۵۶ بار خوانده شده
و من خطبة له عليهالسلام تسمى القاصعة و هي تتضمن ذم إبليس لعنه الله على استكباره و تركه السجود لآدم عليهالسلام و أنه أول من أظهر العصبية و تبع الحمية و تحذير الناس من سلوك طريقته
192 و از خطبههاى آن حضرت است كه قاصعه نام دارد اين خطبه نكوهش ابليس را در بردارد كه بزرگى فروخت و آدم را سجده نكرد، و ابليس نخست كس است كه عصبيّت را آشكار ساخت، و حميّت را پيروى كرد، نيز اين خطبه مردم را از رفتن به راه ابليس بر حذر مىدارد.
اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي لَبِسَ اَلْعِزَّ وَ اَلْكِبْرِيَاءَ وَ اِخْتَارَهُمَا لِنَفْسِهِ دُونَ خَلْقِهِ وَ جَعَلَهُمَا حِمًى وَ حَرَماً عَلَى غَيْرِهِ وَ اِصْطَفَاهُمَا لِجَلاَلِهِ رأس العصيان وَ جَعَلَ اَللَّعْنَةَ عَلَى مَنْ نَازَعَهُ فِيهِمَا مِنْ عِبَادِهِ
سپاس خداى را كه لباس عزّت و بزرگى در پوشيد و آن دو را براى خود گزيد، و بر ديگر آفريدگان ممنوع گردانيد. آن را خاص خود فرمود و بر ديگران حرام نمود. آن لباس را برگزيد چون بزرگى او را مىسزيد. و آن كس را از بندگان لعنت كرد كه آرزوى عزّت و بزرگى او را در سر پرورد
ثُمَّ اِخْتَبَرَ بِذَلِكَ مَلاَئِكَتَهُ اَلْمُقَرَّبِينَ لِيَمِيزَ اَلْمُتَوَاضِعِينَ مِنْهُمْ مِنَ اَلْمُسْتَكْبِرِينَ
پس فرشتگان مقرّب خود را بدان بيازمود، و بدين آزمايش فروتنان را از گردنكشان جدا فرمود
فَقَالَ سُبْحَانَهُ وَ هُوَ اَلْعَالِمُ بِمُضْمَرَاتِ اَلْقُلُوبِ وَ مَحْجُوبَاتِ اَلْغُيُوبِ إِنِّي خٰالِقٌ بَشَراً مِنْ طِينٍ فَإِذٰا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سٰاجِدِينَ فَسَجَدَ اَلْمَلاٰئِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ إِلاّٰ إِبْلِيسَ
پس گفت خداى سبحان كه داناست بدانچه نهان است در دلها ى همگان و در پردههاى غيب پنهان: «همانا مىآفرينم آدمى از گل، پس چون آن را راست و درست كردم، و از روح خود در آن دميدم، بيفتيد براى او سجده كنان. پس سجده كردند فرشتگان همگى، جز شيطان»
اِعْتَرَضَتْهُ اَلْحَمِيَّةُ فَافْتَخَرَ عَلَى آدَمَ بِخَلْقِهِ وَ تَعَصَّبَ عَلَيْهِ لِأَصْلِهِ فَعَدُوُّ اَللَّهِ إِمَامُ اَلْمُتَعَصِّبِينَ وَ سَلَفُ اَلْمُسْتَكْبِرِينَ اَلَّذِي وَضَعَ أَسَاسَ اَلْعَصَبِيَّةِ وَ نَازَعَ اَللَّهَ رِدَاءَ اَلْجَبْرِيَّةِ وَ اِدَّرَعَ لِبَاسَ اَلتَّعَزُّزِ وَ خَلَعَ قِنَاعَ اَلتَّذَلُّلِ
كه رشك او را فرا گرفت و به آفرينش خويش بر آدم نازيد و به اصل خود كه آتش است بر او غيرت ورزيد. پس دشمن خدا شيطان پيشواى غيرتورزان است، و پيشرو مستكبران، پايۀ عصبيّت را نهاد، و بر سر لباس كبريايى با خدا در افتاد. رخت عزّت را در بر كرد، و لباس خوارى را از تن برآورد
أَ لاَ تَرَوْنَ كَيْفَ صَغَّرَهُ اَللَّهُ بِتَكَبُّرِهِ وَ وَضَعَهُ بِتَرَفُّعِهِ فَجَعَلَهُ فِي اَلدُّنْيَا مَدْحُوراً وَ أَعَدَّ لَهُ فِي اَلْآخِرَةِ سَعِيراً
نمىبينيد چگونه خدايش به خطار بزرگمنشى كوچك ساخت، و به سبب بلندپروازى به فرودش انداخت. در دنيا او را براند، و براى وى در آخرت آتش افروخته آماده گرداند
ابتلاء اللّه لخلقه وَ لَوْ أَرَادَ اَللَّهُ أَنْ يَخْلُقَ آدَمَ مِنْ نُورٍ يَخْطَفُ اَلْأَبْصَارَ ضِيَاؤُهُ وَ يَبْهَرُ اَلْعُقُولَ رُوَاؤُهُ وَ طِيبٍ يَأْخُذُ اَلْأَنْفَاسَ عَرْفُهُ لَفَعَلَ
و اگر خدا مىخواست آدم را از نورى بيافريند كه فروغ آن ديدهها را بربايد، و زيبايى آن بر خردها غالب آيد، با بويى خوش چنانكه نفسها را تازه نمايد، چنين مىكرد
وَ لَوْ فَعَلَ لَظَلَّتْ لَهُ اَلْأَعْنَاقُ خَاضِعَةً وَ لَخَفَّتِ اَلْبَلْوَى فِيهِ عَلَى اَلْمَلاَئِكَةِ وَ لَكِنَّ اَللَّهَ سُبْحَانَهُ يَبْتَلِي خَلْقَهُ بِبَعْضِ مَا يَجْهَلُونَ أَصْلَهُ تَمْيِيزاً بِالاِخْتِبَارِ لَهُمْ وَ نَفْياً لِلاِسْتِكْبَارِ عَنْهُمْ وَ إِبْعَاداً لِلْخُيَلاَءِ مِنْهُمْ
و اگر چنين مىكرد، گردنها برابر او خم بود و كار آزمايش بر فرشتگان آسان هم، ليكن خداى سبحان آفريدگان خود را به پارهاى از آنچه اصل آن را نمىدانند، مىآزمايد تا فرمانبردار از نافرمان پديد آيد و تا بزرگمنشى را از آنان بزدايد، و تكبّر را از ايشان دور نمايد
طلب العبرة فَاعْتَبِرُوا بِمَا كَانَ مِنْ فِعْلِ اَللَّهِ بِإِبْلِيسَ إِذْ أَحْبَطَ عَمَلَهُ اَلطَّوِيلَ وَ جَهْدَهُ اَلْجَهِيدَ وَ كَانَ قَدْ عَبَدَ اَللَّهَ سِتَّةَ آلاَفِ سَنَةٍ لاَ يُدْرَى أَ مِنْ سِنِي اَلدُّنْيَا أَمْ مِنْ سِنِي اَلْآخِرَةِ عَنْ كِبْرِ سَاعَةٍ وَاحِدَةٍ
پس، از آنچه خدا به شيطان كرد پند گيريد، كه كردار دراز مدّت او را باطل گرداند و كوشش فراوان او بىثمر ماند. او شش هزار سال با پرستش خدا زيست از ساليان دنيا يا آخرت دانسته نيست امّا با ساعتى كه تكبّر كرد خدايش از بهشت بيرون آورد
فَمَنْ ذَا بَعْدَ إِبْلِيسَ يَسْلَمُ عَلَى اَللَّهِ بِمِثْلِ مَعْصِيَتِهِ كَلاَّ مَا كَانَ اَللَّهُ سُبْحَانَهُ لِيُدْخِلَ اَلْجَنَّةَ بَشَراً بِأَمْرٍ أَخْرَجَ بِهِ مِنْهَا مَلَكاً
و پس از ابليس كه ايمن بود كه خدا را چنان نافرمانى نكند؟ هرگز خدا انسانى را به بهشت در نياورد به كارى كه بدان كار، فرشتهاى را از بهشت برون برد
إِنَّ حُكْمَهُ فِي أَهْلِ اَلسَّمَاءِ وَ أَهْلِ اَلْأَرْضِ لَوَاحِدٌ وَ مَا بَيْنَ اَللَّهِ وَ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ هَوَادَةٌ فِي إِبَاحَةِ حِمًى حَرَّمَهُ عَلَى اَلْعَالَمِينَ
فرمان خدا براى مردم آسمان و زمين يكى است، و ميان خدا و هيچ يك از آفريدگانش در حلال شمردن آنچه بر جهانيان حرام دانسته، رخصتى نيست
التحذير من الشيطان فَاحْذَرُوا عِبَادَ اَللَّهِ عَدُوَّ اَللَّهِ أَنْ يُعْدِيَكُمْ بِدَائِهِ وَ أَنْ يَسْتَفِزَّكُمْ بِنِدَائِهِ وَ أَنْ يُجْلِبَ عَلَيْكُمْ بِخَيْلِهِ وَ رَجِلِهِ
پس بندگان خدا بپرهيزيد اين كه شيطان شما را به بيمارى خود مبتلا گرداند، و با بانگ خويش بر انگيزاند و سوارگان و پيادگان خود را بر سر شما كشاند .
فَلَعَمْرِي لَقَدْ فَوَّقَ لَكُمْ سَهْمَ اَلْوَعِيدِ وَ أَغْرَقَ إِلَيْكُمْ بِالنَّزْعِ اَلشَّدِيدِ وَ رَمَاكُمْ مِنْ مَكَانٍ قَرِيبٍ فَقَالَ رَبِّ بِمٰا أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي اَلْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ قَذْفاً بِغَيْبٍ بَعِيدٍ وَ رَجْماً بِظَنٍّ غَيْرِ مُصِيبٍ
به جانم سوگند كه تير تهديد را براىتان سوفار ساخته، و كمان را سخت كشيده و تاخته شما را نشانه كرده و از جاى نزديك تير گمراهى بر شما افكنده كه گفت: «پروردگار من! چنانكه مرا گمراه كردى زشتيهاى زمين را براى آنان بيارايم، و همۀ آنان را گمراه نمايم.» از ناپيدا و از روى گمان خطا سخنى گفت، و نادانسته انديشهاى در دل نهفت
صَدَّقَهُ بِهِ أَبْنَاءُ اَلْحَمِيَّةِ وَ إِخْوَانُ اَلْعَصَبِيَّةِ وَ فُرْسَانُ اَلْكِبْرِ وَ اَلْجَاهِلِيَّةِ حَتَّى إِذَا اِنْقَادَتْ لَهُ اَلْجَامِحَةُ مِنْكُمْ وَ اِسْتَحْكَمَتِ اَلطَّمَاعِيَّةُ مِنْهُ فِيكُمْ فَنَجَمَتِ اَلْحَالُ مِنَ اَلسِّرِّ اَلْخَفِيِّ إِلَى اَلْأَمْرِ اَلْجَلِيِّ
و متعصّبان سخن او را شنفتند و يكهتازان ميدان خودخواهى و جهالت گفتۀ وى را پذيرفتند تا چون سركش شما او را فرمانبردار شد و طمع وى در شما استوار و آنچه پوشيده و نهان بود
اِسْتَفْحَلَ سُلْطَانُهُ عَلَيْكُمْ وَ دَلَفَ بِجُنُودِهِ نَحْوَكُمْ فَأَقْحَمُوكُمْ وَلَجَاتِ اَلذُّلِّ وَ أَحَلُّوكُمْ وَرَطَاتِ اَلْقَتْلِ
پديدار، قدرت او بر شما فراوان گرديد و سپاهيانش آهسته آهسته به سوىتان روان. پس شما را مقهور و خوار ساختند و به ورطۀ هلاكت در انداختند
وَ أَوْطَؤُوكُمْ إِثْخَانَ اَلْجِرَاحَةِ طَعْناً فِي عُيُونِكُمْ وَ حَزّاً فِي حُلُوقِكُمْ وَ دَقّاً لِمَنَاخِرِكُمْ وَ قَصْداً لِمَقَاتِلِكُمْ وَ سَوْقاً بِخَزَائِمِ اَلْقَهْرِ إِلَى اَلنَّارِ اَلْمُعَدَّةِ لَكُمْ
و به آسيبهاى سختتان پى سپردند كه گويى نيزه در ديدههاتان فرو بردند و گلوهاتان را بريدند، و بينىهاتان را خرد گردانيدند، و خواستند تا شما را بكشند و مهار بر نهاده، به آتش آمادۀ دوزخ كشند
فَأَصْبَحَ أَعْظَمَ فِي دِينِكُمْ حَرْجاً وَ أَوْرَى فِي دُنْيَاكُمْ قَدْحاً مِنَ اَلَّذِينَ أَصْبَحْتُمْ لَهُمْ مُنَاصِبِينَ وَ عَلَيْهِمْ مُتَأَلِّبِينَ
تا چنان شد كه آسيب او در دين سوزى و در كار دنياتان آتش افروزى، بر شما بيش از آنان گرديد كه به پيكارشان برخاستهايد، و براى ستيزشان آراستهايد
فَاجْعَلُوا عَلَيْهِ حَدَّكُمْ وَ لَهُ جِدَّكُمْ فَلَعَمْرُ اَللَّهِ لَقَدْ فَخَرَ عَلَى أَصْلِكُمْ وَ وَقَعَ فِي حَسَبِكُمْ وَ دَفَعَ فِي نَسَبِكُمْ وَ أَجْلَبَ بِخَيْلِهِ عَلَيْكُمْ وَ قَصَدَ بِرَجِلِهِ سَبِيلَكُمْ يَقْتَنِصُونَكُمْ بِكُلِّ مَكَانٍ وَ يَضْرِبُونَ مِنْكُمْ كُلَّ بَنَانٍ
پس بدو بخروشيد و در دفع او بكوشيد. به خدا سوگند، او بر اصل شما فخر كرد، و گوهرتان را پستتر از گوهر خود شمرد، و بر تبارتان حمله آورد و سوارانش را بر سر شما تازاند و با پيادگانش راهتان را مسدود گرداند چنانكه از هر جا شكارتان مىكند و انگشتانتان را مىبرد ،
لاَ تَمْتَنِعُونَ بِحِيلَةٍ وَ لاَ تَدْفَعُونَ بِعَزِيمَةٍ فِي حَوْمَةِ ذُلٍّ وَ حَلْقَةِ ضِيقٍ وَ عَرْصَةِ مَوْتٍ وَ جَوْلَةِ بَلاَءٍ
نه با نيرنگ خود را توانيد بازداشت و نه افسونى را به دفع بلا دانيد گماشت. در دايرۀ ذلّت خوار، و در چنبرهاى تنگ گرفتار، و دستخوش مردن و از چهار سو اسير بلا بودن
فَأَطْفِئُوا مَا كَمَنَ فِي قُلُوبِكُمْ مِنْ نِيرَانِ اَلْعَصَبِيَّةِ وَ أَحْقَادِ اَلْجَاهِلِيَّةِ فَإِنَّمَا تِلْكَ اَلْحَمِيَّةُ تَكُونُ فِي اَلْمُسْلِمِ مِنْ خَطَرَاتِ اَلشَّيْطَانِ وَ نَخَوَاتِهِ وَ نَزَغَاتِهِ وَ نَفَثَاتِهِ
پس آتش عصبيّت را كه در دلهاتان نهفته است خاموش سازيد، و كينههاى جاهليّت را براندازيد كه اين حميّت در مسلمان از آفتهاى شيطان است و نازيدنهاى او و بر آغاليدنها و افسون دميدنهاى او
وَ اِعْتَمِدُوا وَضْعَ اَلتَّذَلُّلِ عَلَى رُءُوسِكُمْ وَ إِلْقَاءَ اَلتَّعَزُّزِ تَحْتَ أَقْدَامِكُمْ وَ خَلْعَ اَلتَّكَبُّرِ مِنْ أَعْنَاقِكُمْ وَ اِتَّخِذُوا اَلتَّوَاضُعَ مَسْلَحَةً بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ عَدُوِّكُمْ إِبْلِيسَ وَ جُنُودِهِ فَإِنَّ لَهُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ جُنُوداً وَ أَعْوَاناً وَ رَجِلاً وَ فُرْسَاناً
تاج افتخار فروتنى را بر سرهاى خويش نهيد، و گردنفرازى را به زير پاهاى خود بيفكنيد، و رشتۀ تكبّر را از گردنهاتان فرود آريد، و افتادگى را همچون مرزى ميان خود و دشمن بشماريد: شيطان و سپاهيان او، كه او را در هر ملّتى سپاهيان است و ياران و پيادگان و سواران
وَ لاَ تَكُونُوا كَالْمُتَكَبِّرِ عَلَى اِبْنِ أُمِّهِ مِنْ غَيْرِ مَا فَضْلٍ جَعَلَهُ اَللَّهُ فِيهِ سِوَى مَا أَلْحَقَتِ اَلْعَظَمَةُ بِنَفْسِهِ مِنْ عَدَاوَةِ اَلْحَسَدِ وَ قَدَحَتِ اَلْحَمِيَّةُ فِي قَلْبِهِ مِنْ نَارِ اَلْغَضَبِ
همچون قابيل مباشيد كه بر برادر خود تكبّر نمود، و خدا او را هيچ برترى نداده بود جز كه او خود را بزرگ پنداشت، چون حسد وى را به دشمنى برادر واداشت، حميّت، آتش در دل او فروزيد
وَ نَفَخَ اَلشَّيْطَانُ فِي أَنْفِهِ مِنْ رِيحِ اَلْكِبْرِ اَلَّذِي أَعْقَبَهُ اَللَّهُ بِهِ اَلنَّدَامَةَ وَ أَلْزَمَهُ آثَامَ اَلْقَاتِلِينَ إِلَى يَوْمِ اَلْقِيَامَةِ
و شيطان باد كبر در دماغ وى دميد، و خدا كيفر او را پشيمانى داد، و گناهان قاتلان را تا روز قيامت در گردن او نهاد.
