هوش مصنوعی:
این نامه از امام علی(ع) به معاویه است که در آن به هشدار درباره فریبهای دنیا، عواقب پیروی از هوای نفس و شیطان، و مسئولیتهای رهبری اشاره میشود. امام علی(ع) معاویه را به ترک جنگ و رویارویی مستقیم دعوت میکند و بر حقانیت خود و پیروی از منهاج پیامبر(ص) تأکید میورزد. همچنین، به قیام معاویه تحت عنوان خونخواهی عثمان اشاره کرده و آن را رد میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق اخلاقی، تاریخی و سیاسی است که درک آن نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد. همچنین، اشاره به جنگ و مسائل مربوط به رهبری ممکن است برای مخاطبان جوانتر سنگین باشد.
نامه ای ديگر به معاويه
و من كتاب له عليهالسلام إليه أيضا وَ كَيْفَ أَنْتَ صَانِعٌ إِذَا تَكَشَّفَتْ عَنْكَ جَلاَبِيبُ مَا أَنْتَ فِيهِ مِنْ دُنْيَا قَدْ تَبَهَّجَتْ بِزِينَتِهَا وَ خَدَعَتْ بِلَذَّتِهَا دَعَتْكَ فَأَجَبْتَهَا وَ قَادَتْكَ فَاتَّبَعْتَهَا وَ أَمَرَتْكَ فَأَطَعْتَهَا
10 و از نامۀ آن حضرت است بدو نيز چه خواهى كرد، اگر اين جامههاى رنگين كه پوشيدهاى به كنار شود و آنچه درون توست آشكار ؟ از دنيايى كه خود را زيبا نمايانده و با خوشيهايش فريبانده، تو را خواند و پاسخش دادى، و كشاند و در پى او افتادى، و فرمان داد و گردن نهادى
وَ إِنَّهُ يُوشِكُ أَنْ يَقِفَكَ وَاقِفٌ عَلَى مَا لاَ يُنْجِيكَ مِنْهُ مِجَنٌّ فَاقْعَسْ عَنْ هَذَا اَلْأَمْرِ وَ خُذْ أُهْبَةَ اَلْحِسَابِ وَ شَمِّرْ لِمَا قَدْ نَزَلَ بِكَ وَ لاَ تُمَكِّنِ اَلْغُوَاةَ مِنْ سَمْعِكَ وَ إِلاَّ تَفْعَلْ أُعْلِمْكَ مَا أَغْفَلْتَ مِنْ نَفْسِكَ فَإِنَّكَ مُتْرَفٌ
و همانا به زودى بازدارندهاى تو را بايستاند، چنانكه هيچ سپريت از او نرهاند. پس از اين كار دست باز دار و برگ روز حساب فراهم آر، و آماده باش چيزى را كه به سر وقت تو آيد، و مشنو از گمراهان آن را كه نشايد، و گر نكنى تو را بياگاهانم و از غفلتى كه در آن به سر مىبرى واقفت گردانم. همانا تو ناز پروردهاى هستى
قَدْ أَخَذَ اَلشَّيْطَانُ مِنْكَ مَأْخَذَهُ وَ بَلَغَ فِيكَ أَمَلَهُ وَ جَرَى مِنْكَ مَجْرَى اَلرُّوحِ وَ اَلدَّمِ
كه شيطانت در بند خود كشيده، و به آرزوى خويش رسيده و چون جان و خون در تو دميده.
وَ مَتَى كُنْتُمْ يَا مُعَاوِيَةُ سَاسَةَ اَلرَّعِيَّةِ وَ وُلاَةَ أَمْرِ اَلْأُمَّةِ بِغَيْرِ قَدَمٍ سَابِقٍ وَ لاَ شَرَفٍ بَاسِقٍ
معاويه! از كى شما زمامداران رعيت و فرماندهان امت بودهايد؟ نه پيشينهاى در دين داريد و نه شرفى مهين از زمان پيشين
وَ نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ لُزُومِ سَوَابِقِ اَلشَّقَاءِ وَ أُحَذِّرُكَ أَنْ تَكُونَ مُتَمَادِياً فِي غِرَّةِ اَلْأُمْنِيِّةِ مُخْتَلِفَ اَلْعَلاَنِيَةِ وَ اَلسَّرِيرَةِ
و پناه به خدا از گرفتارى به شقاوت ديرين. تو را مىترسانم از اين كه سرسختانه در فريب آرزوها درون باشى و در آشكارا و نهان دو گون
وَ قَدْ دَعَوْتَ إِلَى اَلْحَرْبِ فَدَعِ اَلنَّاسَ جَانِباً وَ اُخْرُجْ إِلَيَّ وَ أَعْفِ اَلْفَرِيقَيْنِ مِنَ اَلْقِتَالِ لِتَعْلَمَ أَيُّنَا اَلْمَرِينُ عَلَى قَلْبِهِ وَ اَلْمُغَطَّى عَلَى بَصَرِهِ
خواهان جنگى؟ پس مردم را به يكسو بگذار و خود رو به من آر! و دو سپاه را از كشتار بزرگ معاف دار! تا بدانى پردۀ تاريك بر دل كدام يك از ما كشيده است و ديدۀ چه كس پوشيده
