم، يا آنچه را خدا و پيامبرش كوچك شمارند، بزرگ بداريم

لَكَفَى بِهِ شِقَاقاً لِلَّهِ وَ مُحَادَّةً عَنْ أَمْرِ اَللَّهِ
براى نشان دادن دشمنى ما با خدا، و سر پيچى از فرمان‌هاى او كافى بود

وَ لَقَدْ كَانَ صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم يَأْكُلُ عَلَى اَلْأَرْضِ
. و همانا پيامبر «كه درود خدا بر او باد» بر روى زمين مى‌نشست و غذا مى‌خورد

وَ يَجْلِسُ جِلْسَةَ اَلْعَبْدِ
و چون برده، ساده مى‌نشست

وَ يَخْصِفُ بِيَدِهِ نَعْلَهُ
و با دست خود كفش خود را وصله مى‌زد

وَ يَرْقَعُ بِيَدِهِ ثَوْبَهُ
و جامه خود را با دست خود مى‌دوخت

وَ يَرْكَبُ اَلْحِمَارَ اَلْعَارِيَ
و بر الاغ برهنه مى‌نشست

وَ يُرْدِفُ خَلْفَهُ
و ديگرى را پشت سر خويش سوار مى‌كرد

وَ يَكُونُ اَلسِّتْرُ عَلَى بَابِ بَيْتِهِ فَتَكُونُ فِيهِ اَلتَّصَاوِيرُ فَيَقُولُ يَا فُلاَنَةُ لِإِحْدَى أَزْوَاجِهِ غَيِّبِيهِ عَنِّي فَإِنِّي إِذَا نَظَرْتُ إِلَيْهِ ذَكَرْتُ اَلدُّنْيَا وَ زَخَارِفَهَا
پرده‌اى بر در خانۀ او آويخته بود كه نقش و تصويرها در آن بود، به يكى از همسرانش فرمود، اين پرده را از برابر چشمان من دور كن كه هر گاه نگاهم به آن مى‌افتد به ياد دنيا و زينت‌هاى آن مى‌افتم

فَأَعْرَضَ عَنِ اَلدُّنْيَا بِقَلْبِهِ
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم با دل از دنيا روى گرداند

وَ أَمَاتَ ذِكْرَهَا مِنْ نَفْسِهِ
و يادش را از جان خود ريشه كن كرد

وَ أَحَبَّ أَنْ تَغِيبَ زِينَتُهَا عَنْ عَيْنِهِ
و همواره دوست داشت تا جاذبه‌هاى دنيا از ديدگانش پنهان ماند

لِكَيْلاَ يَتَّخِذَ مِنْهَا رِيَاشاً وَ لاَ يَعْتَقِدَهَا قَرَاراً
و از آن لباس زيبايى تهيّه نكند و آن را قرارگاه دائمى خود نداند

وَ لاَ يَرْجُوَ فِيهَا مُقَاماً
و اميد ماندن در دنيا نداشته باشد

فَأَخْرَجَهَا مِنَ اَلنَّفْسِ وَ أَشْخَصَهَا عَنِ اَلْقَلْبِ وَ غَيَّبَهَا عَنِ اَلْبَصَرِ
پس ياد دنيا را از جان خويش بيرون كرد، و دل از دنيا بر كند، و چشم از دنيا پوشاند

وَ كَذَلِكَ مَنْ أَبْغَضَ شَيْئاً أَبْغَضَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَيْهِ وَ أَنْ يُذْكَرَ عِنْدَهُ
و چنين است كسى كه چيزى را دشمن دارد، خوش ندارد به آن بنگرد، يا نام آن نزد او بر زبان آورده شود

وَ لَقَدْ كَانَ فِي رَسُولِ اَللَّهِ صلى‌الله‌عليه‌وآله مَا يَدُلُّكُ عَلَى مَسَاوِئِ اَلدُّنْيَا وَ عُيُوبِهَا
در زندگانى رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم براى تو نشانه‌هايى است كه تو را به زشتى‌ها و عيب‌هاى دنيا راهنمايى كند

إِذْ جَاعَ فِيهَا مَعَ خَاصَّتِهِ وَ زُوِيَتْ عَنْهُ زَخَارِفُهَا مَعَ عَظِيمِ زُلْفَتِهِ
زيرا پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم با نزديكان خود گرسنه به سر مى‌برد، و با آن كه مقام و منزلت بزرگى داشت، زينتهاى دنيا از ديدۀ او دور ماند

