۵۶ بار خوانده شده

سفارش به زهد و پرهیزکاری

و من خطبة له عليه‌السلام يحمد اللّه و يثني على نبيه و يوصي بالزهد و التقوى اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلْفَاشِي فِي اَلْخَلْقِ حَمْدُهُ وَ اَلْغَالِبِ جُنْدُهُ وَ اَلْمُتَعَالِي جَدُّهُ
191 و از خطبه‌هاى آن حضرت است ستايش خداى را، كه سپاس او آشكار است در آفريدگان، سپاهش چيره است و پر توان. بزرگى او بس بلند است و بيكران

أَحْمَدُهُ عَلَى نِعَمِهِ اَلتُّؤَامِ وَ آلاَئِهِ اَلْعِظَامِ اَلَّذِي عَظُمَ حِلْمُهُ فَعَفَا وَ عَدَلَ فِي كُلِّ مَا قَضَى وَ عَلِمَ مَا يَمْضِي وَ مَا مَضَى
او را مى‌ستايم بر پيوسته نعمتهايش و بزرگى بخششهايش. خدايى كه بردبارى او فراوان است، و بخشود، و داد كرد در آنچه حكم فرمود، و مى‌داند آنچه آيد، و آنچه بود

مُبْتَدِعِ اَلْخَلاَئِقِ بِعِلْمِهِ وَ مُنْشِئِهِمْ بِحُكْمِهِ بِلاَ اِقْتِدَاءٍ وَ لاَ تَعْلِيمٍ وَ لاَ اِحْتِذَاءٍ لِمِثَالِ صَانِعٍ حَكِيمٍ وَ لاَ إِصَابَةِ خَطَإٍ وَ لاَ حَضْرَةِ مَلَإٍ
پديد آورندۀ آفريدگان به دانش، و آفرينندۀ آنان از روى بينش، بى پيروى كردن و آموختن، و نه نمونه‌اى از سازنده‌اى دانا را به كار بردن، و نه مرتكب خطايى شدن، و نه با حضور و مشورت گروهى آفريدن

الرسول الأعظم وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ اِبْتَعَثَهُ وَ اَلنَّاسُ يَضْرِبُونَ فِي غَمْرَةٍ وَ يَمُوجُونَ فِي حَيْرَةٍ قَدْ قَادَتْهُمْ أَزِمَّةُ اَلْحَيْنِ وَ اِسْتَغْلَقَتْ عَلَى أَفْئِدَتِهِمْ أَقْفَالُ اَلرَّيْنِ
و گواهى مى‌دهم كه محمّد (صلّى اللّه عليه و آله) بندۀ او و فرستادۀ اوست. او را بر انگيخت حالى كه مردم در گرداب نادانى شناور بودند و در لجۀ سرگردانى گاه زير و گاه زبر. هلاكت، آنان را مهار كرده و راهبر، و دلهاشان را قفل گمراهى، استوار بر در

الوصية بالزهد و التقوى عِبَادَ اَللَّهِ أُوصِيكُمْ بِتَقْوَى اَللَّهِ فَإِنَّهَا حَقُّ اَللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ اَلْمُوجِبَةُ عَلَى اَللَّهِ حَقَّكُمْ وَ أَنْ تَسْتَعِينُوا عَلَيْهَا بِاللَّهِ وَ تَسْتَعِينُوا بِهَا عَلَى اَللَّهِ
بندگان خدا! شما را سفارش مى‌كنم به پرهيزگارى و ترس از خدا، كه پرهيزگارى حقّ‌ خداست بر شما، و موجب حقّ‌ شما شود بر خدا، و اين كه از خدا يارى خواهيد در پرهيزگارى، و از پرهيزگارى و يارى جوييد در گزاردن حقّ‌ حضرت بارى

فَإِنَّ اَلتَّقْوَى فِي اَلْيَوْمِ اَلْحِرْزُ وَ اَلْجُنَّةُ وَ فِي غَدٍ اَلطَّرِيقُ إِلَى اَلْجَنَّةِ مَسْلَكُهَا وَاضِحٌ وَ سَالِكُهَا رَابِحٌ وَ مُسْتَوْدَعُهَا حَافِظٌ
كه پرهيزگارى امروز سپر و پناهگاه است، و فردا بهشت را راه است. راه آن آشكار است و روندۀ راه سود بردار، و امانتدار آن، نيكو نگه دار

