۶۷ بار خوانده شده

علل شكست ملت ها

و من خطبة له عليه‌السلام و قد تواترت عليه الأخبار باستيلاء أصحاب معاوية على البلاد
25 و از خطبه‌هاى آن حضرت است پياپى بدان حضرت خبر رسيد كه سپاهيان معاويه بر شهرها دست افكنده‌اند

و قدم عليه عاملاه على اليمن
دو كارگزار او در يمن: عبيد اللّه پسر عبّاس و سعيد پسر نمران از پيش روى بسر، پسر ابى ارطاة، گريخته، نزد او آمدند

و هما عبيد الله بن عباس و سعيد بن نمران لما غلب عليهما بسر بن أبي أرطاة

فقام عليه‌السلام على المنبر ضجرا بتثاقل أصحابه عن الجهاد
امام (عليه السلام) از گرانى ياران خود در كار جهاد و مخالفت ورزيدنشان با امام خويش، كوفته خاطر شد و بر منبر رفت

و مخالفتهم له في الرأي

فقال مَا هِيَ إِلاَّ اَلْكُوفَةُ أَقْبِضُهَا وَ أَبْسُطُهَا
و فرمود: جز كوفه كه كار بست و گشاد آن با من است براى من نمانده

إِنْ لَمْ تَكُونِي إِلاَّ أَنْتِ تَهُبُّ أَعَاصِيرُكِ فَقَبَّحَكِ اَللَّهُ
اى كوفه! اگر جز تو كه گردبادهاى آشوبت برخاسته است نباشد خدايت زشت كناد

وَ تَمَثَّلَ بِقَوْلِ اَلشَّاعِرِ لَعَمْرُ أَبِيكَ اَلْخَيْرِ يَا عَمْرُو إِنَّنِي عَلَى وَضَرٍ مِنْ ذَا اَلْإِنَاءِ قَلِيلِ
سپس به گفتۀ شاعر تمثل جست: «اى عمرو! به جان پدرت سوگند كه از اين آوند چركى اندك براى من است.»

ثُمَّ قَالَ عليه‌السلام أُنْبِئْتُ بُسْراً قَدِ اِطَّلَعَ اَلْيَمَنَ
سپس فرمود: شنيده‌ام بسر به يمن در آمده است

وَ إِنِّي وَ اَللَّهِ لَأَظُنُّ أَنَّ هَؤُلاَءِ اَلْقَوْمَ سَيُدَالُونَ مِنْكُمْ
به خدا مى‌بينم كه اين مردم به زودى بر شما چيره مى‌شوند

بِاجْتِمَاعِهِمْ عَلَى بَاطِلِهِمْ
كه آنان بر باطل خود فراهمند

وَ تَفَرُّقِكُمْ عَنْ حَقِّكُمْ
و شما در حقّ‌ خود پراكنده و پريش

وَ بِمَعْصِيَتِكُمْ إِمَامَكُمْ فِي اَلْحَقِّ
شما امام خود را در حق نافرمانى مى‌كنيد

وَ طَاعَتِهِمْ إِمَامَهُمْ فِي اَلْبَاطِلِ
و آنان در باطل پيرو امام خويش

وَ بِأَدَائِهِمُ اَلْأَمَانَةَ إِلَى صَاحِبِهِمْ وَ خِيَانَتِكُمْ
آنان با حاكم خود كار به امانت مى‌كنند، و شما كار به خيانت

وَ بِصَلاَحِهِمْ فِي بِلاَدِهِمْ وَ فَسَادِكُمْ
آنان در شهرهاى خود درستكارند، و شما فاسد و بدكردار

فَلَوِ اِئْتَمَنْتُ أَحَدَكُمْ عَلَى قَعْبٍ
اگر كاسۀ چو بينى را به شما بسپارم

لَخَشِيتُ أَنْ يَذْهَبَ بِعِلاَقَتِهِ
مى‌ترسم آويزۀ آن را ببريد.

اَللَّهُمَّ إِنِّي قَدْ مَلِلْتُهُمْ وَ مَلُّونِي
خدايا! اينان از من خسته‌اند، و من از آنان خسته

وَ سَئِمْتُهُمْ وَ سَئِمُونِي
آنان از من به ستوه‌اند، و من از آنان دل‌شكسته

فَأَبْدِلْنِي بِهِمْ خَيْراً مِنْهُمْ
پس بهتر از آنان را مونس من دار

وَ أَبْدِلْهُمْ بِي شَرّاً مِنِّي
و بدتر از مرا بر آنان بگمار

اَللَّهُمَّ مِثْ قُلُوبَهُمْ كَمَا يُمَاثُ اَلْمِلْحُ فِي اَلْمَاءِ
خدايا! دلهاى آنان را بگداز، چنانكه نمك در آب گدازد

أَمَا وَ اَللَّهِ لَوَدِدْتُ أَنَّ لِي بِكُمْ أَلْفَ فَارِسٍ مِنْ بَنِي فِرَاسِ بْنِ غَنْمٍ
به خدا سوگند، دوست داشتم كه به جاى شما هزار سوار از بنو فراس بن غنم مرا بود

هُنَالِكَ لَوْ دَعَوْتَ أَتَاكَ مِنْهُمْ فَوَارِسُ مِثْلُ أَرْمِيَةِ اَلْحَمِيمِ
كه: «اگر آنان را مى‌خواندى سوارانى از ايشان نزد تو مى‌آمد تا زنده چون ابر تابستانى.»

ثُمَّ نَزَلَ عليه‌السلام مِنَ اَلْمِنْبَرِ
سپس امام (عليه السلام) از منبر فرود آمد

قال السيد الشريف أقول الأرمية جمع رميّ و هو السحاب
مى‌گويم، «ارمية» جمع «رمىّ‌» و معنى آن «ابر» است

و الحميم هاهنا وقت الصيف
و «حميم» تابستان بود

و إنما خص الشاعر سحاب الصيف بالذكر
و شاعر «ابر تابستانى» را ياد كرده

لأنه أشد جفولا و أسرع خفوفا لأنه لا ماء فيه
از آن رو كه سبكبار است و زودگذر، چه بارانى ندارد

و إنما يكون السحاب ثقيل السير لامتلائه بالماء
و ابر از آن رو كند رود كه پر از آب است

و ذلك لا يكون في الأكثر إلا زمان الشتاء
و اين بيشتر در زمستان است

و إنما أراد الشاعر وصفهم بالسرعة إذا دعوا و الإغاثة إذا استغيثوا
شاعر سواران قبيله را به خاطر شتاب آنان در پذيرفتن دعوت به هنگام فرياد خواهى، به ابر تابستانى مانند كرده است

و الدليل على ذلك قوله هنالك لو دعوت أتاك منهم
كه گويد: «هنا لك لو دعوت اتاك منهم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:ضرورت آمادگى براى جهاد
گوهر بعدی:اعراب پیش از اسلام
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.