التحذير من الكبر أَلاَ وَ قَدْ أَمْعَنْتُمْ فِي اَلْبَغْيِ وَ أَفْسَدْتُمْ فِي اَلْأَرْضِ مُصَارَحَةً لِلَّهِ بِالْمُنَاصَبَةِ وَ مُبَارَزَةً لِلْمُؤْمِنِينَ بِالْمُحَارَبَةِ
هان بدانيد! كه سركشى را از حدّ گذرانديد و با رويارويى آشكارا با خدا، و صفآرايى برابر مؤمنان، زمين را در تباهى كشانديد
فَاللَّهَ اَللَّهَ فِي كِبْرِ اَلْحَمِيَّةِ وَ فَخْرِ اَلْجَاهِلِيَّةِ فَإِنَّهُ مَلاَقِحُ اَلشَّنَئَانِ وَ مَنَافِخُ اَلشَّيْطَانِ اَلَّتِي خَدَعَ بِهَا اَلْأُمَمَ اَلْمَاضِيَةَ وَ اَلْقُرُونَ اَلْخَالِيَةَ حَتَّى أَعْنَقُوا فِي حَنَادِسِ جَهَالَتِهِ وَ مَهَاوِي ضَلاَلَتِهِ
خدا را! خدا را! بپرهيزيد از بزرگى فروختن از روى حميّت، و نازيدن به روش جاهليّت كه حميّت زادگاه كينه است و شيطان را دمدمه جاى ديرينه كه بدان امّتهاى پيشين را فريفت و مردمان را در روزگاران ديرين، تا آنكه در تاريكيهاى نادانى او پنهان شدند، و در مغاكهاى گمراهيهاى وى نهان
ذُلُلاً عَنْ سِيَاقِهِ سُلُساً فِي قِيَادِهِ أَمْراً تَشَابَهَتِ اَلْقُلُوبُ فِيهِ وَ تَتَابَعَتِ اَلْقُرُونُ عَلَيْهِ وَ كِبْراً تَضَايَقَتِ اَلصُّدُورُ بِهِ
به راندن او رام روان، و آسان وى را به فرمان، و او كارى را در پيش گرفت كه دلها در پذيرش آن همداستان بود، و ساليان از پس ساليان در پى آن خواهش روان، و با تكبّرى بر دلها سنگينى كنان
التحذير من طاعة الكبراء أَلاَ فَالْحَذَرَ اَلْحَذَرَ مِنْ طَاعَةِ سَادَاتِكُمْ وَ كُبَرَائِكُمْ اَلَّذِينَ تَكَبَّرُوا عَنْ حَسَبِهِمْ وَ تَرَفَّعُوا فَوْقَ نَسَبِهِمْ وَ أَلْقَوُا اَلْهَجِينَةَ عَلَى رَبِّهِمْ وَ جَاحَدُوا اَللَّهَ عَلَى مَا صَنَعَ بِهِمْ مُكَابَرَةً لِقَضَائِهِ وَ مُغَالَبَةً لِآلاَئِهِ
هان بترسيد! بترسيد! از پيروى مهتران و بزرگانتان كه به گوهر خود نازيدند و نژاد خويش را برتر ديدند، و نسبت آن عيب را بر پروردگار خود پسنديدند و بر نعمت خدا در حقّ خويش انكار ورزيدند، به ستيزيدن برابر قضاى او و بر آغاليدن بر نعمتهاى او
فَإِنَّهُمْ قَوَاعِدُ أَسَاسِ اَلْعَصَبِيَّةِ وَ دَعَائِمُ أَرْكَانِ اَلْفِتْنَةِ وَ سُيُوفُ اِعْتِزَاءِ اَلْجَاهِلِيَّةِ
پس آنان پايههاى عصبيّتند و ستونهاى فتنه و شمشيرهاى نازش به خوى جاهليّت
فَاتَّقُوا اَللَّهَ وَ لاَ تَكُونُوا لِنِعَمِهِ عَلَيْكُمْ أَضْدَاداً وَ لاَ لِفَضْلِهِ عِنْدَكُمْ حُسَّاداً وَ لاَ تُطِيعُوا اَلْأَدْعِيَاءَ اَلَّذِينَ شَرِبْتُمْ بِصَفْوِكُمْ كَدَرَهُمْ وَ خَلَطْتُمْ بِصِحَّتِكُمْ مَرَضَهُمْ وَ أَدْخَلْتُمْ فِي حَقِّكُمْ بَاطِلَهُمْ
پس، از نافرمانى خدا بپرهيزيد و با نعمتهايى كه به شما داده مستيزيد، و به فضيلتى كه شما راست بر ديگرى رشك مبريد، و ناپاك گوهران را پيروى مكنيد، و افسونشان را مخريد آنان كه كوشيديد تا آب تيره طينتشان را به جاى صافى طبيعت خود نوشيديد، و فطرت بى آك خويش را با مزاج بيمارشان در آميختيد، و باطل ايشان را به حقّ خود ريختيد
وَ هُمْ أَسَاسُ اَلْفُسُوقِ وَ أَحْلاَسُ اَلْعُقُوقِ اِتَّخَذَهُمْ إِبْلِيسُ مَطَايَا ضَلاَلٍ وَ جُنْداً بِهِمْ يَصُولُ عَلَى اَلنَّاسِ وَ تَرَاجِمَةً يَنْطِقُ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ
حالى كه آنان از راه حق بيرون شدن را بنيانند، و شكستن عهد و بريدن با خويشاوند را همپيمان. شيطان آنان را بارگى گمراهى ساخت، و سپاهى كرد كه بديشان بر مردمان تواند تاخت، و ترجمانى كه به زبانشان سخن گويد
اِسْتِرَاقاً لِعُقُولِكُمْ وَ دُخُولاً فِي عُيُونِكُمْ وَ نَفْثاً فِي أَسْمَاعِكُمْ فَجَعَلَكُمْ مَرْمَى نَبْلِهِ وَ مَوْطِئَ قَدَمِهِ وَ مَأْخَذَ يَدِهِ
و راه گمراهى شما را جويد تا خردهاتان را تواند دزديد و در ديدههاتان تواند خليد، و در گوشهاتان تواند دميد. پس شما را نشانۀ تير خود كرد، و زير پايتان بسپرد و به چنگ خود در آورد
العبرة بالماضين فَاعْتَبِرُوا بِمَا أَصَابَ اَلْأُمَمَ اَلْمُسْتَكْبِرِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ مِنْ بَأْسِ اَللَّهِ وَ صَوْلاَتِهِ وَ وَقَائِعِهِ وَ مَثُلاَتِهِ وَ اِتَّعِظُوا بِمَثَاوِي خُدُودِهِمْ وَ مَصَارِعِ جُنُوبِهِمْ
پس عبرت گيريد از آنچه به مستكبران پيش از شما رسيد، از عذاب خدا و سختگيريهاى او و خوارى و كيفرهاى او، و عبرت گيريد از تيره خاكى كه رخسارههاشان بر آن نهاده است، و زمينهاى نمناك كه پهلوهاشان بر آن افتاده است
وَ اِسْتَعِيذُوا بِاللَّهِ مِنْ لَوَاقِحِ اَلْكِبْرِ كَمَا تَسْتَعِيذُونَهُ مِنْ طَوَارِقِ اَلدَّهْرِ
و به خدا پناه بريد از كبر كه در سينهها زايد، چنانكه بدو پناه مىبريد از بلاهاى روزگار كه پيش آيد
فَلَوْ رَخَّصَ اَللَّهُ فِي اَلْكِبْرِ لِأَحَدٍ مِنْ عِبَادِهِ لَرَخَّصَ فِيهِ لِخَاصَّةِ أَنْبِيَائِهِ وَ أَوْلِيَائِهِ وَ لَكِنَّهُ سُبْحَانَهُ كَرَّهَ إِلَيْهِمُ اَلتَّكَابُرَ وَ رَضِيَ لَهُمُ اَلتَّوَاضُعَ
اگر خدا رخصت كبر ورزيدن را به يكى از بندگانش مىداد، به يقين چنين منتى را بر پيامبران گزيده و دوستانش مىنهاد، ليكن خداى سبحان بزرگمنشى را بر انان ناپسند ديد و فروتنىشان را پسنديد
فَأَلْصَقُوا بِالْأَرْضِ خُدُودَهُمْ وَ عَفَّرُوا فِي اَلتُّرَابِ وُجُوهَهُمْ وَ خَفَضُوا أَجْنِحَتَهُمْ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ كَانُوا قَوْماً مُسْتَضْعَفِينَ قَدِ اِخْتَبَرَهُمُ اَللَّهُ بِالْمَخْمَصَةِ وَ اِبْتَلاَهُمْ بِالْمَجْهَدَةِ وَ اِمْتَحَنَهُمْ بِالْمَخَاوِفِ وَ مَخَضَهُمْ بِالْمَكَارِهِ
پس پيامبران از روى فروتنى گونههاى خود را بر زمين چسبانيدند، و چهرههاى خود را به خاك ماليدند، و برابر مؤمنان فروتنى نمودند و خود مردمانى مستضعف بودند. خداىشان به گرسنگى آزمود و به سختى مبتلاشان فرمود، و با ترس و بيمها امتحانشان كرد و با زير و زبر كردنشان در سختيها، ايمانشان را پديد آورد
فَلاَ تَعْتَبِرُوا اَلرِّضَى وَ اَلسُّخْطَ بِالْمَالِ وَ اَلْوَلَدِ جَهْلاً بِمَوَاقِعِ اَلْفِتْنَةِ وَ اَلاِخْتِبَارِ فِي مَوْضِعِ اَلْغِنَى وَ اَلاِقْتِدَارِ
پس مال و فرزندان را ميزان خشم يا خشنودى خدا مىانگاريد، و آزمايش و امتحان او را نشانۀ توانگرى و توانايى مپنداريد
فَقَدْ قَالَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى أَ يَحْسَبُونَ أَنَّمٰا نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مٰالٍ وَ بَنِينَ نُسٰارِعُ لَهُمْ فِي اَلْخَيْرٰاتِ بَلْ لاٰ يَشْعُرُونَ
و خداى سبحان و تعالى فرمود: «آيا مىپنداريد اين كه ما آنان را به داشتن مال و پسران مدد مىنماييم، مىشتابانيم آنان را در نيكيها؟ نه، آنان نمىدانند»
فَإِنَّ اَللَّهَ سُبْحَانَهُ يَخْتَبِرُ عِبَادَهُ اَلْمُسْتَكْبِرِينَ فِي أَنْفُسِهِمْ بِأَوْلِيَائِهِ اَلْمُسْتَضْعَفِينَ فِي أَعْيُنِهِمْ
و خداى سبحان مستكبران از بندگان خود را مىآزمايد به ارزشى كه دوستان مستضعف او در ديدۀ آنان دارند
تواضع الأنبياء وَ لَقَدْ دَخَلَ مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ وَ مَعَهُ أَخُوهُ هَارُونُ عليهماالسلام عَلَى فِرْعَوْنَ وَ عَلَيْهِمَا مَدَارِعُ اَلصُّوفِ وَ بِأَيْدِيهِمَا اَلْعِصِيُّ فَشَرَطَا لَهُ إِنْ أَسْلَمَ بَقَاءَ مُلْكِهِ وَ دَوَامَ عِزِّهِ
موسى بن عمران و برادرش هارون بر فرعون در آمدند، جامههاى پشمين بر تن و چوبدستيها در دست، و با او پيمان نهادند به جاودانگى سلطنت و دوام و ارجمندى و عزّت اگر مسلمانى پذيرد و راه طغيان پيش نگيرد
فَقَالَ أَ لاَ تَعْجَبُونَ مِنْ هَذَيْنِ يَشْرِطَانِ لِي دَوَامَ اَلْعِزِّ وَ بَقَاءَ اَلْمُلْكِ وَ هُمَا بِمَا تَرَوْنَ مِنْ حَالِ اَلْفَقْرِ وَ اَلذُّلِّ فَهَلاَّ أُلْقِيَ عَلَيْهِمَا أَسَاوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ إِعْظَاماً لِلذَّهَبِ وَ جَمْعِهِ وَ اِحْتِقَاراً لِلصُّوفِ وَ لُبْسِهِ وَ لَوْ أَرَادَ اَللَّهُ سُبْحَانَهُ لِأَنْبِيَائِهِ حَيْثُ بَعَثَهُمْ أَنْ يَفْتَحَ لَهُمْ كُنُوزَ اَلذِّهْبَانِ وَ مَعَادِنَ اَلْعِقْيَانِ وَ مَغَارِسَ اَلْجِنَانِ وَ أَنْ يَحْشُرَ مَعَهُمْ طُيُورَ اَلسَّمَاءِ وَ وُحُوشَ اَلْأَرَضِينَ لَفَعَلَ
فرعون گفت: «از اين دو تعجب نمىكنيد، كه شرط جاودانگى ملك و هميشگى عزّت مرا مىپذيرند، و خود چنين كه مىبينيد در خوارى و فقر اسيرند فرستندۀ آنان كيست؟ و چرا دستبندها و گردنبندهاى زريّن بر ايشان آويزان نيست؟» زر و گرد آوردن آن را بزرگ داشت، و پشم و پوشيدن آن را خوارى پنداشت. و اگر خداى سبحان اراده مىفرمود آن هنگام كه پيامبران خود را مبعوث نمود، تا براى آنان گنجهاى زر را بگشايد، و كانهاى طلاى ناب را آشكار نمايد، و باغستانها، و درختستانها، و ددگان زمين، و پرندگان آسمان را بر آن جمله بيفزايد، چنين مىكرد
وَ لَوْ فَعَلَ لَسَقَطَ اَلْبَلاَءُ وَ بَطَلَ اَلْجَزَاءُ وَ اِضْمَحَلَّتِ اَلْأَنْبَاءُ وَ لَمَا وَجَبَ لِلْقَابِلِينَ أُجُورُ اَلْمُبْتَلِينَ وَ لاَ اِسْتَحَقَّ اَلْمُؤْمِنُونَ ثَوَابَ اَلْمُحْسِنِينَ وَ لاَ لَزِمَتِ اَلْأَسْمَاءُ مَعَانِيَهَا
و اگر كرده بود نه پاداش مانده بود، و نه امتحان، و نه اخبار آسمان و آمدن پيامبران و نه پذيرندگان دعوت مزد آزمودگان را سزاوار بودند، و نه مؤمنان از پاداش نيكوكاران برخوردار، و نه اسمها معنيهاى خود را نمودار ،
وَ لَكِنَّ اَللَّهَ سُبْحَانَهُ جَعَلَ رُسُلَهُ أُولِي قُوَّةٍ فِي عَزَائِمِهِمْ وَ ضَعَفَةً فِيمَا تَرَى اَلْأَعْيُنُ مِنْ حَالاَتِهِمْ مَعَ قَنَاعَةٍ تَمْلَأُ اَلْقُلُوبَ وَ اَلْعُيُونَ غِنًى وَ خَصَاصَةٍ تَمْلَأُ اَلْأَبْصَارَ وَ اَلْأَسْمَاعَ أَذًى
ليكن خداى سبحان فرستادگان خود را در ارادهشان نيرومند گرداند، و در آنچه ديدهها از ظاهر آنان مىبيند خوار نماياند با قناعتى كه دل و چشمها را از بى نيازى پر دارد، و درويشيى كه ديدهها و گوشها را پر بيازارد،
وَ لَوْ كَانَتِ اَلْأَنْبِيَاءُ أَهْلَ قُوَّةٍ لاَ تُرَامُ وَ عِزَّةٍ لاَ تُضَامُ وَ مُلْكٍ تُمَدُّ نَحْوَهُ أَعْنَاقُ اَلرِّجَالِ وَ تُشَدُّ إِلَيْهِ عُقَدُ اَلرِّحَالِ لَكَانَ ذَلِكَ أَهْوَنَ عَلَى اَلْخَلْقِ فِي اَلاِعْتِبَارِ وَ أَبْعَدَ لَهُمْ فِي اَلاِسْتِكْبَارِ
و اگر پيامبران را نيرويى بود كه با آن به ستيز نتوان برخاست، و عزّتى كه از آن نتوان كاست، و پادشاهى كه مردمان گردن به سوى آن كشند، و آرزومندان رخت بر اشتران بسته روى به سوى آن نهند، بر مردمان آسانتر بود كه از قدرت آنان عبرت پذيرند، و راه گردنكشى پيش نگيرند
وَ لَآمَنُوا عَنْ رَهْبَةٍ قَاهِرَةٍ لَهُمْ أَوْ رَغْبَةٍ مَائِلَةٍ بِهِمْ فَكَانَتِ اَلنِّيَّاتُ مُشْتَرَكَةً وَ اَلْحَسَنَاتُ مُقْتَسَمَةً
ليكن در چنين حال ايمانشان يا از بيم جان بود و يا اميد به دست آوردن نان و چنان ايمان و كار نيكو، خالص نمىنمود بلكه نيم از ترس و نيمى به رغبت بود
وَ لَكِنَّ اَللَّهَ سُبْحَانَهُ أَرَادَ أَنْ يَكُونَ اَلاِتِّبَاعُ لِرُسُلِهِ وَ اَلتَّصْدِيقُ بِكُتُبِهِ وَ اَلْخُشُوعُ لِوَجْهِهِ وَ اَلاِسْتِكَانَةُ لِأَمْرِهِ وَ اَلاِسْتِسْلاَمُ لِطَاعَتِهِ أُمُوراً لَهُ خَاصَّةً لاَ تَشُوبُهَا مِنْ غَيْرِهَا شَائِبَةٌ
امّا خداى سبحان خواست تا از پيامبران او را فرمانبردار بودن، و كتابهاى او را باور نمودن، و به درگاه او فروتنى كردن و فرمان او را به خوارى گردن نهادن، و پيشانى طاعت به درگاه او سودن، كارهايى باشد خاصّ او كه از دل خيزد و چيزى با آن نياميزد
وَ كُلَّمَا كَانَتِ اَلْبَلْوَى وَ اَلاِخْتِبَارُ أَعْظَمَ كَانَتِ اَلْمَثُوبَةُ وَ اَلْجَزَاءُ أَجْزَلَ
و هرچه سختى و آزمايش سترگ، پاداش و مكافات بزرگ
الكعبة المقدسة أَ لاَ تَرَوْنَ أَنَّ اَللَّهَ سُبْحَانَهُ اِخْتَبَرَ اَلْأَوَّلِينَ مِنْ لَدُنْ آدَمَ صلواتاللهعليه إِلَى اَلْآخِرِينَ مِنْ هَذَا اَلْعَالَمِ بِأَحْجَارٍ لاَ تَضُرُّ وَ لاَ تَنْفَعُ وَ لاَ تُبْصِرُ وَ لاَ تَسْمَعُ فَجَعَلَهَا بَيْتَهُ اَلْحَرَامَ اَلَّذِي جَعَلَهُ لِلنَّاسِ قِيَاماً
نمىبينيد خداى سبحان، پيشينيان از آدم (صلوات الله عليه) تا پسينيان از اين عالم را آزمود به حرمت نهادن سنگهايى بى زيان و سود، كه نبيند و نتواند شنود. پس خدا آن را خانۀ با حرمت خود ساخت و براى فراهم آمدن و عبادت مردمانش پرداخت
ثُمَّ وَضَعَهُ بِأَوْعَرِ بِقَاعِ اَلْأَرْضِ حَجَراً وَ أَقَلِّ نَتَائِقِ اَلدُّنْيَا مَدَراً وَ أَضْيَقِ بُطُونِ اَلْأَوْدِيَةِ قُطْراً بَيْنَ جِبَالٍ خَشِنَةٍ وَ رِمَالٍ دَمِثَةٍ وَ عُيُونٍ وَشِلَةٍ وَ قُرًى مُنْقَطِعَةٍ لاَ يَزْكُو بِهَا خُفٌّ وَ لاَ حَافِرٌ وَ لاَ ظِلْفٌ
پس آن خانه را در سنگلاخى نهاد از همۀ سنگستانهاى زمين دشوارتر، و ريگزارى رويش آن از همه كمتر. به درّهاى از ديگر درّهها تنگتر، ميان كوههايى سخت و ريگهايى نرم دشوار گذر، و چشمههايى زه آب آن كم و دههاى جدا از هم، كه شتر در آنجا فربه نشود و اسب و گاو و گوسفند علف نيابد
ثُمَّ أَمَرَ آدَمَ عليهالسلام وَ وَلَدَهُ أَنْ يَثْنُوا أَعْطَافَهُمْ نَحْوَهُ فَصَارَ مَثَابَةً لِمُنْتَجَعِ أَسْفَارِهِمْ وَ غَايَةً لِمُلْقَى رِحَالِهِمْ تَهْوِي إِلَيْهِ ثِمَارُ اَلْأَفْئِدَةِ
پس آدم و فرزندان او را فرمود تا روى بدان خانه دارند و با حرمتش شمارند پس خانه براى آنان جايگاهى گرديد كه سود سفرهاى خود را در آن بردارند و مقصدى كه بارهاى خويش در آن فرود آرند. دلها در راه ديدار آن شيدا ،
مِنْ مَفَاوِزِ قِفَارٍ سَحِيقَةٍ وَ مَهَاوِي فِجَاجٍ عَمِيقَةٍ وَ جَزَائِرِ بِحَارٍ مُنْقَطِعَةٍ حَتَّى يَهُزُّوا مَنَاكِبَهُمْ ذُلُلاً يُهَلِّلُونَ لِلَّهِ حَوْلَهُ وَ يَرْمُلُونَ عَلَى أَقْدَامِهِمْ شُعْثاً غُبْراً لَهُ
از دشتهايى بى آب و گياه، و مغاك درّههاى ژرف و جزيرههاى از يكديگر جدا، در پهنۀ دريا تا از روى خوارى شانههاشان را بجنبانند و گرداگرد خانه كلمۀ تهليل بر زبان رانند، و بر گامها روند دوان، خاك آلود و مو پريشان
قَدْ نَبَذُوا اَلسَّرَابِيلَ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ وَ شَوَّهُوا بِإِعْفَاءِ اَلشُّعُورِ مَحَاسِنَ خَلْقِهِمُ اِبْتِلاَءً عَظِيماً وَ اِمْتِحَاناً شَدِيداً وَ اِخْتِبَاراً مُبِيناً وَ تَمْحِيصاً بَلِيغاً جَعَلَهُ اَللَّهُ سَبَباً لِرَحْمَتِهِ وَ وُصْلَةً إِلَى جَنَّتِهِ
جامهها را به يك سو انداخته، و با واگذاشتن موها خلقت نيكوى خود را زشت ساخته. آزمايشى بزرگ و امتحانى دشوار و آزمودنى آشكار براى پديد آمدن نافرمان از فرمانبردار. خدا زيارت خانه را موجب رحمت خود فرمود، و وسيلت رسيدن به بهشت نمود
وَ لَوْ أَرَادَ سُبْحَانَهُ أَنْ يَضَعَ بَيْتَهُ اَلْحَرَامَ وَ مَشَاعِرَهُ اَلْعِظَامَ بَيْنَ جَنَّاتٍ وَ أَنْهَارٍ وَ سَهْلٍ وَ قَرَارٍ جَمَّ اَلْأَشْجَارِ دَانِيَ اَلثِّمَارِ مُلْتَفَّ اَلْبُنَى مُتَّصِلَ اَلْقُرَى
و اگر خداى سبحان مىخواست خانۀ با حرمت و عبادتگاه با عظمت خود را ميان باغستانها نهد و جويبار، و در زمين نرم و هموار، و درختستانهاى از هم ناگسسته، و ميوهها در دسترس و عمارتها درهم و دهستانها به يكديگر پيوسته
بَيْنَ بُرَّةٍ سَمْرَاءَ وَ رَوْضَةٍ خَضْرَاءَ وَ أَرْيَافٍ مُحْدِقَةٍ وَ عِرَاصٍ مُغْدِقَةٍ وَ رِيَاضٍ نَاضِرَةٍ وَ طُرُقٍ عَامِرَةٍ لَكَانَ قَدْ صَغُرَ قَدْرُ اَلْجَزَاءِ عَلَى حَسَبِ ضَعْفِ اَلْبَلاَءِ
ميان گندمزارهاى نيكو و باغهاى سرسبز تازهرو و زمينهاى پرگياه گرداگرد او، و بقعههاى پر باران و باغستانهاى خرم، و راههاى آبادان، پاداش كم بود و آزمايش ناچيز هم
وَ لَوْ كَانَ اَلْإِسَاسُ اَلْمَحْمُولُ عَلَيْهَا وَ اَلْأَحْجَارُ اَلْمَرْفُوعُ بِهَا بَيْنَ زُمُرُّدَةٍ خَضْرَاءَ وَ يَاقُوتَةٍ حَمْرَاءَ وَ نُورٍ وَ ضِيَاءٍ لَخَفَّفَ ذَلِكَ مُصَارَعَةَ اَلشَّكِّ فِي اَلصُّدُورِ وَ لَوَضَعَ مُجَاهَدَةَ إِبْلِيسَ عَنِ اَلْقُلُوبِ وَ لَنَفَى مُعْتَلَجَ اَلرَّيْبِ مِنَ اَلنَّاسِ
و اگر بنيادى كه پايۀ آن بناست، و سنگهايى كه خانه بدانها برپاست، از زمرّد سبز بود و ياقوت سرخ فام، و با روشنى و درخشش تمام، از راه يافتن دو دلى در سينهها مىكاست، و كوشش شيطان را از دلها دور مىكرد، و شكّ و ترديد از مردمان بر مىخاست
وَ لَكِنَّ اَللَّهَ يَخْتَبِرُ عِبَادَهُ بِأَنْوَاعِ اَلشَّدَائِدِ وَ يَتَعَبَّدُهُمْ بِأَنْوَاعِ اَلْمَجَاهِدِ وَ يَبْتَلِيهِمْ بِضُرُوبِ اَلْمَكَارِهِ إِخْرَاجاً لِلتَّكَبُّرِ مِنْ قُلُوبِهِمْ وَ إِسْكَاناً لِلتَّذَلُّلِ فِي نُفُوسِهِمْ وَ لِيَجْعَلَ ذَلِكَ أَبْوَاباً فُتُحاً إِلَى فَضْلِهِ وَ أَسْبَاباً ذُلُلاً لِعَفْوِهِ
ليكن خدا بندگانش را به گونه گون سختيها مىآزمايد، و با مجاهدتها به بندگىشان وادار مىنمايد، و به ناخوشايندها آزمايششان مىكند تا خود پسندى را از دلهاشان بزدايد، و خوارى و فروتنى را در جانهاشان جايگزين فرمايد، و آن را درهايى سازد گشاده به بخشش او، و وسيلتهايى آماده براى آمرزش او
عود إلى التحذير فَاللَّهَ اَللَّهَ فِي عَاجِلِ اَلْبَغْيِ وَ آجِلِ وَخَامَةِ اَلظُّلْمِ وَ سُوءِ عَاقِبَةِ اَلْكِبْرِ فَإِنَّهَا مَصْيَدَةُ إِبْلِيسَ اَلْعُظْمَى وَ مَكِيدَتُهُ اَلْكُبْرَى اَلَّتِي تُسَاوِرُ قُلُوبَ اَلرِّجَالِ مُسَاوَرَةَ اَلسُّمُومِ اَلْقَاتِلَةِ
پس خدا را! خدا را! بپرهيزيد از سركشى در اين جهان و بترسيد از كيفر ناخوشايند ستم در آن جهان، و پايان زشت خودبينى كه دامى است نهادۀ شيطان. دامى بزرگ و فريفتنى سترگ. بر دل مردان راه يابد، چون زهر كشنده كه در اندامها شتابد
فَمَا تُكْدِي أَبَداً وَ لاَ تُشْوِي أَحَداً لاَ عَالِماً لِعِلْمِهِ وَ لاَ مُقِلاًّ فِي طِمْرِهِ
هيچگاه از كار باز نماند، و به خطا كس را از مكر خود نرهاند. نه دانشمندى را به خاطر دانش و نه مستمندى را در فرسوده پوشش
وَ عَنْ ذَلِكَ مَا حَرَسَ اَللَّهُ عِبَادَهُ اَلْمُؤْمِنِينَ بِالصَّلَوَاتِ وَ اَلزَّكَوَاتِ وَ مُجَاهَدَةِ اَلصِّيَامِ فِي اَلْأَيَّامِ اَلْمَفْرُوضَاتِ تَسْكِيناً لِأَطْرَافِهِمْ وَ تَخْشِيعاً لِأَبْصَارِهِمْ وَ تَذْلِيلاً لِنُفُوسِهِمْ وَ تَخْفِيضاً لِقُلُوبِهِمْ وَ إِذْهَاباً لِلْخُيَلاَءِ عَنْهُمْ
و خدا بندگان با ايمان خود را از اين آسيب بركنار مىدارد، با نمازها و زكاتها و روزهگرفتنهاى دشوار، در روزهايى كه واجب است تا اندامهاشان بيارمد با اين كار، و ديدههاشان خاشع شود و جانهاشان خوار. و سبك ساختن دلهاى آنان، و بردن خودبينى از ايشان
وَ لِمَا فِي ذَلِكَ مِنْ تَعْفِيرِ عِتَاقِ اَلْوُجُوهِ بِالتُّرَابِ تَوَاضُعاً وَ اِلْتِصَاقِ كَرَائِمِ اَلْجَوَارِحِ بِالْأَرْضِ تَصَاغُراً وَ لُحُوقِ اَلْبُطُونِ بِالْمُتُونِ مِنَ اَلصِّيَامِ تَذَلُّلاً مَعَ مَا فِي اَلزَّكَاةِ مِنْ صَرْفِ ثَمَرَاتِ اَلْأَرْضِ وَ غَيْرِ ذَلِكَ إِلَى أَهْلِ اَلْمَسْكَنَةِ وَ اَلْفَقْرِ
به فروتنى كه در اين عبادتهاست: از چهرههاى شاداب را به تواضع بر خاك سودن، و با چسبانيدن اندامهاى پاكيزه بر زمين خردى خويش را نمودن، و رسيدن شكمها به پشت به فروتنى و خوارى به خاطر روزهدارى، و آنچه در زكات است از دادن بهرههاى زمين و جز آن، به مستمندان و بيچارگان
فضائل الفرائض اُنْظُرُوا إِلَى مَا فِي هَذِهِ اَلْأَفْعَالِ مِنْ قَمْعِ نَوَاجِمِ اَلْفَخْرِ وَ قَدْعِ طَوَالِعِ اَلْكِبْرِ
بدانچه در اين كارهاست بنگريد: از سركوبى جوانههاى نازش و بازداشتن نهالهاى خودپسندى از رويش
وَ لَقَدْ نَظَرْتُ فَمَا وَجَدْتُ أَحَداً مِنَ اَلْعَالَمِينَ يَتَعَصَّبُ لِشَيْءٍ مِنَ اَلْأَشْيَاءِ إِلاَّ عَنْ عِلَّةٍ تَحْتَمِلُ تَمْوِيهَ اَلْجُهَلاَءِ أَوْ حُجَّةٍ تَلِيطُ بِعُقُولِ اَلسُّفَهَاءِ غَيْرَكُمْ فَإِنَّكُمْ تَتَعَصَّبُونَ لِأَمْرٍ مَا يُعْرَفُ لَهُ سَبَبٌ وَ لاَ عِلَّةٌ
نگريستم و هيچ يك از جهانيان را نيافتم كه براى چيزى تعصّب ورزد جز آنكه آن تعصّب را علّتى بود: آنچه نادانان را بفريبد، و يا پذيرفتن آن انديشه بيخردان را زيبد. تنها شماييد كه براى چيزى تعصّب مىنماييد كه آن را سببى شناخته نيست و علّتى دانسته نه
أَمَّا إِبْلِيسُ فَتَعَصَّبَ عَلَى آدَمَ لِأَصْلِهِ وَ طَعَنَ عَلَيْهِ فِي خِلْقَتِهِ فَقَالَ أَنَا نَارِيٌّ وَ أَنْتَ طِينِيٌّ عصبية المال وَ أَمَّا اَلْأَغْنِيَاءُ مِنْ مُتْرَفَةِ اَلْأُمَمِ فَتَعَصَّبُوا لِآثَارِ مَوَاقِعِ اَلنِّعَمِ فَ قٰالُوا نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوٰالاً وَ أَوْلاٰداً وَ مٰا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ
امّا شيطان به خاطر گوهر خود بر آدم تعصّب آورد، و در آفرينش وى او را سرزنش كرد و گفت: «من از آتش ساختهام و تو از گل پرداخته.» امّا توانگران و خداوندان نعمتهاى فراوان، تعصّب ورزيدند، چون نشانههاى نعمت را ديدند، گفتند: «ما را دارايى و فرزندان بيش است و عذابىمان نه در پيش است.»
