۶۲ بار خوانده شده

دلیل اختلاف روايات پیامبر ص

و من كلام له عليه‌السلام و قد سأله سائل عن أحاديث البدع و عما في أيدي الناس من اختلاف الخبر فقال عليه‌السلام
210 و از سخنان آن حضرت است يكى از حديثهاى نوآورده و از آنچه در دست مردم است و با يكديگر اختلاف دارد پرسيد، امام فرمود:

إِنَّ فِي أَيْدِي اَلنَّاسِ حَقّاً وَ بَاطِلاً وَ صِدْقاً وَ كَذِباً وَ نَاسِخاً وَ مَنْسُوخاً وَ عَامّاً وَ خَاصّاً وَ مُحْكَماً وَ مُتَشَابِهاً وَ حِفْظاً وَ وَهْماً
در دست مردم حق است و باطل، راست و دروغ. ناسخ و منسوخ. عام و خاصّ‌، محكم و متشابه و آنچه در خاطر سپرده شده است و آنچه حديثگو بدان گمان برده است ،

وَ لَقَدْ كُذِبَ عَلَى رَسُولِ اَللَّهِ صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عَلَى عَهْدِهِ حَتَّى قَامَ خَطِيباً فَقَالَ مَنْ كَذَبَ عَلَيَّ مُتَعَمِّداً فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ اَلنَّارِ
و بر رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله) در زمان او دروغ بستند تا آنكه برخاست و خطبه خواند و فرمود: «هر كه به عمد بر من دروغ بندد جايى در آتش براى خود آماده سازد.»

وَ إِنَّمَا أَتَاكَ بِالْحَدِيثِ أَرْبَعَةُ رِجَالٍ لَيْسَ لَهُمْ خَامِسٌ
و حديث را چهار كس نزد تو آرند كه پنجمى ندارند

المنافقون رَجُلٌ مُنَافِقٌ مُظْهِرٌ لِلْإِيمَانِ مُتَصَنِّعٌ بِالْإِسْلاَمِ لاَ يَتَأَثَّمُ وَ لاَ يَتَحَرَّجُ يَكْذِبُ عَلَى رَسُولِ اَللَّهِ صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مُتَعَمِّداً
مردى دو رو كه ايمان آشكار كند، و به ظاهر چون مسلمان بود از گناه نترسد و بيمى به دل نيارد، و به عمد بر رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله) دروغ بندد و باك ندارد

فَلَوْ عَلِمَ اَلنَّاسُ أَنَّهُ مُنَافِقٌ كَاذِبٌ لَمْ يَقْبَلُوا مِنْهُ وَ لَمْ يُصَدِّقُوا قَوْلَهُ وَ لَكِنَّهُمْ قَالُوا صَاحِبُ رَسُولِ اَللَّهِ صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رَآهُ وَ سَمِعَ مِنْهُ وَ لَقِفَ عَنْهُ فَيَأْخُذُونَ بِقَوْلِهِ
و اگر مردم بدانند او منافق است و دروغگو، از او حديث نپذيرند و گفته‌اش را به راست نگيرند ليكن گويند يا رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله) است. ديد و از او شنيد و در ضبط‍‌ آورد، پس گفتۀ او را قبول بايد كرد

وَ قَدْ أَخْبَرَكَ اَللَّهُ عَنِ اَلْمُنَافِقِينَ بِمَا أَخْبَرَكَ وَ وَصَفَهُمْ بِمَا وَصَفَهُمْ بِهِ لَكَ ثُمَّ بَقُوا بَعْدَهُ فَتَقَرَّبُوا إِلَى أَئِمَّةِ اَلضَّلاَلَةِ وَ اَلدُّعَاةِ إِلَى اَلنَّارِ بِالزُّورِ وَ اَلْبُهْتَانِ
و خدا تو را از منافقان خبر داد چنانكه بايد و آنان را براى تو وصف فرمود آنسان كه شايد اينان پس از رسول خدا، كه بر او و كسان او درود باد، بر جاى ماندند، و با دروغ و تهمت به پيشوايان گمراهى و دعوت كنندگان به آتش غضب الهى نزديكى جستند