فَلْيَنْظُرْ نَاظِرٌ بِعَقْلِهِ أَكْرَمَ اَللَّهُ مُحَمَّداً بِذَلِكَ أَمْ أَهَانَهُ
پس تفكّر كننده‌اى بايد با عقل خويش به درستى انديشه كند كه: آيا خدا محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را به داشتن اين صفتها اكرام فرمود يا او را خوار كرد

فَإِنْ قَالَ أَهَانَهُ فَقَدْ كَذَبَ
اگر بگويد: خوار كرد، دروغ گفته

وَ اَللَّهِ اَلْعَظِيمِ بِالْإِفْكِ اَلْعَظِيمِ
و بهتانى بزرگ زده است

وَ إِنْ قَالَ أَكْرَمَهُ فَلْيَعْلَمْ أَنَّ اَللَّهَ قَدْ أَهَانَ غَيْرَهُ حَيْثُ بَسَطَ اَلدُّنْيَا لَهُ وَ زَوَاهَا عَنْ أَقْرَبِ اَلنَّاسِ مِنْهُ
و اگر بگويد: او را اكرام كرد، پس بداند، خدا كسى را خوار شمرد كه دنيا را براى او گستراند و از نزديك‌ترين مردم به خودش دور نگهداشت

فَتَأَسَّى مُتَأَسٍّ بِنَبِيِّهِ
پس پيروى كننده بايد از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم پيروى كند

وَ اِقْتَصَّ أَثَرَهُ وَ وَلَجَ مَوْلِجَهُ
و به دنبال او راه رود، و قدم بر جاى قدم او بگذارد

وَ إِلاَّ فَلاَ يَأْمَنِ اَلْهَلَكَةَ
و گر نه از هلاكت ايمن نمى‌باشد

فَإِنَّ اَللَّهَ جَعَلَ مُحَمَّداً صلى‌الله‌عليه‌وآله عَلَماً لِلسَّاعَةِ
كه همانا خداوند، محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را نشانه قيامت

وَ مُبَشِّراً بِالْجَنَّةِ وَ مُنْذِراً بِالْعُقُوبَةِ
و مژده دهنده بهشت، و ترساننده از كيفر جهنم قرار داد

خَرَجَ مِنَ اَلدُّنْيَا خَمِيصاً وَ وَرَدَ اَلْآخِرَةَ سَلِيماً
او با شكمى گرسنه از دنيا رفت و با سلامت جسم و جان وارد آخرت شد

لَمْ يَضَعْ حَجَراً عَلَى حَجَرٍ حَتَّى مَضَى لِسَبِيلِهِ
و كاخ‌هاى مجلّل نساخت (سنگى بر سنگى نگذاشت) تا جهان را ترك گفت

وَ أَجَابَ دَاعِيَ رَبِّهِ
و دعوت پروردگارش را پذيرفت

فَمَا أَعْظَمَ مِنَّةَ اَللَّهِ عِنْدَنَا حِينَ أَنْعَمَ عَلَيْنَا بِهِ سَلَفاً نَتَّبِعُهُ وَ قَائِداً نَطَأُ عَقِبَهُ
وه! چه بزرگ است منّتى كه خدا با بعثت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بر ما نهاده، و چنين نعمت بزرگى به ما عطا فرموده، رهبر پيشتازى كه بايد او را پيروى كنيم و پيشوايى كه بايد راه او را تداوم بخشيم

وَ اَللَّهِ لَقَدْ رَقَّعْتُ مِدْرَعَتِي هَذِهِ حَتَّى اِسْتَحْيَيْتُ مِنْ رَاقِعِهَا
به خدا سوگند آنقدر اين پيراهن پشمين را وصله زدم كه از پينه كننده آن شرمسارم

وَ لَقَدْ قَالَ لِي قَائِلٌ أَ لاَ تَنْبِذُهَا عَنْكَ
يكى به من گفت: «آيا آن را دور نمى‌افكنى

فَقُلْتُ اُغْرُبْ عَنِّي
» گفتم: از من دور شو

فَعِنْدَ اَلصَّبَاحِ يَحْمَدُ اَلْقَوْمُ اَلسُّرَى
صبحگاهان رهروان شب ستايش مى‌شوند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:خوشرفتاری حاکم با مردم
گوهر بعدی:توصیف پیامبر ص و خاندانش و پیروانش
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.