فَإِنْ كَانَ لاَ بُدَّ مِنَ اَلْعَصَبِيَّةِ فَلْيَكُنْ تَعَصُّبُكُمْ لِمَكَارِمِ اَلْخِصَالِ وَ مَحَامِدِ اَلْأَفْعَالِ
پس اگر به ناچار تعصّب ورزيدند بايد، در چيزى تعصّب ورزيد كه شايد: در خويهاى نيك و گزيده و كردارهاى پسنديده
وَ مَحَاسِنِ اَلْأُمُورِ اَلَّتِي تَفَاضَلَتْ فِيهَا اَلْمُجَدَاءُ وَ اَلنُّجَدَاءُ مِنْ بُيُوتَاتِ اَلْعَرَبِ وَ يَعَاسِيبِ اَلقَبَائِلِ بِالْأَخْلاَقِ اَلرَّغِيبَةِ وَ اَلْأَحْلاَمِ اَلْعَظِيمَةِ وَ اَلْأَخْطَارِ اَلْجَلِيلَةِ وَ اَلْآثَارِ اَلْمَحْمُودَةِ
و كارهاى نيكو كه افزونى بر يكديگر جستند در آن، بزرگواران و دلاوران از خاندانهاى عرب و مهتران قبيله نيكو حسب. از آراسته بودن به خوبى خوى و رفتار، و بردبارى به هنگام خشم بسيار، و آنچه پسنديده است از رفتار و كردار
فَتَعَصَّبُوا لِخِلاَلِ اَلْحَمْدِ مِنَ اَلْحِفْظِ لِلْجِوَارِ وَ اَلْوَفَاءِ بِالذِّمَامِ وَ اَلطَّاعَةِ لِلْبِرِّ وَ اَلْمَعْصِيَةِ لِلْكِبْرِ وَ اَلْأَخْذِ بِالْفَضْلِ وَ اَلْكَفِّ عَنِ اَلْبَغْيِ وَ اَلْإِعْظَامِ لِلْقَتْلِ وَ اَلْإِنْصَافِ لِلْخَلْقِ وَ اَلْكَظْمِ لِلْغَيْظِ وَ اِجْتِنَابِ اَلْفَسَادِ فِي اَلْأَرْضِ
پس در خصلتهاى نيكو تعصّب ورزيد از حمايت كردن پناهندگان، و به سررساندن پيمان و آراسته بودن به تقوى و ايمان، و از خودپسندى دورى گزيدن، و به فضيلت آراسته بودن، و دست بازداشتن از ستمكارى و بزرگ شمردن گناه خونريزى و خونخوارى، و داد مردمان دادن، و خشم را فرو خوردن، و پرهيز از تبهكارى در زمين
وَ اِحْذَرُوا مَا نَزَلَ بِالْأُمَمِ قَبْلَكُمْ مِنَ اَلْمَثُلاَتِ بِسُوءِ اَلْأَفْعَالِ وَ ذَمِيمِ اَلْأَعْمَالِ فَتَذَكَّرُوا فِي اَلْخَيْرِ وَ اَلشَّرِّ أَحْوَالَهُمْ وَ اِحْذَرُوا أَنْ تَكُونُوا أَمْثَالَهُمْ فَإِذَا تَفَكَّرْتُمْ فِي تَفَاوُتِ حَالَيْهِمْ فَالْزَمُوا كُلَّ أَمْرٍ لَزِمَتِ اَلْعِزَّةُ بِهِ شَأْنَهُمْ
و بپرهيزيد از آنچه فرود آمد بر امّتهاى پيشين، از كيفرهايى كه ديدند بر كردارهاى ناشايست و رفتارها كه كردند و نبايست. پس نيك و بد احوالشان را به ياد آريد و خود را از همانند شدن به آنان بر حذر داريد. و چون به چشم خود ديديد و در خوشبختى و بدبختىشان انديشيديد، آن را عهدهدار شويد كه عزيزشان گرداند
وَ زَاحَتِ اَلْأَعْدَاءُ لَهُ عَنْهُمْ وَ مُدَّتِ اَلْعَافِيَةُ بِهِ عَلَيْهِمْ وَ اِنْقَادَتِ اَلنِّعْمَةُ لَهُ مَعَهُمْ وَ وَصَلَتِ اَلْكَرَامَةُ عَلَيْهِ حَبْلَهُمْ مِنَ اَلاِجْتِنَابِ لِلْفُرْقَةِ وَ اَللُّزُومِ لِلْأُلْفَةِ وَ اَلتَّحَاضِّ عَلَيْهَا وَ اَلتَّوَاصِي بِهَا
و دشمنان را از سرشان راند، و زمان بى گزندىشان را به درازا كشاند، و با عافيت از نعمت بر خوردار و پيوند رشتۀ بزرگوارى با آنان استوار. و آن از پراكندگى دورى نمودن بود و به سزاوارى روى آوردن، و يكديگر را بدان برانگيختن و سفارش كردن
وَ اِجْتَنِبُوا كُلَّ أَمْرٍ كَسَرَ فِقْرَتَهُمْ وَ أَوْهَنَ مُنَّتَهُمْ مِنْ تَضَاغُنِ اَلْقُلُوبِ وَ تَشَاحُنِ اَلصُّدُورِ وَ تَدَابُرِ اَلنُّفُوسِ وَ تَخَاذُلِ اَلْأَيْدِي
و بپرهيزيد از هر كار كه پشت آنان را شكست و نيروشان را گسست، چون: كينۀ هم در دل داشتن و تخم نفاق در سينه كاشتن و از هم بريدن، و دست از يارى يكديگر كشيدن
وَ تَدَبَّرُوا أَحْوَالَ اَلْمَاضِينَ مِنَ اَلْمُؤْمِنِينَ قَبْلَكُمْ كَيْفَ كَانُوا فِي حَالِ اَلتَّمْحِيصِ وَ اَلْبَلاَءِ أَ لَمْ يَكُونُوا أَثْقَلَ اَلْخَلاَئِقِ أَعْبَاءً وَ أَجْهَدَ اَلْعِبَادِ بَلاَءً وَ أَضْيَقَ أَهْلِ اَلدُّنْيَا حَالاً
و در احوال گذشتگان پيش از خود بنگريد، مردمى كه با ايمان بودند چسان به سر بردند؟ و چگونه آنان را آزمودند؟ آيا نبودند گرانبارتر آفريدگان .
اِتَّخَذَتْهُمُ اَلْفَرَاعِنَةُ عَبِيداً فَسَامُوهُمْ سُوءَ اَلْعَذَابِ وَ جَرَّعُوهُمُ اَلْمُرَارَ فَلَمْ تَبْرَحِ اَلْحَالُ بِهِمْ فِي ذُلِّ اَلْهَلَكَةِ وَ قَهْرِ اَلْغَلَبَةِ لاَ يَجِدُونَ حِيلَةً فِي اِمْتِنَاعٍ وَ لاَ سَبِيلاً إِلَى دِفَاعٍ
و به هنگام آزمايش كوشاترين بندگان، و تنگ زندگانىترين مردم جهان؟ فرعونان آنان را به بندگى گرفتند و در عذاب سخت كشيدند، و تلخى زندگانى را جرعه جرعه بديشان نوشانيدند. پس پيوسته در خوارى و هلاكت بودند و مقهور چيرگى و قدرت، نه چارهاى مىيافتند تا سرباز زنند، و نه راهى كه عذاب را از خود دور كنند
حَتَّى إِذَا رَأَى اَللَّهُ سُبْحَانَهُ جِدَّ اَلصَّبْرِ مِنْهُمْ عَلَى اَلْأَذَى فِي مَحَبَّتِهِ وَ اَلاِحْتِمَالَ لِلْمَكْرُوهِ مِنْ خَوْفِهِ جَعَلَ لَهُمْ مِنْ مَضَايِقِ اَلْبَلاَءِ فَرَجاً فَأَبْدَلَهُمُ اَلْعِزَّ مَكَانَ اَلذُّلِّ وَ اَلْأَمْنَ مَكَانَ اَلْخَوْفِ
تا چون خدا ديد چگونه در راه دوستى او بر آزار شكيبايند، و چسان از بيم او ناخوشايند را تحمّل مىنمايند، از تنگناهاى بلاگشايشى براىشان پديد آورد، و از پس خوارى ارجمندشان فرمود و آرامش را جايگزين بيم كرد
فَصَارُوا مُلُوكاً حُكَّاماً وَ أَئِمَّةً أَعْلاَماً وَ قَدْ بَلَغَتِ اَلْكَرَامَةُ مِنَ اَللَّهِ لَهُمْ مَا لَمْ تَذْهَبِ اَلْآمَالُ إِلَيْهِ بِهِمْ
پس پادشاهان حكمران شدند و پيشوايان با فرّ و شان و كرامت خدا در بارهشان تا بدانجا رسيد كه ديدۀ آرزو نهايت آن را نديد
فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانُوا حَيْثُ كَانَتِ اَلْأَمْلاَءُ مُجْتَمِعَةً وَ اَلْأَهْوَاءُ مُؤْتَلِفَةً وَ اَلْقُلُوبُ مُعْتَدِلَةً وَ اَلْأَيْدِي مُتَرَادِفَةً وَ اَلسُّيُوفُ مُتَنَاصِرَةً وَ اَلْبَصَائِرُ نَافِذَةً وَ اَلْعَزَائِمُ وَاحِدَةً
پس بنگريد چسان مىنمودند، آن گاه كه گروهها فراهم بودند، و همگان راه يك آرزو را مىپيمودند، و دلها راست بود و با هم سازوار و دستها يكديگر را مددكار، شمشيرها به پارى هم آخته، و ديدهها به يكسو دوخته، و ارادهها در پى يك چيز تاخته
أَ لَمْ يَكُونُوا أَرْبَاباً فِي أَقْطَارِ اَلْأَرَضِينَ وَ مُلُوكاً عَلَى رِقَابِ اَلْعَالَمِينَ
آيا مهتران سراسر زمين نبودند، و بر جهانيان پادشاهى نمىنمودند
فَانْظُرُوا إِلَى مَا صَارُوا إِلَيْهِ فِي آخِرِ أُمُورِهِمْ حِينَ وَقَعَتِ اَلْفُرْقَةُ وَ تَشَتَّتَتِ اَلْأُلْفَةُ وَ اِخْتَلَفَتِ اَلْكَلِمَةُ وَ اَلْأَفْئِدَةُ وَ تَشَعَّبُوا مُخْتَلِفِينَ وَ تَفَرَّقُوا مُتَحَارِبِينَ
پس بنگريد كه پايان كارشان به كجا كشيد، چون ميانشان جدايى افتاد، و الفت به پراكندگى انجاميد، و سخنها و دلهاشان گونهگون گرديد. از هم جدا شدند، و به حزبها گراييدند
قَدْ خَلَعَ اَللَّهُ عَنْهُمْ لِبَاسَ كَرَامَتِهِ وَ سَلَبَهُمْ غَضَارَةَ نِعْمَتِهِ وَ بَقِيَ قَصَصُ أَخْبَارِهِمْ فِيكُمْ عِبَراً لِلْمُعْتَبِرِينَ
و خدا لباس كرامت خود را از تنشان برون آورد، و نعمت فراخ خويش را از دستشان به در كرد، و داستان آنان ميان شما ماند، و آن را براى پندگيرنده عبرت گرداند
الاعتبار بالأمم فَاعْتَبِرُوا بِحَالِ وَلَدِ إِسْمَاعِيلَ وَ بَنِي إِسْحَاقَ وَ بَنِي إِسْرَائِيلَ عليهمالسلام فَمَا أَشَدَّ اِعْتِدَالَ اَلْأَحْوَالِ وَ أَقْرَبَ اِشْتِبَاهَ اَلْأَمْثَالِ تَأَمَّلُوا أَمْرَهُمْ فِي حَالِ تَشَتُّتِهِمْ وَ تَفَرُّقِهِمْ لَيَالِيَ كَانَتِ اَلْأَكَاسِرَةُ وَ اَلْقَيَاصِرَةُ أَرْبَاباً لَهُمْ
پس از حال فرزندان اسماعيل و اسحاق و اسرائيل كه درود بر آنان باد پند گيريد، كه حالتها سخت متناسب است با هم و چه نزديك است مثالها به هم، بيش و كم. در كار آنان بينديشيد، و روزگارى كه پراكنده بودند و از هم جدا و، كسراها و قيصرها بر آنان پادشا
يَحْتَازُونَهُمْ عَنْ رِيفِ اَلْآفَاقِ وَ بَحْرِ اَلْعِرَاقِ وَ خُضْرَةِ اَلدُّنْيَا إِلَى مَنَابِتِ اَلشِّيحِ وَ مَهَافِي اَلرِّيحِ وَ نَكَدِ اَلْمَعَاشِ فَتَرَكُوهُمْ عَالَةً مَسَاكِينَ إِخْوَانَ دَبَرٍ وَ وَبَرٍ أَذَلَّ اَلْأُمَمِ دَاراً وَ أَجْدَبَهُمْ قَرَاراً
آنان را از مرغزارهاى پر نعمت و درياى عراق و سرزمينهاى سبز آفاق مىربودند و به زمينهايى كه رستنى آن درمنه بود، روانه مىنمودند، آنجا كه بادها از هر سو در آن وزان بود، و آنان گرفتار بدى گذران. آنان را واگذاشتند مستمند درويش، بيابان نشين و چرانندۀ اشتران پشت ريش. پستترين جايهاشان خانه، و خشكترين بيابانشان جاى قرار و كاشانه
لاَ يَأْوُونَ إِلَى جَنَاحِ دَعْوَةٍ يَعْتَصِمُونَ بِهَا وَ لاَ إِلَى ظِلِّ أُلْفَةٍ يَعْتَمِدُونَ عَلَى عِزِّهَا
نه به سوى حق دعوتى، تا بدان روى آرند، و خود را از گمراهى باز دارند، و نه سايۀ الفتى كه رخت بدانجا افكنند و در عزّت آن زندگى كنند
فَالْأَحْوَالُ مُضْطَرِبَةٌ وَ اَلْأَيْدِي مُخْتَلِفَةٌ وَ اَلْكَثْرَةُ مُتَفَرِّقَةٌ فِي بَلاَءِ أَزْلٍ وَ أَطْبَاقِ جَهْلٍ مِنْ بَنَاتٍ مَوْءُودَةٍ وَ أَصْنَامٍ مَعْبُودَةٍ وَ أَرْحَامٍ مَقْطُوعَةٍ وَ غَارَاتٍ مَشْنُونَةٍ
حالتها ناپايدار، دستها به خلاف هم در كار، جمعيّت پراكنده، در بلاى سخت و تيه نادانى دست و پا زننده، از: زنده به گور كردن دختران، و پرستيدن بتان و بريدن پيوند خويشان و يكديگر را غارت كنان
النعمة برسول اللّه فَانْظُرُوا إِلَى مَوَاقِعِ نِعَمِ اَللَّهِ عَلَيْهِمْ حِينَ بَعَثَ إِلَيْهِمْ رَسُولاً فَعَقَدَ بِمِلَّتِهِ طَاعَتَهُمْ وَ جَمَعَ عَلَى دَعْوَتِهِ أُلْفَتَهُمْ
پس بنگريد كه نعمتهاى خدا چگونه بر آنان فرو ريخت، هنگامى كه پيامبرى برايشان بر انگيخت. آنان را به طاعت خدا در آورد و با خواندنشان به سوى او با يكديگر سازوارشان كرد
كَيْفَ نَشَرَتِ اَلنِّعْمَةُ عَلَيْهِمْ جَنَاحَ كَرَامَتِهَا وَ أَسَالَتْ لَهُمْ جَدَاوِلَ نَعِيمِهَا وَ اِلْتَفَّتِ اَلْمِلَّةُ بِهِمْ فِي عَوَائِدِ بَرَكَتِهَا فَأَصْبَحُوا فِي نِعْمَتِهَا غَرِقِينَ وَ فِي خُضْرَةِ عَيْشِهَا فَكِهِينَ
و چسان نعمت، شهپر خود را بر سر آنان گسترد و جويبارهايى از آسايش و رفاه براى ايشان روان نمود، و ملّت اسلام، با بركتهاى خود آنان را فراهم فرمود. پس در نعمت شريعت غرقه گرديدند، و لذّت زندگى خرّم و فراخ آن را چشيدند
قَدْ تَرَبَّعَتِ اَلْأُمُورُ بِهِمْ فِي ظِلِّ سُلْطَانٍ قَاهِرٍ وَ آوَتْهُمُ اَلْحَالُ إِلَى كَنَفِ عِزٍّ غَالِبٍ وَ تَعَطَّفَتِ اَلْأُمُورُ عَلَيْهِمْ فِي ذُرَى مُلْكٍ ثَابِتٍ
زندگىشان به سامان، در سايۀ دولتى قوىشان، و نيكويى حال آنان را به عزّتى رساند ارجمند، و كارهاشان استوار گرديد و دولتشان نيرومند
فَهُمْ حُكَّامٌ عَلَى اَلْعَالَمِينَ وَ مُلُوكٌ فِي أَطْرَافِ اَلْأَرَضِينَ يَمْلِكُونَ اَلْأُمُورَ عَلَى مَنْ كَانَ يَمْلِكُهَا عَلَيْهِمْ وَ يُمْضُونَ اَلْأَحْكَامَ فِيمَنْ كَانَ يُمْضِيهَا فِيهِمْ لاَ تُغْمَزُ لَهُمْ قَنَاةٌ وَ لاَ تُقْرَعُ لَهُمْ صَفَاةٌ
چنانكه حاكم شدند بر جهانيان، و پادشاهان زمين در اين كرانه و آن كران. كار كسانى را به دست گرفتند كه تيرشان بر آنان حكومت مىنمودند، و بر كسانى فرمان راندند كه فرمانبر آنان بودند. نه تيرشان بر سنگ مىرسيد و نه سنگشان سبك مىگرديد.