لَمْ تَبْرَحْ عَارِضَةً نَفْسَهَا عَلَى اَلْأُمَمِ اَلْمَاضِينَ مِنْكُمْ وَ اَلْغَابِرِينَ لِحَاجَتِهِمْ إِلَيْهَا غَداً إِذَا أَعَادَ اَللَّهُ مَا أَبْدَى وَ أَخَذَ مَا أَعْطَى وَ سَأَلَ عَمَّا أَسْدَى
پرهيزگارى پيوسته خود را نموده است بر مردمان، چه گذشتگان و چه ماندگان، به خاطر نياز آنان در فردا بدان. روزى كه خدا آنچه را آشكار كرد بازگرداند، و آنچه داد بستاند، و در آنچه بخشيد مؤاخذت راند

فَمَا أَقَلَّ مَنْ قَبِلَهَا وَ حَمَلَهَا حَقَّ حَمْلِهَا أُولَئِكَ اَلْأَقَلُّونَ عَدَداً وَ هُمْ أَهْلُ صِفَةِ اَللَّهِ سُبْحَانَهُ إِذْ يَقُولُ وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبٰادِيَ اَلشَّكُورُ
پس چه اندكند آنان كه پرهيزگارى را پذيرفتارند، و بار آنان را چنانكه بايد بر مى‌دارند. آنان اندكند در شمار، و ستودۀ پروردگار، كه فرمايد: «و اندكى از بندگان منند سپاسگزار.»

فَأَهْطِعُوا بِأَسْمَاعِكُمْ إِلَيْهَا وَ أَلِظُّوا بِجِدِّكُمْ عَلَيْهَا وَ اِعْتَاضُوهَا مِنْ كُلِّ سَلَفٍ خَلَفاً وَ مِنْ كُلِّ مُخَالِفٍ مُوَافِقاً
پس گوشهاى خود را به تقوا فرا داريد، و به جد روى بدان آريد، و از هر چه خلاف تقوا بود دل بكنيد و تقوا را دلخواه خود شماريد

أَيْقِظُوا بِهَا نَوْمَكُمْ وَ اِقْطَعُوا بِهَا يَوْمَكُمْ وَ أَشْعِرُوهَا قُلُوبَكُمْ وَ اِرْحَضُوا بِهَا ذُنُوبَكُمْ وَ دَاوُوا بِهَا اَلْأَسْقَامَ وَ بَادِرُوا بِهَا اَلْحِمَامَ وَ اِعْتَبِرُوا بِمَنْ أَضَاعَهَا وَ لاَ يَعْتَبِرَنَّ بِكُمْ مَنْ أَطَاعَهَا
خود را با پرهيزگارى بيدار داريد، و روز خود را با آن به سر آريد. پوشش دل خويشش نماييد، و گناهان خود را با آن بشوييد و بزداييد، و بيماريهاى را با آن درمان سازيد، و بدان به پيشباز مرگ تازيد و پند گيريد از آن كس كه آن را تباه كرد، و مبادا از شما پند گيرد، آن كس كه گردن در حلقۀ تقوا در آورد

أَلاَ فَصُونُوهَا وَ تَصَوَّنُوا بِهَا وَ كُونُوا عَنِ اَلدُّنْيَا نُزَّاهاً وَ إِلَى اَلْآخِرَةِ وُلاَّهاً وَ لاَ تَضَعُوا مَنْ رَفَعَتْهُ اَلتَّقْوَى وَ لاَ تَرْفَعُوا مَنْ رَفَعَتْهُ اَلدُّنْيَا
هان! پرهيزگارى را بپاييد، و از آن براى خود پاييدن خواهيد، و از دنيا پاك مانيد و بر كنار، و آخرت را شيفتۀ ديدار. آن را كه تقوا فراز برده فرود مياريد، و آن را كه دنيا بالا برده بلند مشماريد

وَ لاَ تَشِيمُوا بَارِقَهَا وَ لاَ تَسْمَعُوا نَاطِقَهَا وَ لاَ تُجِيبُوا نَاعِقَهَا وَ لاَ تَسْتَضِيئُوا بِإِشْرَاقِهَا وَ لاَ تُفْتَنُوا بِأَعْلاَقِهَا فَإِنَّ بَرْقَهَا خَالِبٌ وَ نُطْقَهَا كَاذِبٌ وَ أَمْوَالَهَا مَحْرُوبَةٌ وَ أَعْلاَقَهَا مَسْلُوبَةٌ
به برق درخشندۀ دنيا خيره مشويد، و سخن ستايندۀ دنيا را مشنويد، و بانگ آن كس را كه به دنيا مى‌خواند پاسخ مدهيد، و از تابش آن روشنى مخواهيد، و فريفتۀ كالاهاى گرانمايۀ آن مگرديد، كه برق آن بى‌فروغ است و سخنش دروغ. مالهايش ربوده است و كالاهايش دستخوش ربودن بوده