فَوَلَّوْهُمُ اَلْأَعْمَالَ وَ جَعَلُوهُمْ حُكَّاماً عَلَى رِقَابِ اَلنَّاسِ فَأَكَلُوا بِهِمُ اَلدُّنْيَا وَ إِنَّمَا اَلنَّاسُ مَعَ اَلْمُلُوكِ وَ اَلدُّنْيَا إِلاَّ مَنْ عَصَمَ اَللَّهُ فَهَذَا أَحَدُ اَلْأَرْبَعَةِ
و آنان اين منافقان را به كار گماردند و كار مردم را به دستشان سپاردند، و به دست ايشان دنيا را خوردند، و مردم آنجا روند كه پادشاه و دنيا روى آرد، جز كه خدا نگه دارد، و اين منافق يكى از چهار تن است

الخاطئون وَ رَجُلٌ سَمِعَ مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ شَيْئاً لَمْ يَحْفَظْهُ عَلَى وَجْهِهِ فَوَهِمَ فِيهِ وَ لَمْ يَتَعَمَّدْ كَذِباً فَهُوَ فِي يَدَيْهِ وَ يَرْوِيهِ وَ يَعْمَلُ بِهِ وَ يَقُولُ أَنَا سَمِعْتُهُ مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم
و مردى كه چيزى از رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله) شنيد و آن را چنانكه بايد در گوش نكشيد، و به خطا شنفته و به عمد دروغى نگفته، آن حديث نزد اوست، آن را مى‌گويد و بدان كار مى‌كند، و گويد: «من اين را از رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله) شنيدم»

فَلَوْ عَلِمَ اَلْمُسْلِمُونَ أَنَّهُ وَهِمَ فِيهِ لَمْ يَقْبَلُوهُ مِنْهُ وَ لَوْ عَلِمَ هُوَ أَنَّهُ كَذَلِكَ لَرَفَضَهُ
و اگر مسلمانان مى‌دانستند وى در آن حديث به خطا رفته از او نمى‌پذيرفتند، و او هم اگر مى‌دانست حديث خطاست از سر گفتن آن بر مى‌خاست

اهل الشبهة وَ رَجُلٌ ثَالِثٌ سَمِعَ مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شَيْئاً يَأْمُرُ بِهِ ثُمَّ إِنَّهُ نَهَى عَنْهُ وَ هُوَ لاَ يَعْلَمُ
و سومين، مردى است كه شنيد رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله) به چيزى امر فرمود، سپس آن را نهى فرمود و او نمى‌داند. يا شنيد چيزى را نهى كرد سپس بدان امر فرمود، و او از آن آگاهى ندارد

أَوْ سَمِعَهُ يَنْهَى عَنْ شَيْءٍ ثُمَّ أَمَرَ بِهِ وَ هُوَ لاَ يَعْلَمُ فَحَفِظَ اَلْمَنْسُوخَ وَ لَمْ يَحْفَظِ اَلنَّاسِخَ فَلَوْ عَلِمَ أَنَّهُ مَنْسُوخٌ لَرَفَضَهُ وَ لَوْ عَلِمَ اَلْمُسْلِمُونَ إِذْ سَمِعُوهُ مِنْهُ أَنَّهُ مَنْسُوخٌ لَرَفَضُوهُ
پس آن را كه نسخ شده به خاطر دارد و نسخ كننده را به خاطر نمى‌آرد، و اگر مى‌دانست آنچه در خاطر دارد نسخ شده آن را ترك مى‌گفت و اگر مسلمانان هنگامى كه حديث را از وى شنيدند مى‌دانستند نسخ شده ترك آن حديث مى‌گفتند