لوم العصاة أَلاَ وَ إِنَّكُمْ قَدْ نَفَضْتُمْ أَيْدِيَكُمْ مِنْ حَبْلِ اَلطَّاعَةِ وَ ثَلَمْتُمْ حِصْنَ اَللَّهِ اَلْمَضْرُوبَ عَلَيْكُمْ بِأَحْكَامِ اَلْجَاهِلِيَّةِ
همانا شما رشتۀ فرمانبردارى را از گردن گشاديد و به داوريهاى دوران جاهليت رضا داديد، در دژ خدايى كه پيرامونتان بود رخنه نهاديد
فَإِنَّ اَللَّهَ سُبْحَانَهُ قَدِ اِمْتَنَّ عَلَى جَمَاعَةِ هَذِهِ اَلْأُمَّةِ فِيمَا عَقَدَ بَيْنَهُمْ مِنْ حَبْلِ هَذِهِ اَلْأُلْفَةِ اَلَّتِي يَنْتَقِلُونَ فِي ظِلِّهَا وَ يَأْوُونَ إِلَى كَنَفِهَا بِنِعْمَةٍ لاَ يَعْرِفُ أَحَدٌ مِنَ اَلْمَخْلُوقِينَ لَهَا قِيمَةً لِأَنَّهَا أَرْجَحُ مِنْ كُلِّ ثَمَنٍ وَ أَجَلُّ مِنْ كُلِّ خَطَرٍ
همانا خداى سبحان بر جماعت اين امّت مسلمان منّت نهاد و به الفت آنان را با يكديگر پيوند داد، پيوندى كه در سايۀ آن بچمند، و در پناه آن بيارمند. در نعمتى كه هيچ يك از آفريدگان بهايى نداند براى آن. چه آن نعمت از هر بهايى برتر است و از هر رتبت و منزلتى گرانقدرتر.
وَ اِعْلَمُوا أَنَّكُمْ صِرْتُمْ بَعْدَ اَلْهِجْرَةِ أَعْرَاباً وَ بَعْدَ اَلْمُوَالاَةِ أَحْزَاباً مَا تَتَعَلَّقُونَ مِنَ اَلْإِسْلاَمِ إِلاَّ بِاسْمِهِ وَ لاَ تَعْرِفُونَ مِنَ اَلْإِيمَانِ إِلاَّ رَسْمَهُ
و بدانيد! كه شما پس از هجرت و ادب آموختن از شريعت به خوى باديه نشينى بازگشتيد و پس از پيوند دوستى دسته دسته شديد. با اسلام جز به نام آن بستگى نداريد و از ايمان جز نشان آن را نمىشناسيد
تَقُولُونَ اَلنَّارَ وَ لاَ اَلْعَارَ كَأَنَّكُمْ تُرِيدُونَ أَنْ تُكْفِئُوا اَلْإِسْلاَمَ عَلَى وَجْهِهِ اِنْتِهَاكاً لِحَرِيمِهِ وَ نَقْضاً لِمِيثَاقِهِ اَلَّذِي وَضَعَهُ اَللَّهُ لَكُمْ حَرَماً فِي أَرْضِهِ وَ أَمْناً بَيْنَ خَلْقِهِ
مىگوييد به آتش مىسوزيم و ننگ را نمىتوزيم . گويا مىخواهيد اسلام را واژگون كنيد با پردۀ حرمتش را دريدن، و رشتۀ برادرى دينى را بريدن. پيمانى كه خدايش براى شما در زمين خود پناهگاه و جاى امن فرمود، و موجب ايمنى آفريدههايش نمود
وَ إِنَّكُمْ إِنْ لَجَأْتُمْ إِلَى غَيْرِهِ حَارَبَكُمْ أَهْلُ اَلْكُفْرِ ثُمَّ لاَ جَبْرَائِيلُ وَ لاَ مِيكَائِيلُ وَ لاَ مُهَاجِرُونَ وَ لاَ أَنْصَارٌ يَنْصُرُونَكُمْ إِلاَّ اَلْمُقَارَعَةَ بِالسَّيْفِ حَتَّى يَحْكُمَ اَللَّهُ بَيْنَكُمْ
و اگر شما به چيزى جز اسلام پناه برديد، كافران با شما پيكار خواهند كرد، آن گاه نه جبرئيل ماند و نه ميكائيل، و نه مهاجران و نه انصار كه شما را يارى كند. جز تيغ بر يكديگر زدن نبود تا خدا ميان شما داورى كند
وَ إِنَّ عِنْدَكُمُ اَلْأَمْثَالَ مِنْ بَأْسِ اَللَّهِ وَ قَوَارِعِهِ وَ أَيَّامِهِ وَ وَقَائِعِهِ فَلاَ تَسْتَبْطِئُوا وَعِيدَهُ جَهْلاً بِأَخْذِهِ وَ تَهَاوُناً بِبَطْشِهِ وَ يَأْساً مِنْ بَأْسِهِ
و همانا نمونهها و داستانها در دسترس شماست از گذشتگان و عذاب خدا و سختيهاى او كه رسيد به آنان ، و روزهايى كه عذابشان كرد و آسيبهاى سخت او كه به آنان فرود آورد . پس وعدۀ عذاب او را دير مىانگاريد، به عذر آنكه نمىدانيد در چنگ او گرفتاريد. و با انتقام او را سبك شمردن، و از كيفر او ايمن بودن
فَإِنَّ اَللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ يَلْعَنِ اَلْقَرْنَ اَلْمَاضِيَ بَيْنَ أَيْدِيكُمْ إِلاَّ لِتَرْكِهِمُ اَلْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ اَلنَّهْيَ عَنِ اَلْمُنْكَرِ فَلَعَنَ اَللَّهُ اَلسُّفَهَاءَ لِرُكُوبِ اَلْمَعَاصِي وَ اَلْحُلَمَاءَ لِتَرْكِ اَلتَّنَاهِي
كه همانا خداى سبحان مردم دوران گذشته را كه پيش از شمايند از رحمت خود دور نفرمود، جز براى آنكه امر به معروف را واگذاشتند، و مردمان را از منكر باز نداشتند. پس خدا بيخردان آنان را لعنت كرد به خاطر نافرمانى كردن، و خردمندان را به گناه ديگران را از نافرمانى مانع نبودن
أَلاَ وَ قَدْ قَطَعْتُمْ قَيْدَ اَلْإِسْلاَمِ وَ عَطَّلْتُمْ حُدُودَهُ وَ أَمَتُّمْ أَحْكَامَهُ
هان! بدانيد كه شما رشتۀ پيوند با اسلام را گسستيد، و حدود آن را شكستيد، و احكام آن را كار نبستيد
أَلاَ وَ قَدْ أَمَرَنِيَ اَللَّهُ بِقِتَالِ أَهْلِ اَلْبَغْيِ وَ اَلنَّكْثِ وَ اَلْفَسَادِ فِي اَلْأَرْضِ فَأَمَّا اَلنَّاكِثُونَ فَقَدْ قَاتَلْتُ وَ أَمَّا اَلْقَاسِطُونَ فَقَدْ جَاهَدْتُ وَ أَمَّا اَلْمَارِقَةُ فَقَدْ دَوَّخْتُ
بدانيد كه خدا مرا فرموده است با تجاوزكاران و پيمان گسلان، و تبهكاران در زمين پيكار كنم. امّا با پيمان گسلان جنگيدم و با از حق برون شدگان ستيزيدم، و از دين بيرون شدگان را زبون ساختم
وَ أَمَّا شَيْطَانُ اَلرَّدْهَةِ فَقَدْ كُفِيتُهُ بِصَعْقَةٍ سُمِعَتْ لَهَا وَجْبَةُ قَلْبِهِ وَ رَجَّةُ صَدْرِهِ وَ بَقِيَتْ بَقِيَّةٌ مِنْ أَهْلِ اَلْبَغْيِ وَ لَئِنْ أَذِنَ اَللَّهُ فِي اَلْكَرَّةِ عَلَيْهِمْ لَأُدِيلَنَّ مِنْهُمْ إِلاَّ مَا يَتَشَذَّرُ فِي أَطْرَافِ اَلْبِلاَدِ تَشَذُّراً
امّا شيطان ردهه، به جاى من بانگى كار او را بسنده گرديد چنانكه از آن بانگ آواى طپيدن دل و لرزۀ سينه خود را شنيد، و اندكى از تجاوزكارن مانده، و اگر خدا مرا رخصت داد كه بر ايشان بتازم و آنان را براندازم، دولت را از آنها بازگردانم و از آن خود سازم، جز تنى چند كه در اين سوى و آن سوى شهرها بمانند و مردم را بترسانند
فضل الوحي أَنَا وَضَعْتُ فِي اَلصِّغَرِ بِكَلاَكِلِ اَلْعَرَبِ وَ كَسَرْتُ نَوَاجِمَ قُرُونِ رَبِيعَةَ وَ مُضَرَ
من در خردى بزرگان عرب را به خاك انداختم و سركردگان ربيعه و مضر را هلاك ساختم
وَ قَدْ عَلِمْتُمْ مَوْضِعِي مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ صلىاللهعليهوآله بِالْقَرَابَةِ اَلْقَرِيبَةِ وَ اَلْمَنْزِلَةِ اَلْخَصِيصَةِ وَضَعَنِي فِي حِجْرِهِ وَ أَنَا وَلَدٌ يَضُمُّنِي إِلَى صَدْرِهِ وَ يَكْنُفُنِي فِي فِرَاشِهِ وَ يُمِسُّنِي جَسَدَهُ وَ يُشِمُّنِي عَرْفَهُ
شما مىدانيد مرا نزد رسول خدا چه رتبت است، و خويشاونديم با او در چه نسبت است. آن گاه كه كودك بودم مرا در كنار خود نهاد و بر سينۀ خويشم جا داد، و مرا در بستر خود مىخوابانيد چنانكه تنم را به تن خويش مىسود و بوى خوش خود را به من مىبويانيد
وَ كَانَ يَمْضَغُ اَلشَّيْءَ ثُمَّ يُلْقِمُنِيهِ وَ مَا وَجَدَ لِي كَذْبَةً فِي قَوْلٍ وَ لاَ خَطْلَةً فِي فِعْلٍ
و گاه بود كه چيزى را مىجويد، سپس آن را به من مىخورانيد. از من دروغى در گفتار نشنيد، و خطايى در كردار نديد
وَ لَقَدْ قَرَنَ اَللَّهُ بِهِ صلىاللهعليهوآله مِنْ لَدُنْ أَنْ كَانَ فَطِيماً أَعْظَمَ مَلَكٍ مِنْ مَلاَئِكَتِهِ يَسْلُكُ بِهِ طَرِيقَ اَلْمَكَارِمِ وَ مَحَاسِنَ أَخْلاَقِ اَلْعَالَمِ لَيْلَهُ وَ نَهَارَهُ
هنگامى كه از شير گرفته شد خدا بزرگترين فرشته از فرشتگانش را شب و روز همنشين او فرمود تا راههاى بزرگوارى را پيمود، و خويهاى نيكوى جهان را فراهم نمود
وَ لَقَدْ كُنْتُ أَتَّبِعُهُ اِتِّبَاعَ اَلْفَصِيلِ أَثَرَ أُمِّهِ يَرْفَعُ لِي فِي كُلِّ يَوْمٍ مِنْ أَخْلاَقِهِ عَلَماً وَ يَأْمُرُنِي بِالاِقْتِدَاءِ بِهِ
و من در پى او بودم در سفر و حضر چنانكه شتر بچّه در پى مادر. هر روز براى من از اخلاق خود نشانهاى بر پا مىداشت و مرا به پيروى آن مىگماشت
وَ لَقَدْ كَانَ يُجَاوِرُ فِي كُلِّ سَنَةٍ بِحِرَاءَ فَأَرَاهُ وَ لاَ يَرَاهُ غَيْرِي وَ لَمْ يَجْمَعْ بَيْتٌ وَاحِدٌ يَوْمَئِذٍ فِي اَلْإِسْلاَمِ غَيْرَ رَسُولِ اَللَّهِ صلىاللهعليهوآله وَ خَدِيجَةَ وَ أَنَا ثَالِثُهُمَا أَرَى نُورَ اَلْوَحْيِ وَ اَلرِّسَالَةِ وَ أَشُمُّ رِيحَ اَلنُّبُوَّةِ
هر سال در حراء خلوت مىگزيد، من او را مىديدم و جز من كسى وى را نمىديد. آن هنگام جز خانهاى كه رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله) و خديجه در آن بود، در هيچ خانهاى مسلمانى را نيافته بود، من سوّمين آنان بودم. روشنايى وحى و پيامبرى را مىديدم و بوى نبوّت را مىشنودم
وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ اَلشَّيْطَانِ حِينَ نَزَلَ اَلْوَحْيُ عَلَيْهِ صلىاللهعليهوآله فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اَللَّهِ مَا هَذِهِ اَلرَّنَّةُ فَقَالَ هَذَا اَلشَّيْطَانُ قَدْ أَيِسَ مِنْ عِبَادَتِهِ
من هنگامى كه وحى بر او (صلّى اللّه عليه و آله) فرود آمد، آواى شيطان را شنيدم. گفتم: اى فرستادۀ خدا اين آوا چيست؟ گفت: «اين شيطان است كه از آن كه او را نپرستند نوميد و نگران است
إِنَّكَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَى مَا أَرَى إِلاَّ أَنَّكَ لَسْتَ بِنَبِيٍّ وَ لَكِنَّكَ لَوَزِيرٌ وَ إِنَّكَ لَعَلَى خَيْرٍ وَ لَقَدْ كُنْتُ مَعَهُ صلىاللهعليهوآله لَمَّا أَتَاهُ اَلْمَلَأُ مِنْ قُرَيْشٍ فَقَالُوا لَهُ يَا مُحَمَّدُ إِنَّكَ قَدِ اِدَّعَيْتَ عَظِيماً لَمْ يَدَّعِهِ آبَاؤُكَ وَ لاَ أَحَدٌ مِنْ بَيْتِكَ
همانا تو مىشنوى آنچه را من مىشنوم، و مىبينى آنچه را من مىبينم، جز اين كه تو پيامبر نيستى و وزيرى و بر راه خير مىروى و مؤمنان را اميرى .» و من با او بودم، هنگامى كه مهتران قريش نزد وى آمدند، و گفتند: «اى محمّد (صلّى اللّه عليه و آله)! تو دعوى كارى بزرگ مىكنى كه نه پدرانت چنان دعويى داشتند، نه كسى از خاندانت
وَ نَحْنُ نَسْأَلُكَ أَمْراً إِنْ أَنْتَ أَجَبْتَنَا إِلَيْهِ وَ أَرَيْتَنَاهُ عَلِمْنَا أَنَّكَ نَبِيٌّ وَ رَسُولٌ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ عَلِمْنَا أَنَّكَ سَاحِرٌ كَذَّابٌ
ما چيزى را از تو مىخواهيم اگر آن را پذيرفتى و به ما نماياندى، مىدانيم تو پيامبر و فرستادهاى و گرنه مىدانيم جادوگرى دروغگويى.»
فَقَالَ صلىاللهعليهوآله وَ مَا تَسْأَلُونَ قَالُوا تَدْعُو لَنَا هَذِهِ اَلشَّجَرَةَ حَتَّى تَنْقَلِعَ بِعُرُوقِهَا وَ تَقِفَ بَيْنَ يَدَيْكَ فَقَالَ صلىاللهعليهوآله إِنَّ اَللّٰهَ عَلىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ فَإِنْ فَعَلَ اَللَّهُ لَكُمْ ذَلِكَ أَ تُؤْمِنُونَ وَ تَشْهَدُونَ بِالْحَقِّ قَالُوا نَعَمْ
گفت (صلّى اللّه عليه و آله): «چه مىپرسيد؟» گفتند: «اين درخت را براى ما بخوان تا با رگ و ريشه برآيد و پيش روى تو در آيد.» گفت (صلّى اللّه عليه و آله): «خدا بر هر چيز تواناست. اگر خدا براى شما چنين كرد، مىگرويد، و به حق گواهى مىدهيد؟» گفتند «آرى.»
قَالَ فَإِنِّي سَأُرِيكُمْ مَا تَطْلُبُونَ وَ إِنِّي لَأَعْلَمُ أَنَّكُمْ لاَ تَفِيئُونَ إِلَى خَيْرٍ وَ إِنَّ فِيكُمْ مَنْ يُطْرَحُ فِي اَلْقَلِيبِ وَ مَنْ يُحَزِّبُ اَلْأَحْزَابَ
گفت: «من آنچه را مىخواهيد به شما نشان خواهم داد. و من مىدانم شما به راه خير باز نمىگرديد. و در ميان شما كسى است كه در چاه افكنده شود و كسى است كه گروهها را بهم پيوندد و لشكر فراهم آورد.»
ثُمَّ قَالَ صلىاللهعليهوآله يَا أَيَّتُهَا اَلشَّجَرَةُ إِنْ كُنْتِ تُؤْمِنِينَ بِاللَّهِ وَ اَلْيَوْمِ اَلْآخِرِ وَ تَعْلَمِينَ أَنِّي رَسُولُ اَللَّهِ فَانْقَلِعِي بِعُرُوقِكِ حَتَّى تَقِفِي بَيْنَ يَدَيَّ بِإِذْنِ اَللَّهِ
سپس گفت (صلّى اللّه عليه و آله): «اى درخت اگر به خدا و روز رستاخيز ايمان گرويدهاى و مىدانى من فرستادۀ خدايم با رگ و ريشه از جاى برآى، و پيش روى من در آى به فرمان خداى.»
فَوَالَّذِي بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لاَنْقَلَعَتْ بِعُرُوقِهَا وَ جَاءَتْ وَ لَهَا دَوِيٌّ شَدِيدٌ وَ قَصْفٌ كَقَصْفِ أَجْنِحَةِ اَلطَّيْرِ حَتَّى وَقَفَتْ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اَللَّهِ صلىاللهعليهوآله مُرَفْرِفَةً
پس به خدايى كه او را به راستى بر انگيخت، رگ و ريشۀ درخت از هم گسيخت و از جاى بر آمد بانگى سختكنان و چون پرندگان پرزنان تا پيش روى رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله) بيامد
وَ أَلْقَتْ بِغُصْنِهَا اَلْأَعْلَى عَلَى رَسُولِ اَللَّهِ صلىاللهعليهوآله وَ بِبَعْضِ أَغْصَانِهَا عَلَى مَنْكِبِي وَ كُنْتُ عَنْ يَمِينِهِ صلىاللهعليهوآله
و شاخۀ فرازين خود را بر رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله) گسترد، و يكى از شاخههايش را بر دوش من آورد، و من در سوى راست او (صلّى اللّه عليه و آله) بودم
فَلَمَّا نَظَرَ اَلْقَوْمُ إِلَى ذَلِكَ قَالُوا عُلُوّاً وَ اِسْتِكْبَاراً فَمُرْهَا فَلْيَأْتِكَ نِصْفُهَا وَ يَبْقَى نِصْفُهَا فَأَمَرَهَا بِذَلِكَ فَأَقْبَلَ إِلَيْهِ نِصْفُهَا كَأَعْجَبِ إِقْبَالٍ وَ أَشَدِّهِ دَوِيّاً فَكَادَتْ تَلْتَفُّ بِرَسُولِ اَللَّهِ صلىاللهعليهوآله
پس چون آنان اين معجزه را ديدند، از روى برترى جويى و گردنكشى گفتند: «بگو تا نيم آن نزد تو آيد و نيم ديگر بر جاى ماند.» پس او درخت را چنين فرمان داد و نيم آن رو سوى او نهاد، پيش آمدنى سخت شگفتآور، و با بانگى هر چه سختتر. چنانكه مىخواست خود را به رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله) بپيچد
فَقَالُوا كُفْراً وَ عُتُوّاً فَمُرْ هَذَا اَلنِّصْفَ فَلْيَرْجِعْ إِلَى نِصْفِهِ كَمَا كَانَ فَأَمَرَهُ صلىاللهعليهوآله فَرَجَعَ
پس آنان از روى ناسپاسى و سركشى گفتند: «اين نيم را بفرما تا نزد نيم خود باز رود چنانكه بود» و او درخت را چنان فرمود. پس درخت باز گرديد
فَقُلْتُ أَنَا لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ إِنِّي أَوَّلُ مُؤْمِنٍ بِكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ وَ أَوَّلُ مَنْ أَقَرَّ بِأَنَّ اَلشَّجَرَةَ فَعَلَتْ مَا فَعَلَتْ بِأَمْرِ اَللَّهِ تَعَالَى تَصْدِيقاً بِنُبُوَّتِكَ وَ إِجْلاَلاً لِكَلِمَتِكَ
و من گفتم: لا إله إلا الله، اى فرستادۀ خدا! من نخستين كسم كه به تو گرويد، و نخستين كس كه اقرار كرد كه درخت آنچه را فرمودى به فرمان خدا به جا آورد. تا پيامبرى تو را گواهى دهد و گفتۀ تو را بزرگ دارد
فَقَالَ اَلْقَوْمُ كُلُّهُمْ بَلْ سٰاحِرٌ كَذّٰابٌ عَجِيبُ اَلسِّحْرِ خَفِيفٌ فِيهِ وَ هَلْ يُصَدِّقُكَ فِي أَمْرِكَ إِلاَّ مِثْلُ هَذَا يَعْنُونَنِي
پس آنان گفتند: «نه كه ساحرى است دروغگو، شگفت جادوگر است، و چه آسان است كار او. و چه كسى تو را در كارت تصديق كند جز او!» (و قصدشان من بودم
وَ إِنِّي لَمِنْ قَوْمٍ لاَ تَأْخُذُهُمْ فِي اَللَّهِ لَوْمَةُ لاَئِمٍ سِيمَاهُمْ سِيمَا اَلصِّدِّيقِينَ وَ كَلاَمُهُمْ كَلاَمُ اَلْأَبْرَارِ عُمَّارُ اَللَّيْلِ وَ مَنَارُ اَلنَّهَارِ مُتَمَسِّكُونَ بِحَبْلِ اَلْقُرْآنِ يُحْيُونَ سُنَنَ اَللَّهِ وَ سُنَنَ رَسُولِهِ
من از مردمى هستم كه در راه خدا از سرزنش ملامتكنندگان باز نمىايستند. نشانههاى آنان، نشانۀ راستكاران و سخنشان، گفتار درست كرداران. زندهداران شبند به عبادت و نشانههاى روزند براى هدايت چنگ در ريسمان قرآن زدهاند! و سنّت خدا و فرستادۀ او را زنده كردهاند
لاَ يَسْتَكْبِرُونَ وَ لاَ يَعْلُونَ وَ لاَ يَغُلُّونَ وَ لاَ يُفْسِدُونَ قُلُوبُهُمْ فِي اَلْجِنَانِ وَ أَجْسَادُهُمْ فِي اَلْعَمَلِ
نه بزرگى مىفروشند، و نه برترى جويى دارند، نه خيانت مىكنند و نه تبهكارند. دلهاشان در بهشت است و تنهاشان را به كار عبادت وامىدارند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
192 و از خطبههاى آن حضرت است كه قاصعه نام دارد اين خطبه نكوهش ابليس را در بردارد كه بزرگى فروخت و آدم را سجده نكرد، و ابليس نخست كس است كه عصبيّت را آشكار ساخت، و حميّت را پيروى كرد، نيز اين خطبه مردم را از رفتن به راه ابليس بر حذر مىدارد.
اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي لَبِسَ اَلْعِزَّ وَ اَلْكِبْرِيَاءَ وَ اِخْتَارَهُمَا لِنَفْسِهِ دُونَ خَلْقِهِ وَ جَعَلَهُمَا حِمًى وَ حَرَماً عَلَى غَيْرِهِ وَ اِصْطَفَاهُمَا لِجَلاَلِهِ رأس العصيان وَ جَعَلَ اَللَّعْنَةَ عَلَى مَنْ نَازَعَهُ فِيهِمَا مِنْ عِبَادِهِ
سپاس خداى را كه لباس عزّت و بزرگى در پوشيد و آن دو را براى خود گزيد، و بر ديگر آفريدگان ممنوع گردانيد. آن را خاص خود فرمود و بر ديگران حرام نمود. آن لباس را برگزيد چون بزرگى او را مىسزيد. و آن كس را از بندگان لعنت كرد كه آرزوى عزّت و بزرگى او را در سر پرورد
ثُمَّ اِخْتَبَرَ بِذَلِكَ مَلاَئِكَتَهُ اَلْمُقَرَّبِينَ لِيَمِيزَ اَلْمُتَوَاضِعِينَ مِنْهُمْ مِنَ اَلْمُسْتَكْبِرِينَ
پس فرشتگان مقرّب خود را بدان بيازمود، و بدين آزمايش فروتنان را از گردنكشان جدا فرمود
فَقَالَ سُبْحَانَهُ وَ هُوَ اَلْعَالِمُ بِمُضْمَرَاتِ اَلْقُلُوبِ وَ مَحْجُوبَاتِ اَلْغُيُوبِ إِنِّي خٰالِقٌ بَشَراً مِنْ طِينٍ فَإِذٰا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سٰاجِدِينَ فَسَجَدَ اَلْمَلاٰئِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ إِلاّٰ إِبْلِيسَ
پس گفت خداى سبحان كه داناست بدانچه نهان است در دلها ى همگان و در پردههاى غيب پنهان: «همانا مىآفرينم آدمى از گل، پس چون آن را راست و درست كردم، و از روح خود در آن دميدم، بيفتيد براى او سجده كنان. پس سجده كردند فرشتگان همگى، جز شيطان»
اِعْتَرَضَتْهُ اَلْحَمِيَّةُ فَافْتَخَرَ عَلَى آدَمَ بِخَلْقِهِ وَ تَعَصَّبَ عَلَيْهِ لِأَصْلِهِ فَعَدُوُّ اَللَّهِ إِمَامُ اَلْمُتَعَصِّبِينَ وَ سَلَفُ اَلْمُسْتَكْبِرِينَ اَلَّذِي وَضَعَ أَسَاسَ اَلْعَصَبِيَّةِ وَ نَازَعَ اَللَّهَ رِدَاءَ اَلْجَبْرِيَّةِ وَ اِدَّرَعَ لِبَاسَ اَلتَّعَزُّزِ وَ خَلَعَ قِنَاعَ اَلتَّذَلُّلِ
كه رشك او را فرا گرفت و به آفرينش خويش بر آدم نازيد و به اصل خود كه آتش است بر او غيرت ورزيد. پس دشمن خدا شيطان پيشواى غيرتورزان است، و پيشرو مستكبران، پايۀ عصبيّت را نهاد، و بر سر لباس كبريايى با خدا در افتاد. رخت عزّت را در بر كرد، و لباس خوارى را از تن برآورد
أَ لاَ تَرَوْنَ كَيْفَ صَغَّرَهُ اَللَّهُ بِتَكَبُّرِهِ وَ وَضَعَهُ بِتَرَفُّعِهِ فَجَعَلَهُ فِي اَلدُّنْيَا مَدْحُوراً وَ أَعَدَّ لَهُ فِي اَلْآخِرَةِ سَعِيراً
نمىبينيد چگونه خدايش به خطار بزرگمنشى كوچك ساخت، و به سبب بلندپروازى به فرودش انداخت. در دنيا او را براند، و براى وى در آخرت آتش افروخته آماده گرداند
ابتلاء اللّه لخلقه وَ لَوْ أَرَادَ اَللَّهُ أَنْ يَخْلُقَ آدَمَ مِنْ نُورٍ يَخْطَفُ اَلْأَبْصَارَ ضِيَاؤُهُ وَ يَبْهَرُ اَلْعُقُولَ رُوَاؤُهُ وَ طِيبٍ يَأْخُذُ اَلْأَنْفَاسَ عَرْفُهُ لَفَعَلَ
و اگر خدا مىخواست آدم را از نورى بيافريند كه فروغ آن ديدهها را بربايد، و زيبايى آن بر خردها غالب آيد، با بويى خوش چنانكه نفسها را تازه نمايد، چنين مىكرد
وَ لَوْ فَعَلَ لَظَلَّتْ لَهُ اَلْأَعْنَاقُ خَاضِعَةً وَ لَخَفَّتِ اَلْبَلْوَى فِيهِ عَلَى اَلْمَلاَئِكَةِ وَ لَكِنَّ اَللَّهَ سُبْحَانَهُ يَبْتَلِي خَلْقَهُ بِبَعْضِ مَا يَجْهَلُونَ أَصْلَهُ تَمْيِيزاً بِالاِخْتِبَارِ لَهُمْ وَ نَفْياً لِلاِسْتِكْبَارِ عَنْهُمْ وَ إِبْعَاداً لِلْخُيَلاَءِ مِنْهُمْ
و اگر چنين مىكرد، گردنها برابر او خم بود و كار آزمايش بر فرشتگان آسان هم، ليكن خداى سبحان آفريدگان خود را به پارهاى از آنچه اصل آن را نمىدانند، مىآزمايد تا فرمانبردار از نافرمان پديد آيد و تا بزرگمنشى را از آنان بزدايد، و تكبّر را از ايشان دور نمايد
طلب العبرة فَاعْتَبِرُوا بِمَا كَانَ مِنْ فِعْلِ اَللَّهِ بِإِبْلِيسَ إِذْ أَحْبَطَ عَمَلَهُ اَلطَّوِيلَ وَ جَهْدَهُ اَلْجَهِيدَ وَ كَانَ قَدْ عَبَدَ اَللَّهَ سِتَّةَ آلاَفِ سَنَةٍ لاَ يُدْرَى أَ مِنْ سِنِي اَلدُّنْيَا أَمْ مِنْ سِنِي اَلْآخِرَةِ عَنْ كِبْرِ سَاعَةٍ وَاحِدَةٍ
پس، از آنچه خدا به شيطان كرد پند گيريد، كه كردار دراز مدّت او را باطل گرداند و كوشش فراوان او بىثمر ماند. او شش هزار سال با پرستش خدا زيست از ساليان دنيا يا آخرت دانسته نيست امّا با ساعتى كه تكبّر كرد خدايش از بهشت بيرون آورد
فَمَنْ ذَا بَعْدَ إِبْلِيسَ يَسْلَمُ عَلَى اَللَّهِ بِمِثْلِ مَعْصِيَتِهِ كَلاَّ مَا كَانَ اَللَّهُ سُبْحَانَهُ لِيُدْخِلَ اَلْجَنَّةَ بَشَراً بِأَمْرٍ أَخْرَجَ بِهِ مِنْهَا مَلَكاً
و پس از ابليس كه ايمن بود كه خدا را چنان نافرمانى نكند؟ هرگز خدا انسانى را به بهشت در نياورد به كارى كه بدان كار، فرشتهاى را از بهشت برون برد
إِنَّ حُكْمَهُ فِي أَهْلِ اَلسَّمَاءِ وَ أَهْلِ اَلْأَرْضِ لَوَاحِدٌ وَ مَا بَيْنَ اَللَّهِ وَ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ هَوَادَةٌ فِي إِبَاحَةِ حِمًى حَرَّمَهُ عَلَى اَلْعَالَمِينَ
فرمان خدا براى مردم آسمان و زمين يكى است، و ميان خدا و هيچ يك از آفريدگانش در حلال شمردن آنچه بر جهانيان حرام دانسته، رخصتى نيست
التحذير من الشيطان فَاحْذَرُوا عِبَادَ اَللَّهِ عَدُوَّ اَللَّهِ أَنْ يُعْدِيَكُمْ بِدَائِهِ وَ أَنْ يَسْتَفِزَّكُمْ بِنِدَائِهِ وَ أَنْ يُجْلِبَ عَلَيْكُمْ بِخَيْلِهِ وَ رَجِلِهِ
پس بندگان خدا بپرهيزيد اين كه شيطان شما را به بيمارى خود مبتلا گرداند، و با بانگ خويش بر انگيزاند و سوارگان و پيادگان خود را بر سر شما كشاند .
فَلَعَمْرِي لَقَدْ فَوَّقَ لَكُمْ سَهْمَ اَلْوَعِيدِ وَ أَغْرَقَ إِلَيْكُمْ بِالنَّزْعِ اَلشَّدِيدِ وَ رَمَاكُمْ مِنْ مَكَانٍ قَرِيبٍ فَقَالَ رَبِّ بِمٰا أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي اَلْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ قَذْفاً بِغَيْبٍ بَعِيدٍ وَ رَجْماً بِظَنٍّ غَيْرِ مُصِيبٍ
به جانم سوگند كه تير تهديد را براىتان سوفار ساخته، و كمان را سخت كشيده و تاخته شما را نشانه كرده و از جاى نزديك تير گمراهى بر شما افكنده كه گفت: «پروردگار من! چنانكه مرا گمراه كردى زشتيهاى زمين را براى آنان بيارايم، و همۀ آنان را گمراه نمايم.» از ناپيدا و از روى گمان خطا سخنى گفت، و نادانسته انديشهاى در دل نهفت
صَدَّقَهُ بِهِ أَبْنَاءُ اَلْحَمِيَّةِ وَ إِخْوَانُ اَلْعَصَبِيَّةِ وَ فُرْسَانُ اَلْكِبْرِ وَ اَلْجَاهِلِيَّةِ حَتَّى إِذَا اِنْقَادَتْ لَهُ اَلْجَامِحَةُ مِنْكُمْ وَ اِسْتَحْكَمَتِ اَلطَّمَاعِيَّةُ مِنْهُ فِيكُمْ فَنَجَمَتِ اَلْحَالُ مِنَ اَلسِّرِّ اَلْخَفِيِّ إِلَى اَلْأَمْرِ اَلْجَلِيِّ
و متعصّبان سخن او را شنفتند و يكهتازان ميدان خودخواهى و جهالت گفتۀ وى را پذيرفتند تا چون سركش شما او را فرمانبردار شد و طمع وى در شما استوار و آنچه پوشيده و نهان بود
اِسْتَفْحَلَ سُلْطَانُهُ عَلَيْكُمْ وَ دَلَفَ بِجُنُودِهِ نَحْوَكُمْ فَأَقْحَمُوكُمْ وَلَجَاتِ اَلذُّلِّ وَ أَحَلُّوكُمْ وَرَطَاتِ اَلْقَتْلِ
پديدار، قدرت او بر شما فراوان گرديد و سپاهيانش آهسته آهسته به سوىتان روان. پس شما را مقهور و خوار ساختند و به ورطۀ هلاكت در انداختند
وَ أَوْطَؤُوكُمْ إِثْخَانَ اَلْجِرَاحَةِ طَعْناً فِي عُيُونِكُمْ وَ حَزّاً فِي حُلُوقِكُمْ وَ دَقّاً لِمَنَاخِرِكُمْ وَ قَصْداً لِمَقَاتِلِكُمْ وَ سَوْقاً بِخَزَائِمِ اَلْقَهْرِ إِلَى اَلنَّارِ اَلْمُعَدَّةِ لَكُمْ
و به آسيبهاى سختتان پى سپردند كه گويى نيزه در ديدههاتان فرو بردند و گلوهاتان را بريدند، و بينىهاتان را خرد گردانيدند، و خواستند تا شما را بكشند و مهار بر نهاده، به آتش آمادۀ دوزخ كشند
فَأَصْبَحَ أَعْظَمَ فِي دِينِكُمْ حَرْجاً وَ أَوْرَى فِي دُنْيَاكُمْ قَدْحاً مِنَ اَلَّذِينَ أَصْبَحْتُمْ لَهُمْ مُنَاصِبِينَ وَ عَلَيْهِمْ مُتَأَلِّبِينَ
تا چنان شد كه آسيب او در دين سوزى و در كار دنياتان آتش افروزى، بر شما بيش از آنان گرديد كه به پيكارشان برخاستهايد، و براى ستيزشان آراستهايد
فَاجْعَلُوا عَلَيْهِ حَدَّكُمْ وَ لَهُ جِدَّكُمْ فَلَعَمْرُ اَللَّهِ لَقَدْ فَخَرَ عَلَى أَصْلِكُمْ وَ وَقَعَ فِي حَسَبِكُمْ وَ دَفَعَ فِي نَسَبِكُمْ وَ أَجْلَبَ بِخَيْلِهِ عَلَيْكُمْ وَ قَصَدَ بِرَجِلِهِ سَبِيلَكُمْ يَقْتَنِصُونَكُمْ بِكُلِّ مَكَانٍ وَ يَضْرِبُونَ مِنْكُمْ كُلَّ بَنَانٍ
پس بدو بخروشيد و در دفع او بكوشيد. به خدا سوگند، او بر اصل شما فخر كرد، و گوهرتان را پستتر از گوهر خود شمرد، و بر تبارتان حمله آورد و سوارانش را بر سر شما تازاند و با پيادگانش راهتان را مسدود گرداند چنانكه از هر جا شكارتان مىكند و انگشتانتان را مىبرد ،
لاَ تَمْتَنِعُونَ بِحِيلَةٍ وَ لاَ تَدْفَعُونَ بِعَزِيمَةٍ فِي حَوْمَةِ ذُلٍّ وَ حَلْقَةِ ضِيقٍ وَ عَرْصَةِ مَوْتٍ وَ جَوْلَةِ بَلاَءٍ
نه با نيرنگ خود را توانيد بازداشت و نه افسونى را به دفع بلا دانيد گماشت. در دايرۀ ذلّت خوار، و در چنبرهاى تنگ گرفتار، و دستخوش مردن و از چهار سو اسير بلا بودن
فَأَطْفِئُوا مَا كَمَنَ فِي قُلُوبِكُمْ مِنْ نِيرَانِ اَلْعَصَبِيَّةِ وَ أَحْقَادِ اَلْجَاهِلِيَّةِ فَإِنَّمَا تِلْكَ اَلْحَمِيَّةُ تَكُونُ فِي اَلْمُسْلِمِ مِنْ خَطَرَاتِ اَلشَّيْطَانِ وَ نَخَوَاتِهِ وَ نَزَغَاتِهِ وَ نَفَثَاتِهِ
پس آتش عصبيّت را كه در دلهاتان نهفته است خاموش سازيد، و كينههاى جاهليّت را براندازيد كه اين حميّت در مسلمان از آفتهاى شيطان است و نازيدنهاى او و بر آغاليدنها و افسون دميدنهاى او
وَ اِعْتَمِدُوا وَضْعَ اَلتَّذَلُّلِ عَلَى رُءُوسِكُمْ وَ إِلْقَاءَ اَلتَّعَزُّزِ تَحْتَ أَقْدَامِكُمْ وَ خَلْعَ اَلتَّكَبُّرِ مِنْ أَعْنَاقِكُمْ وَ اِتَّخِذُوا اَلتَّوَاضُعَ مَسْلَحَةً بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ عَدُوِّكُمْ إِبْلِيسَ وَ جُنُودِهِ فَإِنَّ لَهُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ جُنُوداً وَ أَعْوَاناً وَ رَجِلاً وَ فُرْسَاناً
تاج افتخار فروتنى را بر سرهاى خويش نهيد، و گردنفرازى را به زير پاهاى خود بيفكنيد، و رشتۀ تكبّر را از گردنهاتان فرود آريد، و افتادگى را همچون مرزى ميان خود و دشمن بشماريد: شيطان و سپاهيان او، كه او را در هر ملّتى سپاهيان است و ياران و پيادگان و سواران
وَ لاَ تَكُونُوا كَالْمُتَكَبِّرِ عَلَى اِبْنِ أُمِّهِ مِنْ غَيْرِ مَا فَضْلٍ جَعَلَهُ اَللَّهُ فِيهِ سِوَى مَا أَلْحَقَتِ اَلْعَظَمَةُ بِنَفْسِهِ مِنْ عَدَاوَةِ اَلْحَسَدِ وَ قَدَحَتِ اَلْحَمِيَّةُ فِي قَلْبِهِ مِنْ نَارِ اَلْغَضَبِ
همچون قابيل مباشيد كه بر برادر خود تكبّر نمود، و خدا او را هيچ برترى نداده بود جز كه او خود را بزرگ پنداشت، چون حسد وى را به دشمنى برادر واداشت، حميّت، آتش در دل او فروزيد
وَ نَفَخَ اَلشَّيْطَانُ فِي أَنْفِهِ مِنْ رِيحِ اَلْكِبْرِ اَلَّذِي أَعْقَبَهُ اَللَّهُ بِهِ اَلنَّدَامَةَ وَ أَلْزَمَهُ آثَامَ اَلْقَاتِلِينَ إِلَى يَوْمِ اَلْقِيَامَةِ
و شيطان باد كبر در دماغ وى دميد، و خدا كيفر او را پشيمانى داد، و گناهان قاتلان را تا روز قيامت در گردن او نهاد.