أَلاَ وَ هِيَ اَلْمُتَصَدِّيَةُ اَلْعَنُونُ وَ اَلْجَامِحَةُ اَلْحَرُونُ وَ اَلْمَائِنَةُ اَلْخَؤُونُ وَ اَلْجَحُودُ اَلْكَنُودُ وَ اَلْعَنُودُ اَلصَّدُودُ وَ اَلْحَيُودُ اَلْمَيُودُ
آگاه باشيد كه دنيا چون چاروايى است پرستيز، سركش و با جست و خيز، و دروغگويى خيانتكار، و حقّ‌ نشناس سپاس ندار و ستيهندۀ حيله‌گر و كجرو از راه به در

حَالُهَا اِنْتِقَالٌ وَ وَطْأَتُهَا زِلْزَالٌ وَ عِزُّهَا ذُلٌّ وَ جِدُّهَا هَزْلٌ وَ عُلْوُهَا سُفْلٌ دَارُ حَرَبٍ وَ سَلَبٍ وَ نَهْبٍ وَ عَطَبٍ
شيوه‌اش دگرگونى، سختى فشارش لرزاننده، و عزّتش زبونى، و جدّ آن لاغ، و بلندى آن مغاك، خانۀ ربودن و بردن و غارت و هلاك

أَهْلُهَا عَلَى سَاقٍ وَ سِيَاقٍ وَ لَحَاقٍ وَ فِرَاقٍ قَدْ تَحَيَّرَتْ مَذَاهِبُهَا وَ أَعْجَزَتْ مَهَارِبُهَا وَ خَابَتْ مَطَالِبُهَا فَأَسْلَمَتْهُمُ اَلْمَعَاقِلُ وَ لَفَظَتْهُمُ اَلْمَنَازِلُ وَ أَعْيَتْهُمُ اَلْمَحَاوِلُ
مردم آن در سختى، در مسير مرگ بر پا، به آن يك رسنده و از ديگرى جدا، مردم در راههايش سرگردان، گريزگاهايش ناپيدا بر اين و آن . خواستۀ آن موجب نوميدى و زيان. پناهگاهايش آنان را به دشمن سپرده، و خانه‌هايش آنان را از خود برون رانده، و چاره‌انديشى‌ها ناتوانشان گردانده

فَمِنْ نَاجٍ مَعْقُورٍ وَ لَحْمٍ مَجْزُورٍ وَ شِلْوٍ مَذْبُوحٍ وَ دَمٍ مَسْفُوحٍ وَ عَاضٍّ عَلَى يَدَيْهِ وَ صَافِقٍ بِكَفَّيْهِ وَ مُرْتَفِقٍ بِخَدَّيْهِ وَ زَارٍ عَلَى رَأْيِهِ وَ رَاجِعٍ عَنْ عَزْمِهِ
چنانكه از آنان، يا رها شده‌اى است خسته، يا كشته‌اى سر از تن گسسته و يا سر بريده‌اى اندام گسيخته و يا خونى بر زمين ريخته، و يا پشت دست گزنده، و يا دست بر هم زننده، و يا سر ميان دو بازو نهاده پشيمان، و يا خود را بر آنچه انديشيده سرزنش كنان، و يا از تصميمى كه گرفته رويگردان

وَ قَدْ أَدْبَرَتِ اَلْحِيلَةُ وَ أَقْبَلَتِ اَلْغِيلَةُ وَ لاَتَ حِينَ مَنَاصٍ
حالى كه چاره و تدبير پشت كرده است، و مرگ، ناگهانى و گريبانگير روى آورده است «و جاى گريزى نمانده،»

هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ قَدْ فَاتَ مَا فَاتَ وَ ذَهَبَ مَا ذَهَبَ وَ مَضَتِ اَلدُّنْيَا لِحَالِ بَالِهَا فَمٰا بَكَتْ عَلَيْهِمُ اَلسَّمٰاءُ وَ اَلْأَرْضُ وَ مٰا كٰانُوا مُنْظَرِينَ
و چه دور است دور. آنچه درگذشت، درگذشت، و آنچه رفت سپرى گرديد، و جهان چنانكه خود مى‌خواست به پايان رسيد «پس نگريست بر آنان آسمان و زمين و نبودند از مهلت دادگان.»
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:سفارش به پرهیزکاری و ياد مرگ
گوهر بعدی:خطبه قاصعه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.