الصادقون الحافظون وَ آخَرُ رَابِعٌ لَمْ يَكْذِبْ عَلَى اَللَّهِ وَ لاَ عَلَى رَسُولِهِ مُبْغِضٌ لِلْكَذِبِ خَوْفاً مِنَ اَللَّهِ وَ تَعْظِيماً لِرَسُولِ اَللَّهِ صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وَ لَمْ يَهِمْ بَلْ حَفِظَ مَا سَمِعَ عَلَى وَجْهِهِ فَجَاءَ بِهِ عَلَى مَا سَمِعَهُ
و چهارمين آن كه بر خدا و رسولش دروغ نمى‌بندد چون از خدا مى‌ترسد، و رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله) را حرمت مى‌نهد، نيز دستخوش خطا نگرديده و آن را كه به خاطر سپرده همان است كه شنيده، و آنچه شنيده روايت كند

لَمْ يَزِدْ فِيهِ وَ لَمْ يَنْقُصْ مِنْهُ فَهُوَ حَفِظَ اَلنَّاسِخَ فَعَمِلَ بِهِ وَ حَفِظَ اَلْمَنْسُوخَ فَجَنَّبَ عَنْهُ وَ عَرَفَ اَلْخَاصَّ وَ اَلْعَامَّ وَ اَلْمُحْكَمَ وَ اَلْمُتَشَابِهَ فَوَضَعَ كُلَّ شَيْءٍ مَوْضِعَهُ
بدان نيفزايد و از آن كم نكند. پس ناسخ را به خاطر سپرده و به كار برده و منسوخ در خاطرش بوده و از آن دورى نموده. خاص و عام را دانسته و متشابه و محكم را شناخته و هر يك را بجاى خود نهاده.!

وَ قَدْ كَانَ يَكُونُ مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اَلْكَلاَمُ لَهُ وَجْهَانِ فَكَلاَمٌ خَاصٌّ وَ كَلاَمٌ عَامٌّ
و گاه بود كه از رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله) سخنى است و آن را دو رويه و دو گونه معنى است: گفتارى است خاص و گفتارى است عام

فَيَسْمَعُهُ مَنْ لاَ يَعْرِفُ مَا عَنَى اَللَّهُ سُبْحَانَهُ بِهِ وَ لاَ مَا عَنَى رَسُولُ اَللَّهِ صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فَيَحْمِلُهُ اَلسَّامِعُ وَ يُوَجِّهُهُ عَلَى غَيْرِ مَعْرِفَةٍ بِمَعْنَاهُ وَ مَا قُصِدَ بِهِ وَ مَا خَرَجَ مِنْ أَجْلِهِ
آن سخن را كسى شنود كه نداند خدا و رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله) از آن چه خواهند، پس شنونده آن را توجيه كند بى آنكه معنى سخن را بداند، يا مقصود از آن را بشناسد، يا اين كه بداند آن حديث چرا گفته شده است

وَ لَيْسَ كُلُّ أَصْحَابِ رَسُولِ اَللَّهِ صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مَنْ كَانَ يَسْأَلُهُ وَ يَسْتَفْهِمُهُ حَتَّى إِنْ كَانُوا لَيُحِبُّونَ أَنْ يَجِيءَ اَلْأَعْرَابِيُّ وَ اَلطَّارِئُ فَيَسْأَلَهُ عليه‌السلام حَتَّى يَسْمَعُوا
و همه ياران رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله) چنان نبودند كه از او چيزى پرسند و دانستن معنى آن را از او خواهند، تا آنجا كه دوست داشتند عربى بيابانى كه از راه رسيده، از او چيزى پرسد و آنان بشنوند

وَ كَانَ لاَ يَمُرُّ بِي مِنْ ذَلِكَ شَيْءٌ إِلاَّ سَأَلْتُهُ عَنْهُ وَ حَفِظْتُهُ فَهَذِهِ وُجُوهُ مَا عَلَيْهِ اَلنَّاسُ فِي اِخْتِلاَفِهِمْ وَ عِلَلِهِمْ فِي رِوَايَاتِهِمْ
و از اين گونه چيزى بر من نگذشت جز آنكه معنى آن را از او پرسيدم و به خاطر سپردم. اين است موجب اختلاف مردم در روايتها و درست ندانستن معنى آنها .
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:برخورد با تفكر گوشه نشینی علاء بن زیاد الحارثی
گوهر بعدی:شگفتى آفرينش پديده ها
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.