التحذير من الكبر أَلاَ وَ قَدْ أَمْعَنْتُمْ فِي اَلْبَغْيِ وَ أَفْسَدْتُمْ فِي اَلْأَرْضِ مُصَارَحَةً لِلَّهِ بِالْمُنَاصَبَةِ وَ مُبَارَزَةً لِلْمُؤْمِنِينَ بِالْمُحَارَبَةِ
هان بدانيد! كه سركشى را از حدّ گذرانديد و با رويارويى آشكارا با خدا، و صفآرايى برابر مؤمنان، زمين را در تباهى كشانديد
فَاللَّهَ اَللَّهَ فِي كِبْرِ اَلْحَمِيَّةِ وَ فَخْرِ اَلْجَاهِلِيَّةِ فَإِنَّهُ مَلاَقِحُ اَلشَّنَئَانِ وَ مَنَافِخُ اَلشَّيْطَانِ اَلَّتِي خَدَعَ بِهَا اَلْأُمَمَ اَلْمَاضِيَةَ وَ اَلْقُرُونَ اَلْخَالِيَةَ حَتَّى أَعْنَقُوا فِي حَنَادِسِ جَهَالَتِهِ وَ مَهَاوِي ضَلاَلَتِهِ
خدا را! خدا را! بپرهيزيد از بزرگى فروختن از روى حميّت، و نازيدن به روش جاهليّت كه حميّت زادگاه كينه است و شيطان را دمدمه جاى ديرينه كه بدان امّتهاى پيشين را فريفت و مردمان را در روزگاران ديرين، تا آنكه در تاريكيهاى نادانى او پنهان شدند، و در مغاكهاى گمراهيهاى وى نهان
ذُلُلاً عَنْ سِيَاقِهِ سُلُساً فِي قِيَادِهِ أَمْراً تَشَابَهَتِ اَلْقُلُوبُ فِيهِ وَ تَتَابَعَتِ اَلْقُرُونُ عَلَيْهِ وَ كِبْراً تَضَايَقَتِ اَلصُّدُورُ بِهِ
به راندن او رام روان، و آسان وى را به فرمان، و او كارى را در پيش گرفت كه دلها در پذيرش آن همداستان بود، و ساليان از پس ساليان در پى آن خواهش روان، و با تكبّرى بر دلها سنگينى كنان
التحذير من طاعة الكبراء أَلاَ فَالْحَذَرَ اَلْحَذَرَ مِنْ طَاعَةِ سَادَاتِكُمْ وَ كُبَرَائِكُمْ اَلَّذِينَ تَكَبَّرُوا عَنْ حَسَبِهِمْ وَ تَرَفَّعُوا فَوْقَ نَسَبِهِمْ وَ أَلْقَوُا اَلْهَجِينَةَ عَلَى رَبِّهِمْ وَ جَاحَدُوا اَللَّهَ عَلَى مَا صَنَعَ بِهِمْ مُكَابَرَةً لِقَضَائِهِ وَ مُغَالَبَةً لِآلاَئِهِ
هان بترسيد! بترسيد! از پيروى مهتران و بزرگانتان كه به گوهر خود نازيدند و نژاد خويش را برتر ديدند، و نسبت آن عيب را بر پروردگار خود پسنديدند و بر نعمت خدا در حقّ خويش انكار ورزيدند، به ستيزيدن برابر قضاى او و بر آغاليدن بر نعمتهاى او
فَإِنَّهُمْ قَوَاعِدُ أَسَاسِ اَلْعَصَبِيَّةِ وَ دَعَائِمُ أَرْكَانِ اَلْفِتْنَةِ وَ سُيُوفُ اِعْتِزَاءِ اَلْجَاهِلِيَّةِ
پس آنان پايههاى عصبيّتند و ستونهاى فتنه و شمشيرهاى نازش به خوى جاهليّت
فَاتَّقُوا اَللَّهَ وَ لاَ تَكُونُوا لِنِعَمِهِ عَلَيْكُمْ أَضْدَاداً وَ لاَ لِفَضْلِهِ عِنْدَكُمْ حُسَّاداً وَ لاَ تُطِيعُوا اَلْأَدْعِيَاءَ اَلَّذِينَ شَرِبْتُمْ بِصَفْوِكُمْ كَدَرَهُمْ وَ خَلَطْتُمْ بِصِحَّتِكُمْ مَرَضَهُمْ وَ أَدْخَلْتُمْ فِي حَقِّكُمْ بَاطِلَهُمْ
پس، از نافرمانى خدا بپرهيزيد و با نعمتهايى كه به شما داده مستيزيد، و به فضيلتى كه شما راست بر ديگرى رشك مبريد، و ناپاك گوهران را پيروى مكنيد، و افسونشان را مخريد آنان كه كوشيديد تا آب تيره طينتشان را به جاى صافى طبيعت خود نوشيديد، و فطرت بى آك خويش را با مزاج بيمارشان در آميختيد، و باطل ايشان را به حقّ خود ريختيد
وَ هُمْ أَسَاسُ اَلْفُسُوقِ وَ أَحْلاَسُ اَلْعُقُوقِ اِتَّخَذَهُمْ إِبْلِيسُ مَطَايَا ضَلاَلٍ وَ جُنْداً بِهِمْ يَصُولُ عَلَى اَلنَّاسِ وَ تَرَاجِمَةً يَنْطِقُ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ
حالى كه آنان از راه حق بيرون شدن را بنيانند، و شكستن عهد و بريدن با خويشاوند را همپيمان. شيطان آنان را بارگى گمراهى ساخت، و سپاهى كرد كه بديشان بر مردمان تواند تاخت، و ترجمانى كه به زبانشان سخن گويد
اِسْتِرَاقاً لِعُقُولِكُمْ وَ دُخُولاً فِي عُيُونِكُمْ وَ نَفْثاً فِي أَسْمَاعِكُمْ فَجَعَلَكُمْ مَرْمَى نَبْلِهِ وَ مَوْطِئَ قَدَمِهِ وَ مَأْخَذَ يَدِهِ
و راه گمراهى شما را جويد تا خردهاتان را تواند دزديد و در ديدههاتان تواند خليد، و در گوشهاتان تواند دميد. پس شما را نشانۀ تير خود كرد، و زير پايتان بسپرد و به چنگ خود در آورد
العبرة بالماضين فَاعْتَبِرُوا بِمَا أَصَابَ اَلْأُمَمَ اَلْمُسْتَكْبِرِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ مِنْ بَأْسِ اَللَّهِ وَ صَوْلاَتِهِ وَ وَقَائِعِهِ وَ مَثُلاَتِهِ وَ اِتَّعِظُوا بِمَثَاوِي خُدُودِهِمْ وَ مَصَارِعِ جُنُوبِهِمْ
پس عبرت گيريد از آنچه به مستكبران پيش از شما رسيد، از عذاب خدا و سختگيريهاى او و خوارى و كيفرهاى او، و عبرت گيريد از تيره خاكى كه رخسارههاشان بر آن نهاده است، و زمينهاى نمناك كه پهلوهاشان بر آن افتاده است
وَ اِسْتَعِيذُوا بِاللَّهِ مِنْ لَوَاقِحِ اَلْكِبْرِ كَمَا تَسْتَعِيذُونَهُ مِنْ طَوَارِقِ اَلدَّهْرِ
و به خدا پناه بريد از كبر كه در سينهها زايد، چنانكه بدو پناه مىبريد از بلاهاى روزگار كه پيش آيد
فَلَوْ رَخَّصَ اَللَّهُ فِي اَلْكِبْرِ لِأَحَدٍ مِنْ عِبَادِهِ لَرَخَّصَ فِيهِ لِخَاصَّةِ أَنْبِيَائِهِ وَ أَوْلِيَائِهِ وَ لَكِنَّهُ سُبْحَانَهُ كَرَّهَ إِلَيْهِمُ اَلتَّكَابُرَ وَ رَضِيَ لَهُمُ اَلتَّوَاضُعَ
اگر خدا رخصت كبر ورزيدن را به يكى از بندگانش مىداد، به يقين چنين منتى را بر پيامبران گزيده و دوستانش مىنهاد، ليكن خداى سبحان بزرگمنشى را بر انان ناپسند ديد و فروتنىشان را پسنديد
فَأَلْصَقُوا بِالْأَرْضِ خُدُودَهُمْ وَ عَفَّرُوا فِي اَلتُّرَابِ وُجُوهَهُمْ وَ خَفَضُوا أَجْنِحَتَهُمْ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ كَانُوا قَوْماً مُسْتَضْعَفِينَ قَدِ اِخْتَبَرَهُمُ اَللَّهُ بِالْمَخْمَصَةِ وَ اِبْتَلاَهُمْ بِالْمَجْهَدَةِ وَ اِمْتَحَنَهُمْ بِالْمَخَاوِفِ وَ مَخَضَهُمْ بِالْمَكَارِهِ
پس پيامبران از روى فروتنى گونههاى خود را بر زمين چسبانيدند، و چهرههاى خود را به خاك ماليدند، و برابر مؤمنان فروتنى نمودند و خود مردمانى مستضعف بودند. خداىشان به گرسنگى آزمود و به سختى مبتلاشان فرمود، و با ترس و بيمها امتحانشان كرد و با زير و زبر كردنشان در سختيها، ايمانشان را پديد آورد
فَلاَ تَعْتَبِرُوا اَلرِّضَى وَ اَلسُّخْطَ بِالْمَالِ وَ اَلْوَلَدِ جَهْلاً بِمَوَاقِعِ اَلْفِتْنَةِ وَ اَلاِخْتِبَارِ فِي مَوْضِعِ اَلْغِنَى وَ اَلاِقْتِدَارِ
پس مال و فرزندان را ميزان خشم يا خشنودى خدا مىانگاريد، و آزمايش و امتحان او را نشانۀ توانگرى و توانايى مپنداريد
فَقَدْ قَالَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى أَ يَحْسَبُونَ أَنَّمٰا نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مٰالٍ وَ بَنِينَ نُسٰارِعُ لَهُمْ فِي اَلْخَيْرٰاتِ بَلْ لاٰ يَشْعُرُونَ
و خداى سبحان و تعالى فرمود: «آيا مىپنداريد اين كه ما آنان را به داشتن مال و پسران مدد مىنماييم، مىشتابانيم آنان را در نيكيها؟ نه، آنان نمىدانند»
فَإِنَّ اَللَّهَ سُبْحَانَهُ يَخْتَبِرُ عِبَادَهُ اَلْمُسْتَكْبِرِينَ فِي أَنْفُسِهِمْ بِأَوْلِيَائِهِ اَلْمُسْتَضْعَفِينَ فِي أَعْيُنِهِمْ
و خداى سبحان مستكبران از بندگان خود را مىآزمايد به ارزشى كه دوستان مستضعف او در ديدۀ آنان دارند
تواضع الأنبياء وَ لَقَدْ دَخَلَ مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ وَ مَعَهُ أَخُوهُ هَارُونُ عليهماالسلام عَلَى فِرْعَوْنَ وَ عَلَيْهِمَا مَدَارِعُ اَلصُّوفِ وَ بِأَيْدِيهِمَا اَلْعِصِيُّ فَشَرَطَا لَهُ إِنْ أَسْلَمَ بَقَاءَ مُلْكِهِ وَ دَوَامَ عِزِّهِ
موسى بن عمران و برادرش هارون بر فرعون در آمدند، جامههاى پشمين بر تن و چوبدستيها در دست، و با او پيمان نهادند به جاودانگى سلطنت و دوام و ارجمندى و عزّت اگر مسلمانى پذيرد و راه طغيان پيش نگيرد
فَقَالَ أَ لاَ تَعْجَبُونَ مِنْ هَذَيْنِ يَشْرِطَانِ لِي دَوَامَ اَلْعِزِّ وَ بَقَاءَ اَلْمُلْكِ وَ هُمَا بِمَا تَرَوْنَ مِنْ حَالِ اَلْفَقْرِ وَ اَلذُّلِّ فَهَلاَّ أُلْقِيَ عَلَيْهِمَا أَسَاوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ إِعْظَاماً لِلذَّهَبِ وَ جَمْعِهِ وَ اِحْتِقَاراً لِلصُّوفِ وَ لُبْسِهِ وَ لَوْ أَرَادَ اَللَّهُ سُبْحَانَهُ لِأَنْبِيَائِهِ حَيْثُ بَعَثَهُمْ أَنْ يَفْتَحَ لَهُمْ كُنُوزَ اَلذِّهْبَانِ وَ مَعَادِنَ اَلْعِقْيَانِ وَ مَغَارِسَ اَلْجِنَانِ وَ أَنْ يَحْشُرَ مَعَهُمْ طُيُورَ اَلسَّمَاءِ وَ وُحُوشَ اَلْأَرَضِينَ لَفَعَلَ
فرعون گفت: «از اين دو تعجب نمىكنيد، كه شرط جاودانگى ملك و هميشگى عزّت مرا مىپذيرند، و خود چنين كه مىبينيد در خوارى و فقر اسيرند فرستندۀ آنان كيست؟ و چرا دستبندها و گردنبندهاى زريّن بر ايشان آويزان نيست؟» زر و گرد آوردن آن را بزرگ داشت، و پشم و پوشيدن آن را خوارى پنداشت. و اگر خداى سبحان اراده مىفرمود آن هنگام كه پيامبران خود را مبعوث نمود، تا براى آنان گنجهاى زر را بگشايد، و كانهاى طلاى ناب را آشكار نمايد، و باغستانها، و درختستانها، و ددگان زمين، و پرندگان آسمان را بر آن جمله بيفزايد، چنين مىكرد
وَ لَوْ فَعَلَ لَسَقَطَ اَلْبَلاَءُ وَ بَطَلَ اَلْجَزَاءُ وَ اِضْمَحَلَّتِ اَلْأَنْبَاءُ وَ لَمَا وَجَبَ لِلْقَابِلِينَ أُجُورُ اَلْمُبْتَلِينَ وَ لاَ اِسْتَحَقَّ اَلْمُؤْمِنُونَ ثَوَابَ اَلْمُحْسِنِينَ وَ لاَ لَزِمَتِ اَلْأَسْمَاءُ مَعَانِيَهَا
و اگر كرده بود نه پاداش مانده بود، و نه امتحان، و نه اخبار آسمان و آمدن پيامبران و نه پذيرندگان دعوت مزد آزمودگان را سزاوار بودند، و نه مؤمنان از پاداش نيكوكاران برخوردار، و نه اسمها معنيهاى خود را نمودار ،
وَ لَكِنَّ اَللَّهَ سُبْحَانَهُ جَعَلَ رُسُلَهُ أُولِي قُوَّةٍ فِي عَزَائِمِهِمْ وَ ضَعَفَةً فِيمَا تَرَى اَلْأَعْيُنُ مِنْ حَالاَتِهِمْ مَعَ قَنَاعَةٍ تَمْلَأُ اَلْقُلُوبَ وَ اَلْعُيُونَ غِنًى وَ خَصَاصَةٍ تَمْلَأُ اَلْأَبْصَارَ وَ اَلْأَسْمَاعَ أَذًى
ليكن خداى سبحان فرستادگان خود را در ارادهشان نيرومند گرداند، و در آنچه ديدهها از ظاهر آنان مىبيند خوار نماياند با قناعتى كه دل و چشمها را از بى نيازى پر دارد، و درويشيى كه ديدهها و گوشها را پر بيازارد،
وَ لَوْ كَانَتِ اَلْأَنْبِيَاءُ أَهْلَ قُوَّةٍ لاَ تُرَامُ وَ عِزَّةٍ لاَ تُضَامُ وَ مُلْكٍ تُمَدُّ نَحْوَهُ أَعْنَاقُ اَلرِّجَالِ وَ تُشَدُّ إِلَيْهِ عُقَدُ اَلرِّحَالِ لَكَانَ ذَلِكَ أَهْوَنَ عَلَى اَلْخَلْقِ فِي اَلاِعْتِبَارِ وَ أَبْعَدَ لَهُمْ فِي اَلاِسْتِكْبَارِ
و اگر پيامبران را نيرويى بود كه با آن به ستيز نتوان برخاست، و عزّتى كه از آن نتوان كاست، و پادشاهى كه مردمان گردن به سوى آن كشند، و آرزومندان رخت بر اشتران بسته روى به سوى آن نهند، بر مردمان آسانتر بود كه از قدرت آنان عبرت پذيرند، و راه گردنكشى پيش نگيرند
وَ لَآمَنُوا عَنْ رَهْبَةٍ قَاهِرَةٍ لَهُمْ أَوْ رَغْبَةٍ مَائِلَةٍ بِهِمْ فَكَانَتِ اَلنِّيَّاتُ مُشْتَرَكَةً وَ اَلْحَسَنَاتُ مُقْتَسَمَةً
ليكن در چنين حال ايمانشان يا از بيم جان بود و يا اميد به دست آوردن نان و چنان ايمان و كار نيكو، خالص نمىنمود بلكه نيم از ترس و نيمى به رغبت بود
وَ لَكِنَّ اَللَّهَ سُبْحَانَهُ أَرَادَ أَنْ يَكُونَ اَلاِتِّبَاعُ لِرُسُلِهِ وَ اَلتَّصْدِيقُ بِكُتُبِهِ وَ اَلْخُشُوعُ لِوَجْهِهِ وَ اَلاِسْتِكَانَةُ لِأَمْرِهِ وَ اَلاِسْتِسْلاَمُ لِطَاعَتِهِ أُمُوراً لَهُ خَاصَّةً لاَ تَشُوبُهَا مِنْ غَيْرِهَا شَائِبَةٌ
امّا خداى سبحان خواست تا از پيامبران او را فرمانبردار بودن، و كتابهاى او را باور نمودن، و به درگاه او فروتنى كردن و فرمان او را به خوارى گردن نهادن، و پيشانى طاعت به درگاه او سودن، كارهايى باشد خاصّ او كه از دل خيزد و چيزى با آن نياميزد
وَ كُلَّمَا كَانَتِ اَلْبَلْوَى وَ اَلاِخْتِبَارُ أَعْظَمَ كَانَتِ اَلْمَثُوبَةُ وَ اَلْجَزَاءُ أَجْزَلَ
و هرچه سختى و آزمايش سترگ، پاداش و مكافات بزرگ
الكعبة المقدسة أَ لاَ تَرَوْنَ أَنَّ اَللَّهَ سُبْحَانَهُ اِخْتَبَرَ اَلْأَوَّلِينَ مِنْ لَدُنْ آدَمَ صلواتاللهعليه إِلَى اَلْآخِرِينَ مِنْ هَذَا اَلْعَالَمِ بِأَحْجَارٍ لاَ تَضُرُّ وَ لاَ تَنْفَعُ وَ لاَ تُبْصِرُ وَ لاَ تَسْمَعُ فَجَعَلَهَا بَيْتَهُ اَلْحَرَامَ اَلَّذِي جَعَلَهُ لِلنَّاسِ قِيَاماً
نمىبينيد خداى سبحان، پيشينيان از آدم (صلوات الله عليه) تا پسينيان از اين عالم را آزمود به حرمت نهادن سنگهايى بى زيان و سود، كه نبيند و نتواند شنود. پس خدا آن را خانۀ با حرمت خود ساخت و براى فراهم آمدن و عبادت مردمانش پرداخت
ثُمَّ وَضَعَهُ بِأَوْعَرِ بِقَاعِ اَلْأَرْضِ حَجَراً وَ أَقَلِّ نَتَائِقِ اَلدُّنْيَا مَدَراً وَ أَضْيَقِ بُطُونِ اَلْأَوْدِيَةِ قُطْراً بَيْنَ جِبَالٍ خَشِنَةٍ وَ رِمَالٍ دَمِثَةٍ وَ عُيُونٍ وَشِلَةٍ وَ قُرًى مُنْقَطِعَةٍ لاَ يَزْكُو بِهَا خُفٌّ وَ لاَ حَافِرٌ وَ لاَ ظِلْفٌ
پس آن خانه را در سنگلاخى نهاد از همۀ سنگستانهاى زمين دشوارتر، و ريگزارى رويش آن از همه كمتر. به درّهاى از ديگر درّهها تنگتر، ميان كوههايى سخت و ريگهايى نرم دشوار گذر، و چشمههايى زه آب آن كم و دههاى جدا از هم، كه شتر در آنجا فربه نشود و اسب و گاو و گوسفند علف نيابد
ثُمَّ أَمَرَ آدَمَ عليهالسلام وَ وَلَدَهُ أَنْ يَثْنُوا أَعْطَافَهُمْ نَحْوَهُ فَصَارَ مَثَابَةً لِمُنْتَجَعِ أَسْفَارِهِمْ وَ غَايَةً لِمُلْقَى رِحَالِهِمْ تَهْوِي إِلَيْهِ ثِمَارُ اَلْأَفْئِدَةِ
پس آدم و فرزندان او را فرمود تا روى بدان خانه دارند و با حرمتش شمارند پس خانه براى آنان جايگاهى گرديد كه سود سفرهاى خود را در آن بردارند و مقصدى كه بارهاى خويش در آن فرود آرند. دلها در راه ديدار آن شيدا ،
مِنْ مَفَاوِزِ قِفَارٍ سَحِيقَةٍ وَ مَهَاوِي فِجَاجٍ عَمِيقَةٍ وَ جَزَائِرِ بِحَارٍ مُنْقَطِعَةٍ حَتَّى يَهُزُّوا مَنَاكِبَهُمْ ذُلُلاً يُهَلِّلُونَ لِلَّهِ حَوْلَهُ وَ يَرْمُلُونَ عَلَى أَقْدَامِهِمْ شُعْثاً غُبْراً لَهُ
از دشتهايى بى آب و گياه، و مغاك درّههاى ژرف و جزيرههاى از يكديگر جدا، در پهنۀ دريا تا از روى خوارى شانههاشان را بجنبانند و گرداگرد خانه كلمۀ تهليل بر زبان رانند، و بر گامها روند دوان، خاك آلود و مو پريشان
قَدْ نَبَذُوا اَلسَّرَابِيلَ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ وَ شَوَّهُوا بِإِعْفَاءِ اَلشُّعُورِ مَحَاسِنَ خَلْقِهِمُ اِبْتِلاَءً عَظِيماً وَ اِمْتِحَاناً شَدِيداً وَ اِخْتِبَاراً مُبِيناً وَ تَمْحِيصاً بَلِيغاً جَعَلَهُ اَللَّهُ سَبَباً لِرَحْمَتِهِ وَ وُصْلَةً إِلَى جَنَّتِهِ
جامهها را به يك سو انداخته، و با واگذاشتن موها خلقت نيكوى خود را زشت ساخته. آزمايشى بزرگ و امتحانى دشوار و آزمودنى آشكار براى پديد آمدن نافرمان از فرمانبردار. خدا زيارت خانه را موجب رحمت خود فرمود، و وسيلت رسيدن به بهشت نمود
وَ لَوْ أَرَادَ سُبْحَانَهُ أَنْ يَضَعَ بَيْتَهُ اَلْحَرَامَ وَ مَشَاعِرَهُ اَلْعِظَامَ بَيْنَ جَنَّاتٍ وَ أَنْهَارٍ وَ سَهْلٍ وَ قَرَارٍ جَمَّ اَلْأَشْجَارِ دَانِيَ اَلثِّمَارِ مُلْتَفَّ اَلْبُنَى مُتَّصِلَ اَلْقُرَى
و اگر خداى سبحان مىخواست خانۀ با حرمت و عبادتگاه با عظمت خود را ميان باغستانها نهد و جويبار، و در زمين نرم و هموار، و درختستانهاى از هم ناگسسته، و ميوهها در دسترس و عمارتها درهم و دهستانها به يكديگر پيوسته
بَيْنَ بُرَّةٍ سَمْرَاءَ وَ رَوْضَةٍ خَضْرَاءَ وَ أَرْيَافٍ مُحْدِقَةٍ وَ عِرَاصٍ مُغْدِقَةٍ وَ رِيَاضٍ نَاضِرَةٍ وَ طُرُقٍ عَامِرَةٍ لَكَانَ قَدْ صَغُرَ قَدْرُ اَلْجَزَاءِ عَلَى حَسَبِ ضَعْفِ اَلْبَلاَءِ
ميان گندمزارهاى نيكو و باغهاى سرسبز تازهرو و زمينهاى پرگياه گرداگرد او، و بقعههاى پر باران و باغستانهاى خرم، و راههاى آبادان، پاداش كم بود و آزمايش ناچيز هم
وَ لَوْ كَانَ اَلْإِسَاسُ اَلْمَحْمُولُ عَلَيْهَا وَ اَلْأَحْجَارُ اَلْمَرْفُوعُ بِهَا بَيْنَ زُمُرُّدَةٍ خَضْرَاءَ وَ يَاقُوتَةٍ حَمْرَاءَ وَ نُورٍ وَ ضِيَاءٍ لَخَفَّفَ ذَلِكَ مُصَارَعَةَ اَلشَّكِّ فِي اَلصُّدُورِ وَ لَوَضَعَ مُجَاهَدَةَ إِبْلِيسَ عَنِ اَلْقُلُوبِ وَ لَنَفَى مُعْتَلَجَ اَلرَّيْبِ مِنَ اَلنَّاسِ
و اگر بنيادى كه پايۀ آن بناست، و سنگهايى كه خانه بدانها برپاست، از زمرّد سبز بود و ياقوت سرخ فام، و با روشنى و درخشش تمام، از راه يافتن دو دلى در سينهها مىكاست، و كوشش شيطان را از دلها دور مىكرد، و شكّ و ترديد از مردمان بر مىخاست
وَ لَكِنَّ اَللَّهَ يَخْتَبِرُ عِبَادَهُ بِأَنْوَاعِ اَلشَّدَائِدِ وَ يَتَعَبَّدُهُمْ بِأَنْوَاعِ اَلْمَجَاهِدِ وَ يَبْتَلِيهِمْ بِضُرُوبِ اَلْمَكَارِهِ إِخْرَاجاً لِلتَّكَبُّرِ مِنْ قُلُوبِهِمْ وَ إِسْكَاناً لِلتَّذَلُّلِ فِي نُفُوسِهِمْ وَ لِيَجْعَلَ ذَلِكَ أَبْوَاباً فُتُحاً إِلَى فَضْلِهِ وَ أَسْبَاباً ذُلُلاً لِعَفْوِهِ
ليكن خدا بندگانش را به گونه گون سختيها مىآزمايد، و با مجاهدتها به بندگىشان وادار مىنمايد، و به ناخوشايندها آزمايششان مىكند تا خود پسندى را از دلهاشان بزدايد، و خوارى و فروتنى را در جانهاشان جايگزين فرمايد، و آن را درهايى سازد گشاده به بخشش او، و وسيلتهايى آماده براى آمرزش او
عود إلى التحذير فَاللَّهَ اَللَّهَ فِي عَاجِلِ اَلْبَغْيِ وَ آجِلِ وَخَامَةِ اَلظُّلْمِ وَ سُوءِ عَاقِبَةِ اَلْكِبْرِ فَإِنَّهَا مَصْيَدَةُ إِبْلِيسَ اَلْعُظْمَى وَ مَكِيدَتُهُ اَلْكُبْرَى اَلَّتِي تُسَاوِرُ قُلُوبَ اَلرِّجَالِ مُسَاوَرَةَ اَلسُّمُومِ اَلْقَاتِلَةِ
پس خدا را! خدا را! بپرهيزيد از سركشى در اين جهان و بترسيد از كيفر ناخوشايند ستم در آن جهان، و پايان زشت خودبينى كه دامى است نهادۀ شيطان. دامى بزرگ و فريفتنى سترگ. بر دل مردان راه يابد، چون زهر كشنده كه در اندامها شتابد
فَمَا تُكْدِي أَبَداً وَ لاَ تُشْوِي أَحَداً لاَ عَالِماً لِعِلْمِهِ وَ لاَ مُقِلاًّ فِي طِمْرِهِ
هيچگاه از كار باز نماند، و به خطا كس را از مكر خود نرهاند. نه دانشمندى را به خاطر دانش و نه مستمندى را در فرسوده پوشش
وَ عَنْ ذَلِكَ مَا حَرَسَ اَللَّهُ عِبَادَهُ اَلْمُؤْمِنِينَ بِالصَّلَوَاتِ وَ اَلزَّكَوَاتِ وَ مُجَاهَدَةِ اَلصِّيَامِ فِي اَلْأَيَّامِ اَلْمَفْرُوضَاتِ تَسْكِيناً لِأَطْرَافِهِمْ وَ تَخْشِيعاً لِأَبْصَارِهِمْ وَ تَذْلِيلاً لِنُفُوسِهِمْ وَ تَخْفِيضاً لِقُلُوبِهِمْ وَ إِذْهَاباً لِلْخُيَلاَءِ عَنْهُمْ
و خدا بندگان با ايمان خود را از اين آسيب بركنار مىدارد، با نمازها و زكاتها و روزهگرفتنهاى دشوار، در روزهايى كه واجب است تا اندامهاشان بيارمد با اين كار، و ديدههاشان خاشع شود و جانهاشان خوار. و سبك ساختن دلهاى آنان، و بردن خودبينى از ايشان
وَ لِمَا فِي ذَلِكَ مِنْ تَعْفِيرِ عِتَاقِ اَلْوُجُوهِ بِالتُّرَابِ تَوَاضُعاً وَ اِلْتِصَاقِ كَرَائِمِ اَلْجَوَارِحِ بِالْأَرْضِ تَصَاغُراً وَ لُحُوقِ اَلْبُطُونِ بِالْمُتُونِ مِنَ اَلصِّيَامِ تَذَلُّلاً مَعَ مَا فِي اَلزَّكَاةِ مِنْ صَرْفِ ثَمَرَاتِ اَلْأَرْضِ وَ غَيْرِ ذَلِكَ إِلَى أَهْلِ اَلْمَسْكَنَةِ وَ اَلْفَقْرِ
به فروتنى كه در اين عبادتهاست: از چهرههاى شاداب را به تواضع بر خاك سودن، و با چسبانيدن اندامهاى پاكيزه بر زمين خردى خويش را نمودن، و رسيدن شكمها به پشت به فروتنى و خوارى به خاطر روزهدارى، و آنچه در زكات است از دادن بهرههاى زمين و جز آن، به مستمندان و بيچارگان
فضائل الفرائض اُنْظُرُوا إِلَى مَا فِي هَذِهِ اَلْأَفْعَالِ مِنْ قَمْعِ نَوَاجِمِ اَلْفَخْرِ وَ قَدْعِ طَوَالِعِ اَلْكِبْرِ
بدانچه در اين كارهاست بنگريد: از سركوبى جوانههاى نازش و بازداشتن نهالهاى خودپسندى از رويش
وَ لَقَدْ نَظَرْتُ فَمَا وَجَدْتُ أَحَداً مِنَ اَلْعَالَمِينَ يَتَعَصَّبُ لِشَيْءٍ مِنَ اَلْأَشْيَاءِ إِلاَّ عَنْ عِلَّةٍ تَحْتَمِلُ تَمْوِيهَ اَلْجُهَلاَءِ أَوْ حُجَّةٍ تَلِيطُ بِعُقُولِ اَلسُّفَهَاءِ غَيْرَكُمْ فَإِنَّكُمْ تَتَعَصَّبُونَ لِأَمْرٍ مَا يُعْرَفُ لَهُ سَبَبٌ وَ لاَ عِلَّةٌ
نگريستم و هيچ يك از جهانيان را نيافتم كه براى چيزى تعصّب ورزد جز آنكه آن تعصّب را علّتى بود: آنچه نادانان را بفريبد، و يا پذيرفتن آن انديشه بيخردان را زيبد. تنها شماييد كه براى چيزى تعصّب مىنماييد كه آن را سببى شناخته نيست و علّتى دانسته نه
أَمَّا إِبْلِيسُ فَتَعَصَّبَ عَلَى آدَمَ لِأَصْلِهِ وَ طَعَنَ عَلَيْهِ فِي خِلْقَتِهِ فَقَالَ أَنَا نَارِيٌّ وَ أَنْتَ طِينِيٌّ عصبية المال وَ أَمَّا اَلْأَغْنِيَاءُ مِنْ مُتْرَفَةِ اَلْأُمَمِ فَتَعَصَّبُوا لِآثَارِ مَوَاقِعِ اَلنِّعَمِ فَ قٰالُوا نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوٰالاً وَ أَوْلاٰداً وَ مٰا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ
امّا شيطان به خاطر گوهر خود بر آدم تعصّب آورد، و در آفرينش وى او را سرزنش كرد و گفت: «من از آتش ساختهام و تو از گل پرداخته.» امّا توانگران و خداوندان نعمتهاى فراوان، تعصّب ورزيدند، چون نشانههاى نعمت را ديدند، گفتند: «ما را دارايى و فرزندان بيش است و عذابىمان نه در پيش است.»
فَإِنْ كَانَ لاَ بُدَّ مِنَ اَلْعَصَبِيَّةِ فَلْيَكُنْ تَعَصُّبُكُمْ لِمَكَارِمِ اَلْخِصَالِ وَ مَحَامِدِ اَلْأَفْعَالِ
پس اگر به ناچار تعصّب ورزيدند بايد، در چيزى تعصّب ورزيد كه شايد: در خويهاى نيك و گزيده و كردارهاى پسنديده
وَ مَحَاسِنِ اَلْأُمُورِ اَلَّتِي تَفَاضَلَتْ فِيهَا اَلْمُجَدَاءُ وَ اَلنُّجَدَاءُ مِنْ بُيُوتَاتِ اَلْعَرَبِ وَ يَعَاسِيبِ اَلقَبَائِلِ بِالْأَخْلاَقِ اَلرَّغِيبَةِ وَ اَلْأَحْلاَمِ اَلْعَظِيمَةِ وَ اَلْأَخْطَارِ اَلْجَلِيلَةِ وَ اَلْآثَارِ اَلْمَحْمُودَةِ
و كارهاى نيكو كه افزونى بر يكديگر جستند در آن، بزرگواران و دلاوران از خاندانهاى عرب و مهتران قبيله نيكو حسب. از آراسته بودن به خوبى خوى و رفتار، و بردبارى به هنگام خشم بسيار، و آنچه پسنديده است از رفتار و كردار
فَتَعَصَّبُوا لِخِلاَلِ اَلْحَمْدِ مِنَ اَلْحِفْظِ لِلْجِوَارِ وَ اَلْوَفَاءِ بِالذِّمَامِ وَ اَلطَّاعَةِ لِلْبِرِّ وَ اَلْمَعْصِيَةِ لِلْكِبْرِ وَ اَلْأَخْذِ بِالْفَضْلِ وَ اَلْكَفِّ عَنِ اَلْبَغْيِ وَ اَلْإِعْظَامِ لِلْقَتْلِ وَ اَلْإِنْصَافِ لِلْخَلْقِ وَ اَلْكَظْمِ لِلْغَيْظِ وَ اِجْتِنَابِ اَلْفَسَادِ فِي اَلْأَرْضِ
پس در خصلتهاى نيكو تعصّب ورزيد از حمايت كردن پناهندگان، و به سررساندن پيمان و آراسته بودن به تقوى و ايمان، و از خودپسندى دورى گزيدن، و به فضيلت آراسته بودن، و دست بازداشتن از ستمكارى و بزرگ شمردن گناه خونريزى و خونخوارى، و داد مردمان دادن، و خشم را فرو خوردن، و پرهيز از تبهكارى در زمين
وَ اِحْذَرُوا مَا نَزَلَ بِالْأُمَمِ قَبْلَكُمْ مِنَ اَلْمَثُلاَتِ بِسُوءِ اَلْأَفْعَالِ وَ ذَمِيمِ اَلْأَعْمَالِ فَتَذَكَّرُوا فِي اَلْخَيْرِ وَ اَلشَّرِّ أَحْوَالَهُمْ وَ اِحْذَرُوا أَنْ تَكُونُوا أَمْثَالَهُمْ فَإِذَا تَفَكَّرْتُمْ فِي تَفَاوُتِ حَالَيْهِمْ فَالْزَمُوا كُلَّ أَمْرٍ لَزِمَتِ اَلْعِزَّةُ بِهِ شَأْنَهُمْ
و بپرهيزيد از آنچه فرود آمد بر امّتهاى پيشين، از كيفرهايى كه ديدند بر كردارهاى ناشايست و رفتارها كه كردند و نبايست. پس نيك و بد احوالشان را به ياد آريد و خود را از همانند شدن به آنان بر حذر داريد. و چون به چشم خود ديديد و در خوشبختى و بدبختىشان انديشيديد، آن را عهدهدار شويد كه عزيزشان گرداند
وَ زَاحَتِ اَلْأَعْدَاءُ لَهُ عَنْهُمْ وَ مُدَّتِ اَلْعَافِيَةُ بِهِ عَلَيْهِمْ وَ اِنْقَادَتِ اَلنِّعْمَةُ لَهُ مَعَهُمْ وَ وَصَلَتِ اَلْكَرَامَةُ عَلَيْهِ حَبْلَهُمْ مِنَ اَلاِجْتِنَابِ لِلْفُرْقَةِ وَ اَللُّزُومِ لِلْأُلْفَةِ وَ اَلتَّحَاضِّ عَلَيْهَا وَ اَلتَّوَاصِي بِهَا
و دشمنان را از سرشان راند، و زمان بى گزندىشان را به درازا كشاند، و با عافيت از نعمت بر خوردار و پيوند رشتۀ بزرگوارى با آنان استوار. و آن از پراكندگى دورى نمودن بود و به سزاوارى روى آوردن، و يكديگر را بدان برانگيختن و سفارش كردن
وَ اِجْتَنِبُوا كُلَّ أَمْرٍ كَسَرَ فِقْرَتَهُمْ وَ أَوْهَنَ مُنَّتَهُمْ مِنْ تَضَاغُنِ اَلْقُلُوبِ وَ تَشَاحُنِ اَلصُّدُورِ وَ تَدَابُرِ اَلنُّفُوسِ وَ تَخَاذُلِ اَلْأَيْدِي
و بپرهيزيد از هر كار كه پشت آنان را شكست و نيروشان را گسست، چون: كينۀ هم در دل داشتن و تخم نفاق در سينه كاشتن و از هم بريدن، و دست از يارى يكديگر كشيدن
وَ تَدَبَّرُوا أَحْوَالَ اَلْمَاضِينَ مِنَ اَلْمُؤْمِنِينَ قَبْلَكُمْ كَيْفَ كَانُوا فِي حَالِ اَلتَّمْحِيصِ وَ اَلْبَلاَءِ أَ لَمْ يَكُونُوا أَثْقَلَ اَلْخَلاَئِقِ أَعْبَاءً وَ أَجْهَدَ اَلْعِبَادِ بَلاَءً وَ أَضْيَقَ أَهْلِ اَلدُّنْيَا حَالاً
و در احوال گذشتگان پيش از خود بنگريد، مردمى كه با ايمان بودند چسان به سر بردند؟ و چگونه آنان را آزمودند؟ آيا نبودند گرانبارتر آفريدگان .
اِتَّخَذَتْهُمُ اَلْفَرَاعِنَةُ عَبِيداً فَسَامُوهُمْ سُوءَ اَلْعَذَابِ وَ جَرَّعُوهُمُ اَلْمُرَارَ فَلَمْ تَبْرَحِ اَلْحَالُ بِهِمْ فِي ذُلِّ اَلْهَلَكَةِ وَ قَهْرِ اَلْغَلَبَةِ لاَ يَجِدُونَ حِيلَةً فِي اِمْتِنَاعٍ وَ لاَ سَبِيلاً إِلَى دِفَاعٍ
و به هنگام آزمايش كوشاترين بندگان، و تنگ زندگانىترين مردم جهان؟ فرعونان آنان را به بندگى گرفتند و در عذاب سخت كشيدند، و تلخى زندگانى را جرعه جرعه بديشان نوشانيدند. پس پيوسته در خوارى و هلاكت بودند و مقهور چيرگى و قدرت، نه چارهاى مىيافتند تا سرباز زنند، و نه راهى كه عذاب را از خود دور كنند
حَتَّى إِذَا رَأَى اَللَّهُ سُبْحَانَهُ جِدَّ اَلصَّبْرِ مِنْهُمْ عَلَى اَلْأَذَى فِي مَحَبَّتِهِ وَ اَلاِحْتِمَالَ لِلْمَكْرُوهِ مِنْ خَوْفِهِ جَعَلَ لَهُمْ مِنْ مَضَايِقِ اَلْبَلاَءِ فَرَجاً فَأَبْدَلَهُمُ اَلْعِزَّ مَكَانَ اَلذُّلِّ وَ اَلْأَمْنَ مَكَانَ اَلْخَوْفِ
تا چون خدا ديد چگونه در راه دوستى او بر آزار شكيبايند، و چسان از بيم او ناخوشايند را تحمّل مىنمايند، از تنگناهاى بلاگشايشى براىشان پديد آورد، و از پس خوارى ارجمندشان فرمود و آرامش را جايگزين بيم كرد
فَصَارُوا مُلُوكاً حُكَّاماً وَ أَئِمَّةً أَعْلاَماً وَ قَدْ بَلَغَتِ اَلْكَرَامَةُ مِنَ اَللَّهِ لَهُمْ مَا لَمْ تَذْهَبِ اَلْآمَالُ إِلَيْهِ بِهِمْ
پس پادشاهان حكمران شدند و پيشوايان با فرّ و شان و كرامت خدا در بارهشان تا بدانجا رسيد كه ديدۀ آرزو نهايت آن را نديد
فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانُوا حَيْثُ كَانَتِ اَلْأَمْلاَءُ مُجْتَمِعَةً وَ اَلْأَهْوَاءُ مُؤْتَلِفَةً وَ اَلْقُلُوبُ مُعْتَدِلَةً وَ اَلْأَيْدِي مُتَرَادِفَةً وَ اَلسُّيُوفُ مُتَنَاصِرَةً وَ اَلْبَصَائِرُ نَافِذَةً وَ اَلْعَزَائِمُ وَاحِدَةً
پس بنگريد چسان مىنمودند، آن گاه كه گروهها فراهم بودند، و همگان راه يك آرزو را مىپيمودند، و دلها راست بود و با هم سازوار و دستها يكديگر را مددكار، شمشيرها به پارى هم آخته، و ديدهها به يكسو دوخته، و ارادهها در پى يك چيز تاخته
أَ لَمْ يَكُونُوا أَرْبَاباً فِي أَقْطَارِ اَلْأَرَضِينَ وَ مُلُوكاً عَلَى رِقَابِ اَلْعَالَمِينَ
آيا مهتران سراسر زمين نبودند، و بر جهانيان پادشاهى نمىنمودند
فَانْظُرُوا إِلَى مَا صَارُوا إِلَيْهِ فِي آخِرِ أُمُورِهِمْ حِينَ وَقَعَتِ اَلْفُرْقَةُ وَ تَشَتَّتَتِ اَلْأُلْفَةُ وَ اِخْتَلَفَتِ اَلْكَلِمَةُ وَ اَلْأَفْئِدَةُ وَ تَشَعَّبُوا مُخْتَلِفِينَ وَ تَفَرَّقُوا مُتَحَارِبِينَ
پس بنگريد كه پايان كارشان به كجا كشيد، چون ميانشان جدايى افتاد، و الفت به پراكندگى انجاميد، و سخنها و دلهاشان گونهگون گرديد. از هم جدا شدند، و به حزبها گراييدند
قَدْ خَلَعَ اَللَّهُ عَنْهُمْ لِبَاسَ كَرَامَتِهِ وَ سَلَبَهُمْ غَضَارَةَ نِعْمَتِهِ وَ بَقِيَ قَصَصُ أَخْبَارِهِمْ فِيكُمْ عِبَراً لِلْمُعْتَبِرِينَ
و خدا لباس كرامت خود را از تنشان برون آورد، و نعمت فراخ خويش را از دستشان به در كرد، و داستان آنان ميان شما ماند، و آن را براى پندگيرنده عبرت گرداند
الاعتبار بالأمم فَاعْتَبِرُوا بِحَالِ وَلَدِ إِسْمَاعِيلَ وَ بَنِي إِسْحَاقَ وَ بَنِي إِسْرَائِيلَ عليهمالسلام فَمَا أَشَدَّ اِعْتِدَالَ اَلْأَحْوَالِ وَ أَقْرَبَ اِشْتِبَاهَ اَلْأَمْثَالِ تَأَمَّلُوا أَمْرَهُمْ فِي حَالِ تَشَتُّتِهِمْ وَ تَفَرُّقِهِمْ لَيَالِيَ كَانَتِ اَلْأَكَاسِرَةُ وَ اَلْقَيَاصِرَةُ أَرْبَاباً لَهُمْ
پس از حال فرزندان اسماعيل و اسحاق و اسرائيل كه درود بر آنان باد پند گيريد، كه حالتها سخت متناسب است با هم و چه نزديك است مثالها به هم، بيش و كم. در كار آنان بينديشيد، و روزگارى كه پراكنده بودند و از هم جدا و، كسراها و قيصرها بر آنان پادشا
يَحْتَازُونَهُمْ عَنْ رِيفِ اَلْآفَاقِ وَ بَحْرِ اَلْعِرَاقِ وَ خُضْرَةِ اَلدُّنْيَا إِلَى مَنَابِتِ اَلشِّيحِ وَ مَهَافِي اَلرِّيحِ وَ نَكَدِ اَلْمَعَاشِ فَتَرَكُوهُمْ عَالَةً مَسَاكِينَ إِخْوَانَ دَبَرٍ وَ وَبَرٍ أَذَلَّ اَلْأُمَمِ دَاراً وَ أَجْدَبَهُمْ قَرَاراً
آنان را از مرغزارهاى پر نعمت و درياى عراق و سرزمينهاى سبز آفاق مىربودند و به زمينهايى كه رستنى آن درمنه بود، روانه مىنمودند، آنجا كه بادها از هر سو در آن وزان بود، و آنان گرفتار بدى گذران. آنان را واگذاشتند مستمند درويش، بيابان نشين و چرانندۀ اشتران پشت ريش. پستترين جايهاشان خانه، و خشكترين بيابانشان جاى قرار و كاشانه
لاَ يَأْوُونَ إِلَى جَنَاحِ دَعْوَةٍ يَعْتَصِمُونَ بِهَا وَ لاَ إِلَى ظِلِّ أُلْفَةٍ يَعْتَمِدُونَ عَلَى عِزِّهَا
نه به سوى حق دعوتى، تا بدان روى آرند، و خود را از گمراهى باز دارند، و نه سايۀ الفتى كه رخت بدانجا افكنند و در عزّت آن زندگى كنند
فَالْأَحْوَالُ مُضْطَرِبَةٌ وَ اَلْأَيْدِي مُخْتَلِفَةٌ وَ اَلْكَثْرَةُ مُتَفَرِّقَةٌ فِي بَلاَءِ أَزْلٍ وَ أَطْبَاقِ جَهْلٍ مِنْ بَنَاتٍ مَوْءُودَةٍ وَ أَصْنَامٍ مَعْبُودَةٍ وَ أَرْحَامٍ مَقْطُوعَةٍ وَ غَارَاتٍ مَشْنُونَةٍ
حالتها ناپايدار، دستها به خلاف هم در كار، جمعيّت پراكنده، در بلاى سخت و تيه نادانى دست و پا زننده، از: زنده به گور كردن دختران، و پرستيدن بتان و بريدن پيوند خويشان و يكديگر را غارت كنان
النعمة برسول اللّه فَانْظُرُوا إِلَى مَوَاقِعِ نِعَمِ اَللَّهِ عَلَيْهِمْ حِينَ بَعَثَ إِلَيْهِمْ رَسُولاً فَعَقَدَ بِمِلَّتِهِ طَاعَتَهُمْ وَ جَمَعَ عَلَى دَعْوَتِهِ أُلْفَتَهُمْ
پس بنگريد كه نعمتهاى خدا چگونه بر آنان فرو ريخت، هنگامى كه پيامبرى برايشان بر انگيخت. آنان را به طاعت خدا در آورد و با خواندنشان به سوى او با يكديگر سازوارشان كرد
كَيْفَ نَشَرَتِ اَلنِّعْمَةُ عَلَيْهِمْ جَنَاحَ كَرَامَتِهَا وَ أَسَالَتْ لَهُمْ جَدَاوِلَ نَعِيمِهَا وَ اِلْتَفَّتِ اَلْمِلَّةُ بِهِمْ فِي عَوَائِدِ بَرَكَتِهَا فَأَصْبَحُوا فِي نِعْمَتِهَا غَرِقِينَ وَ فِي خُضْرَةِ عَيْشِهَا فَكِهِينَ
و چسان نعمت، شهپر خود را بر سر آنان گسترد و جويبارهايى از آسايش و رفاه براى ايشان روان نمود، و ملّت اسلام، با بركتهاى خود آنان را فراهم فرمود. پس در نعمت شريعت غرقه گرديدند، و لذّت زندگى خرّم و فراخ آن را چشيدند
قَدْ تَرَبَّعَتِ اَلْأُمُورُ بِهِمْ فِي ظِلِّ سُلْطَانٍ قَاهِرٍ وَ آوَتْهُمُ اَلْحَالُ إِلَى كَنَفِ عِزٍّ غَالِبٍ وَ تَعَطَّفَتِ اَلْأُمُورُ عَلَيْهِمْ فِي ذُرَى مُلْكٍ ثَابِتٍ
زندگىشان به سامان، در سايۀ دولتى قوىشان، و نيكويى حال آنان را به عزّتى رساند ارجمند، و كارهاشان استوار گرديد و دولتشان نيرومند
فَهُمْ حُكَّامٌ عَلَى اَلْعَالَمِينَ وَ مُلُوكٌ فِي أَطْرَافِ اَلْأَرَضِينَ يَمْلِكُونَ اَلْأُمُورَ عَلَى مَنْ كَانَ يَمْلِكُهَا عَلَيْهِمْ وَ يُمْضُونَ اَلْأَحْكَامَ فِيمَنْ كَانَ يُمْضِيهَا فِيهِمْ لاَ تُغْمَزُ لَهُمْ قَنَاةٌ وَ لاَ تُقْرَعُ لَهُمْ صَفَاةٌ
چنانكه حاكم شدند بر جهانيان، و پادشاهان زمين در اين كرانه و آن كران. كار كسانى را به دست گرفتند كه تيرشان بر آنان حكومت مىنمودند، و بر كسانى فرمان راندند كه فرمانبر آنان بودند. نه تيرشان بر سنگ مىرسيد و نه سنگشان سبك مىگرديد.
لوم العصاة أَلاَ وَ إِنَّكُمْ قَدْ نَفَضْتُمْ أَيْدِيَكُمْ مِنْ حَبْلِ اَلطَّاعَةِ وَ ثَلَمْتُمْ حِصْنَ اَللَّهِ اَلْمَضْرُوبَ عَلَيْكُمْ بِأَحْكَامِ اَلْجَاهِلِيَّةِ
همانا شما رشتۀ فرمانبردارى را از گردن گشاديد و به داوريهاى دوران جاهليت رضا داديد، در دژ خدايى كه پيرامونتان بود رخنه نهاديد
فَإِنَّ اَللَّهَ سُبْحَانَهُ قَدِ اِمْتَنَّ عَلَى جَمَاعَةِ هَذِهِ اَلْأُمَّةِ فِيمَا عَقَدَ بَيْنَهُمْ مِنْ حَبْلِ هَذِهِ اَلْأُلْفَةِ اَلَّتِي يَنْتَقِلُونَ فِي ظِلِّهَا وَ يَأْوُونَ إِلَى كَنَفِهَا بِنِعْمَةٍ لاَ يَعْرِفُ أَحَدٌ مِنَ اَلْمَخْلُوقِينَ لَهَا قِيمَةً لِأَنَّهَا أَرْجَحُ مِنْ كُلِّ ثَمَنٍ وَ أَجَلُّ مِنْ كُلِّ خَطَرٍ
همانا خداى سبحان بر جماعت اين امّت مسلمان منّت نهاد و به الفت آنان را با يكديگر پيوند داد، پيوندى كه در سايۀ آن بچمند، و در پناه آن بيارمند. در نعمتى كه هيچ يك از آفريدگان بهايى نداند براى آن. چه آن نعمت از هر بهايى برتر است و از هر رتبت و منزلتى گرانقدرتر.
وَ اِعْلَمُوا أَنَّكُمْ صِرْتُمْ بَعْدَ اَلْهِجْرَةِ أَعْرَاباً وَ بَعْدَ اَلْمُوَالاَةِ أَحْزَاباً مَا تَتَعَلَّقُونَ مِنَ اَلْإِسْلاَمِ إِلاَّ بِاسْمِهِ وَ لاَ تَعْرِفُونَ مِنَ اَلْإِيمَانِ إِلاَّ رَسْمَهُ
و بدانيد! كه شما پس از هجرت و ادب آموختن از شريعت به خوى باديه نشينى بازگشتيد و پس از پيوند دوستى دسته دسته شديد. با اسلام جز به نام آن بستگى نداريد و از ايمان جز نشان آن را نمىشناسيد
تَقُولُونَ اَلنَّارَ وَ لاَ اَلْعَارَ كَأَنَّكُمْ تُرِيدُونَ أَنْ تُكْفِئُوا اَلْإِسْلاَمَ عَلَى وَجْهِهِ اِنْتِهَاكاً لِحَرِيمِهِ وَ نَقْضاً لِمِيثَاقِهِ اَلَّذِي وَضَعَهُ اَللَّهُ لَكُمْ حَرَماً فِي أَرْضِهِ وَ أَمْناً بَيْنَ خَلْقِهِ
مىگوييد به آتش مىسوزيم و ننگ را نمىتوزيم . گويا مىخواهيد اسلام را واژگون كنيد با پردۀ حرمتش را دريدن، و رشتۀ برادرى دينى را بريدن. پيمانى كه خدايش براى شما در زمين خود پناهگاه و جاى امن فرمود، و موجب ايمنى آفريدههايش نمود
وَ إِنَّكُمْ إِنْ لَجَأْتُمْ إِلَى غَيْرِهِ حَارَبَكُمْ أَهْلُ اَلْكُفْرِ ثُمَّ لاَ جَبْرَائِيلُ وَ لاَ مِيكَائِيلُ وَ لاَ مُهَاجِرُونَ وَ لاَ أَنْصَارٌ يَنْصُرُونَكُمْ إِلاَّ اَلْمُقَارَعَةَ بِالسَّيْفِ حَتَّى يَحْكُمَ اَللَّهُ بَيْنَكُمْ
و اگر شما به چيزى جز اسلام پناه برديد، كافران با شما پيكار خواهند كرد، آن گاه نه جبرئيل ماند و نه ميكائيل، و نه مهاجران و نه انصار كه شما را يارى كند. جز تيغ بر يكديگر زدن نبود تا خدا ميان شما داورى كند
وَ إِنَّ عِنْدَكُمُ اَلْأَمْثَالَ مِنْ بَأْسِ اَللَّهِ وَ قَوَارِعِهِ وَ أَيَّامِهِ وَ وَقَائِعِهِ فَلاَ تَسْتَبْطِئُوا وَعِيدَهُ جَهْلاً بِأَخْذِهِ وَ تَهَاوُناً بِبَطْشِهِ وَ يَأْساً مِنْ بَأْسِهِ
و همانا نمونهها و داستانها در دسترس شماست از گذشتگان و عذاب خدا و سختيهاى او كه رسيد به آنان ، و روزهايى كه عذابشان كرد و آسيبهاى سخت او كه به آنان فرود آورد . پس وعدۀ عذاب او را دير مىانگاريد، به عذر آنكه نمىدانيد در چنگ او گرفتاريد. و با انتقام او را سبك شمردن، و از كيفر او ايمن بودن
فَإِنَّ اَللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ يَلْعَنِ اَلْقَرْنَ اَلْمَاضِيَ بَيْنَ أَيْدِيكُمْ إِلاَّ لِتَرْكِهِمُ اَلْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ اَلنَّهْيَ عَنِ اَلْمُنْكَرِ فَلَعَنَ اَللَّهُ اَلسُّفَهَاءَ لِرُكُوبِ اَلْمَعَاصِي وَ اَلْحُلَمَاءَ لِتَرْكِ اَلتَّنَاهِي
كه همانا خداى سبحان مردم دوران گذشته را كه پيش از شمايند از رحمت خود دور نفرمود، جز براى آنكه امر به معروف را واگذاشتند، و مردمان را از منكر باز نداشتند. پس خدا بيخردان آنان را لعنت كرد به خاطر نافرمانى كردن، و خردمندان را به گناه ديگران را از نافرمانى مانع نبودن
أَلاَ وَ قَدْ قَطَعْتُمْ قَيْدَ اَلْإِسْلاَمِ وَ عَطَّلْتُمْ حُدُودَهُ وَ أَمَتُّمْ أَحْكَامَهُ
هان! بدانيد كه شما رشتۀ پيوند با اسلام را گسستيد، و حدود آن را شكستيد، و احكام آن را كار نبستيد
أَلاَ وَ قَدْ أَمَرَنِيَ اَللَّهُ بِقِتَالِ أَهْلِ اَلْبَغْيِ وَ اَلنَّكْثِ وَ اَلْفَسَادِ فِي اَلْأَرْضِ فَأَمَّا اَلنَّاكِثُونَ فَقَدْ قَاتَلْتُ وَ أَمَّا اَلْقَاسِطُونَ فَقَدْ جَاهَدْتُ وَ أَمَّا اَلْمَارِقَةُ فَقَدْ دَوَّخْتُ
بدانيد كه خدا مرا فرموده است با تجاوزكاران و پيمان گسلان، و تبهكاران در زمين پيكار كنم. امّا با پيمان گسلان جنگيدم و با از حق برون شدگان ستيزيدم، و از دين بيرون شدگان را زبون ساختم
وَ أَمَّا شَيْطَانُ اَلرَّدْهَةِ فَقَدْ كُفِيتُهُ بِصَعْقَةٍ سُمِعَتْ لَهَا وَجْبَةُ قَلْبِهِ وَ رَجَّةُ صَدْرِهِ وَ بَقِيَتْ بَقِيَّةٌ مِنْ أَهْلِ اَلْبَغْيِ وَ لَئِنْ أَذِنَ اَللَّهُ فِي اَلْكَرَّةِ عَلَيْهِمْ لَأُدِيلَنَّ مِنْهُمْ إِلاَّ مَا يَتَشَذَّرُ فِي أَطْرَافِ اَلْبِلاَدِ تَشَذُّراً
امّا شيطان ردهه، به جاى من بانگى كار او را بسنده گرديد چنانكه از آن بانگ آواى طپيدن دل و لرزۀ سينه خود را شنيد، و اندكى از تجاوزكارن مانده، و اگر خدا مرا رخصت داد كه بر ايشان بتازم و آنان را براندازم، دولت را از آنها بازگردانم و از آن خود سازم، جز تنى چند كه در اين سوى و آن سوى شهرها بمانند و مردم را بترسانند
فضل الوحي أَنَا وَضَعْتُ فِي اَلصِّغَرِ بِكَلاَكِلِ اَلْعَرَبِ وَ كَسَرْتُ نَوَاجِمَ قُرُونِ رَبِيعَةَ وَ مُضَرَ
من در خردى بزرگان عرب را به خاك انداختم و سركردگان ربيعه و مضر را هلاك ساختم
وَ قَدْ عَلِمْتُمْ مَوْضِعِي مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ صلىاللهعليهوآله بِالْقَرَابَةِ اَلْقَرِيبَةِ وَ اَلْمَنْزِلَةِ اَلْخَصِيصَةِ وَضَعَنِي فِي حِجْرِهِ وَ أَنَا وَلَدٌ يَضُمُّنِي إِلَى صَدْرِهِ وَ يَكْنُفُنِي فِي فِرَاشِهِ وَ يُمِسُّنِي جَسَدَهُ وَ يُشِمُّنِي عَرْفَهُ
شما مىدانيد مرا نزد رسول خدا چه رتبت است، و خويشاونديم با او در چه نسبت است. آن گاه كه كودك بودم مرا در كنار خود نهاد و بر سينۀ خويشم جا داد، و مرا در بستر خود مىخوابانيد چنانكه تنم را به تن خويش مىسود و بوى خوش خود را به من مىبويانيد
وَ كَانَ يَمْضَغُ اَلشَّيْءَ ثُمَّ يُلْقِمُنِيهِ وَ مَا وَجَدَ لِي كَذْبَةً فِي قَوْلٍ وَ لاَ خَطْلَةً فِي فِعْلٍ
و گاه بود كه چيزى را مىجويد، سپس آن را به من مىخورانيد. از من دروغى در گفتار نشنيد، و خطايى در كردار نديد
وَ لَقَدْ قَرَنَ اَللَّهُ بِهِ صلىاللهعليهوآله مِنْ لَدُنْ أَنْ كَانَ فَطِيماً أَعْظَمَ مَلَكٍ مِنْ مَلاَئِكَتِهِ يَسْلُكُ بِهِ طَرِيقَ اَلْمَكَارِمِ وَ مَحَاسِنَ أَخْلاَقِ اَلْعَالَمِ لَيْلَهُ وَ نَهَارَهُ
هنگامى كه از شير گرفته شد خدا بزرگترين فرشته از فرشتگانش را شب و روز همنشين او فرمود تا راههاى بزرگوارى را پيمود، و خويهاى نيكوى جهان را فراهم نمود
وَ لَقَدْ كُنْتُ أَتَّبِعُهُ اِتِّبَاعَ اَلْفَصِيلِ أَثَرَ أُمِّهِ يَرْفَعُ لِي فِي كُلِّ يَوْمٍ مِنْ أَخْلاَقِهِ عَلَماً وَ يَأْمُرُنِي بِالاِقْتِدَاءِ بِهِ
و من در پى او بودم در سفر و حضر چنانكه شتر بچّه در پى مادر. هر روز براى من از اخلاق خود نشانهاى بر پا مىداشت و مرا به پيروى آن مىگماشت
وَ لَقَدْ كَانَ يُجَاوِرُ فِي كُلِّ سَنَةٍ بِحِرَاءَ فَأَرَاهُ وَ لاَ يَرَاهُ غَيْرِي وَ لَمْ يَجْمَعْ بَيْتٌ وَاحِدٌ يَوْمَئِذٍ فِي اَلْإِسْلاَمِ غَيْرَ رَسُولِ اَللَّهِ صلىاللهعليهوآله وَ خَدِيجَةَ وَ أَنَا ثَالِثُهُمَا أَرَى نُورَ اَلْوَحْيِ وَ اَلرِّسَالَةِ وَ أَشُمُّ رِيحَ اَلنُّبُوَّةِ
هر سال در حراء خلوت مىگزيد، من او را مىديدم و جز من كسى وى را نمىديد. آن هنگام جز خانهاى كه رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله) و خديجه در آن بود، در هيچ خانهاى مسلمانى را نيافته بود، من سوّمين آنان بودم. روشنايى وحى و پيامبرى را مىديدم و بوى نبوّت را مىشنودم
وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ اَلشَّيْطَانِ حِينَ نَزَلَ اَلْوَحْيُ عَلَيْهِ صلىاللهعليهوآله فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اَللَّهِ مَا هَذِهِ اَلرَّنَّةُ فَقَالَ هَذَا اَلشَّيْطَانُ قَدْ أَيِسَ مِنْ عِبَادَتِهِ
من هنگامى كه وحى بر او (صلّى اللّه عليه و آله) فرود آمد، آواى شيطان را شنيدم. گفتم: اى فرستادۀ خدا اين آوا چيست؟ گفت: «اين شيطان است كه از آن كه او را نپرستند نوميد و نگران است
إِنَّكَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَى مَا أَرَى إِلاَّ أَنَّكَ لَسْتَ بِنَبِيٍّ وَ لَكِنَّكَ لَوَزِيرٌ وَ إِنَّكَ لَعَلَى خَيْرٍ وَ لَقَدْ كُنْتُ مَعَهُ صلىاللهعليهوآله لَمَّا أَتَاهُ اَلْمَلَأُ مِنْ قُرَيْشٍ فَقَالُوا لَهُ يَا مُحَمَّدُ إِنَّكَ قَدِ اِدَّعَيْتَ عَظِيماً لَمْ يَدَّعِهِ آبَاؤُكَ وَ لاَ أَحَدٌ مِنْ بَيْتِكَ
همانا تو مىشنوى آنچه را من مىشنوم، و مىبينى آنچه را من مىبينم، جز اين كه تو پيامبر نيستى و وزيرى و بر راه خير مىروى و مؤمنان را اميرى .» و من با او بودم، هنگامى كه مهتران قريش نزد وى آمدند، و گفتند: «اى محمّد (صلّى اللّه عليه و آله)! تو دعوى كارى بزرگ مىكنى كه نه پدرانت چنان دعويى داشتند، نه كسى از خاندانت
وَ نَحْنُ نَسْأَلُكَ أَمْراً إِنْ أَنْتَ أَجَبْتَنَا إِلَيْهِ وَ أَرَيْتَنَاهُ عَلِمْنَا أَنَّكَ نَبِيٌّ وَ رَسُولٌ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ عَلِمْنَا أَنَّكَ سَاحِرٌ كَذَّابٌ
ما چيزى را از تو مىخواهيم اگر آن را پذيرفتى و به ما نماياندى، مىدانيم تو پيامبر و فرستادهاى و گرنه مىدانيم جادوگرى دروغگويى.»
فَقَالَ صلىاللهعليهوآله وَ مَا تَسْأَلُونَ قَالُوا تَدْعُو لَنَا هَذِهِ اَلشَّجَرَةَ حَتَّى تَنْقَلِعَ بِعُرُوقِهَا وَ تَقِفَ بَيْنَ يَدَيْكَ فَقَالَ صلىاللهعليهوآله إِنَّ اَللّٰهَ عَلىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ فَإِنْ فَعَلَ اَللَّهُ لَكُمْ ذَلِكَ أَ تُؤْمِنُونَ وَ تَشْهَدُونَ بِالْحَقِّ قَالُوا نَعَمْ
گفت (صلّى اللّه عليه و آله): «چه مىپرسيد؟» گفتند: «اين درخت را براى ما بخوان تا با رگ و ريشه برآيد و پيش روى تو در آيد.» گفت (صلّى اللّه عليه و آله): «خدا بر هر چيز تواناست. اگر خدا براى شما چنين كرد، مىگرويد، و به حق گواهى مىدهيد؟» گفتند «آرى.»
قَالَ فَإِنِّي سَأُرِيكُمْ مَا تَطْلُبُونَ وَ إِنِّي لَأَعْلَمُ أَنَّكُمْ لاَ تَفِيئُونَ إِلَى خَيْرٍ وَ إِنَّ فِيكُمْ مَنْ يُطْرَحُ فِي اَلْقَلِيبِ وَ مَنْ يُحَزِّبُ اَلْأَحْزَابَ
گفت: «من آنچه را مىخواهيد به شما نشان خواهم داد. و من مىدانم شما به راه خير باز نمىگرديد. و در ميان شما كسى است كه در چاه افكنده شود و كسى است كه گروهها را بهم پيوندد و لشكر فراهم آورد.»
ثُمَّ قَالَ صلىاللهعليهوآله يَا أَيَّتُهَا اَلشَّجَرَةُ إِنْ كُنْتِ تُؤْمِنِينَ بِاللَّهِ وَ اَلْيَوْمِ اَلْآخِرِ وَ تَعْلَمِينَ أَنِّي رَسُولُ اَللَّهِ فَانْقَلِعِي بِعُرُوقِكِ حَتَّى تَقِفِي بَيْنَ يَدَيَّ بِإِذْنِ اَللَّهِ
سپس گفت (صلّى اللّه عليه و آله): «اى درخت اگر به خدا و روز رستاخيز ايمان گرويدهاى و مىدانى من فرستادۀ خدايم با رگ و ريشه از جاى برآى، و پيش روى من در آى به فرمان خداى.»
فَوَالَّذِي بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لاَنْقَلَعَتْ بِعُرُوقِهَا وَ جَاءَتْ وَ لَهَا دَوِيٌّ شَدِيدٌ وَ قَصْفٌ كَقَصْفِ أَجْنِحَةِ اَلطَّيْرِ حَتَّى وَقَفَتْ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اَللَّهِ صلىاللهعليهوآله مُرَفْرِفَةً
پس به خدايى كه او را به راستى بر انگيخت، رگ و ريشۀ درخت از هم گسيخت و از جاى بر آمد بانگى سختكنان و چون پرندگان پرزنان تا پيش روى رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله) بيامد
وَ أَلْقَتْ بِغُصْنِهَا اَلْأَعْلَى عَلَى رَسُولِ اَللَّهِ صلىاللهعليهوآله وَ بِبَعْضِ أَغْصَانِهَا عَلَى مَنْكِبِي وَ كُنْتُ عَنْ يَمِينِهِ صلىاللهعليهوآله
و شاخۀ فرازين خود را بر رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله) گسترد، و يكى از شاخههايش را بر دوش من آورد، و من در سوى راست او (صلّى اللّه عليه و آله) بودم
فَلَمَّا نَظَرَ اَلْقَوْمُ إِلَى ذَلِكَ قَالُوا عُلُوّاً وَ اِسْتِكْبَاراً فَمُرْهَا فَلْيَأْتِكَ نِصْفُهَا وَ يَبْقَى نِصْفُهَا فَأَمَرَهَا بِذَلِكَ فَأَقْبَلَ إِلَيْهِ نِصْفُهَا كَأَعْجَبِ إِقْبَالٍ وَ أَشَدِّهِ دَوِيّاً فَكَادَتْ تَلْتَفُّ بِرَسُولِ اَللَّهِ صلىاللهعليهوآله
پس چون آنان اين معجزه را ديدند، از روى برترى جويى و گردنكشى گفتند: «بگو تا نيم آن نزد تو آيد و نيم ديگر بر جاى ماند.» پس او درخت را چنين فرمان داد و نيم آن رو سوى او نهاد، پيش آمدنى سخت شگفتآور، و با بانگى هر چه سختتر. چنانكه مىخواست خود را به رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله) بپيچد
فَقَالُوا كُفْراً وَ عُتُوّاً فَمُرْ هَذَا اَلنِّصْفَ فَلْيَرْجِعْ إِلَى نِصْفِهِ كَمَا كَانَ فَأَمَرَهُ صلىاللهعليهوآله فَرَجَعَ
پس آنان از روى ناسپاسى و سركشى گفتند: «اين نيم را بفرما تا نزد نيم خود باز رود چنانكه بود» و او درخت را چنان فرمود. پس درخت باز گرديد
فَقُلْتُ أَنَا لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ إِنِّي أَوَّلُ مُؤْمِنٍ بِكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ وَ أَوَّلُ مَنْ أَقَرَّ بِأَنَّ اَلشَّجَرَةَ فَعَلَتْ مَا فَعَلَتْ بِأَمْرِ اَللَّهِ تَعَالَى تَصْدِيقاً بِنُبُوَّتِكَ وَ إِجْلاَلاً لِكَلِمَتِكَ
و من گفتم: لا إله إلا الله، اى فرستادۀ خدا! من نخستين كسم كه به تو گرويد، و نخستين كس كه اقرار كرد كه درخت آنچه را فرمودى به فرمان خدا به جا آورد. تا پيامبرى تو را گواهى دهد و گفتۀ تو را بزرگ دارد
فَقَالَ اَلْقَوْمُ كُلُّهُمْ بَلْ سٰاحِرٌ كَذّٰابٌ عَجِيبُ اَلسِّحْرِ خَفِيفٌ فِيهِ وَ هَلْ يُصَدِّقُكَ فِي أَمْرِكَ إِلاَّ مِثْلُ هَذَا يَعْنُونَنِي
پس آنان گفتند: «نه كه ساحرى است دروغگو، شگفت جادوگر است، و چه آسان است كار او. و چه كسى تو را در كارت تصديق كند جز او!» (و قصدشان من بودم
وَ إِنِّي لَمِنْ قَوْمٍ لاَ تَأْخُذُهُمْ فِي اَللَّهِ لَوْمَةُ لاَئِمٍ سِيمَاهُمْ سِيمَا اَلصِّدِّيقِينَ وَ كَلاَمُهُمْ كَلاَمُ اَلْأَبْرَارِ عُمَّارُ اَللَّيْلِ وَ مَنَارُ اَلنَّهَارِ مُتَمَسِّكُونَ بِحَبْلِ اَلْقُرْآنِ يُحْيُونَ سُنَنَ اَللَّهِ وَ سُنَنَ رَسُولِهِ
من از مردمى هستم كه در راه خدا از سرزنش ملامتكنندگان باز نمىايستند. نشانههاى آنان، نشانۀ راستكاران و سخنشان، گفتار درست كرداران. زندهداران شبند به عبادت و نشانههاى روزند براى هدايت چنگ در ريسمان قرآن زدهاند! و سنّت خدا و فرستادۀ او را زنده كردهاند
لاَ يَسْتَكْبِرُونَ وَ لاَ يَعْلُونَ وَ لاَ يَغُلُّونَ وَ لاَ يُفْسِدُونَ قُلُوبُهُمْ فِي اَلْجِنَانِ وَ أَجْسَادُهُمْ فِي اَلْعَمَلِ
نه بزرگى مىفروشند، و نه برترى جويى دارند، نه خيانت مىكنند و نه تبهكارند. دلهاشان در بهشت است و تنهاشان را به كار عبادت وامىدارند
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:سفارش به زهد و پرهیزکاری
گوهر بعدی:خطبه همام
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.