فَأَنَا أَبُو حَسَنٍ قَاتِلُ جَدِّكَ وَ أَخِيكَ وَ خَالِكَ شَدْخاً يَوْمَ بَدْرٍ وَ ذَلِكَ اَلسَّيْفُ مَعِي وَ بِذَلِكَ اَلْقَلْبِ أَلْقَى عَدُوِّي مَا اِسْتَبْدَلْتُ دِيناً وَ لاَ اِسْتَحْدَثْتُ نَبِيّاً وَ إِنِّي لَعَلَى اَلْمِنْهَاجِ اَلَّذِي تَرَكْتُمُوهُ طَائِعِينَ وَ دَخَلْتُمْ فِيهِ مُكْرَهِينَ
من ابو الحسنم! كشندۀ جدّ و دايى و برادر تو كه روز بدر بر آنان دست يافتم و سر آنان را شكافتم. آن شمشير را همراه دارم و با همان دل از دشمنم دمار برآرم. دين خود را ترك نگفتهام و پيامبرى تازه را نپذيرفته. من همان راهى را مىروم كه شما به اختيارش وانهاديد، و در آن به ناخشنودى پا نهاديد
وَ زَعَمْتَ أَنَّكَ جِئْتَ ثَائِراً بِدَمِ عُثْمَانَ وَ لَقَدْ عَلِمْتَ حَيْثُ وَقَعَ دَمُ عُثْمَانَ فَاطْلُبْهُ مِنْ هُنَاكَ إِنْ كُنْتَ طَالِباً
پندارى خون عثمان را مىخواهى! تو مىدانى عثمان را چه كسانى كشتند. خواهان خون اويى، از آنان بخواه
فَكَأَنِّي قَدْ رَأَيْتُكَ تَضِجُّ مِنَ اَلْحَرْبِ إِذَا عَضَّتْكَ ضَجِيجَ اَلْجِمَالِ بِالْأَثْقَالِ وَ كَأَنِّي بِجَمَاعَتِكَ تَدْعُونِي جَزَعاً مِنَ اَلضَّرْبِ اَلْمُتَتَابِعِ وَ اَلْقَضَاءِ اَلْوَاقِعِ وَ مَصَارِعَ بَعْدَ مَصَارِعَ إِلَى كِتَابِ اَللَّهِ وَ هِيَ كَافِرَةٌ جَاحِدَةٌ أَوْ مُبَايِعَةٌ حَائِدَةٌ
مىبينم كه چون جنگ دندان به تو فرو برد به فرياد آيى و چون شتران كه از سنگينى بار بنالند ناله نمايى، و مىبينم لشكريانت با ناشكيبايى از ضربتهاى دمادم و بلاهاى سخت و بر خاك افتادن در پى هم، مرا به كتاب خدا بخوانند حالى كه كافرند و در انكار، و يا بيعت كردهاند و از بيعت دست بردار
10 و از نامۀ آن حضرت است بدو نيز چه خواهى كرد، اگر اين جامههاى رنگين كه پوشيدهاى به كنار شود و آنچه درون توست آشكار ؟ از دنيايى كه خود را زيبا نمايانده و با خوشيهايش فريبانده، تو را خواند و پاسخش دادى، و كشاند و در پى او افتادى، و فرمان داد و گردن نهادى
وَ إِنَّهُ يُوشِكُ أَنْ يَقِفَكَ وَاقِفٌ عَلَى مَا لاَ يُنْجِيكَ مِنْهُ مِجَنٌّ فَاقْعَسْ عَنْ هَذَا اَلْأَمْرِ وَ خُذْ أُهْبَةَ اَلْحِسَابِ وَ شَمِّرْ لِمَا قَدْ نَزَلَ بِكَ وَ لاَ تُمَكِّنِ اَلْغُوَاةَ مِنْ سَمْعِكَ وَ إِلاَّ تَفْعَلْ أُعْلِمْكَ مَا أَغْفَلْتَ مِنْ نَفْسِكَ فَإِنَّكَ مُتْرَفٌ
و همانا به زودى بازدارندهاى تو را بايستاند، چنانكه هيچ سپريت از او نرهاند. پس از اين كار دست باز دار و برگ روز حساب فراهم آر، و آماده باش چيزى را كه به سر وقت تو آيد، و مشنو از گمراهان آن را كه نشايد، و گر نكنى تو را بياگاهانم و از غفلتى كه در آن به سر مىبرى واقفت گردانم. همانا تو ناز پروردهاى هستى
قَدْ أَخَذَ اَلشَّيْطَانُ مِنْكَ مَأْخَذَهُ وَ بَلَغَ فِيكَ أَمَلَهُ وَ جَرَى مِنْكَ مَجْرَى اَلرُّوحِ وَ اَلدَّمِ
كه شيطانت در بند خود كشيده، و به آرزوى خويش رسيده و چون جان و خون در تو دميده.
وَ مَتَى كُنْتُمْ يَا مُعَاوِيَةُ سَاسَةَ اَلرَّعِيَّةِ وَ وُلاَةَ أَمْرِ اَلْأُمَّةِ بِغَيْرِ قَدَمٍ سَابِقٍ وَ لاَ شَرَفٍ بَاسِقٍ
معاويه! از كى شما زمامداران رعيت و فرماندهان امت بودهايد؟ نه پيشينهاى در دين داريد و نه شرفى مهين از زمان پيشين
وَ نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ لُزُومِ سَوَابِقِ اَلشَّقَاءِ وَ أُحَذِّرُكَ أَنْ تَكُونَ مُتَمَادِياً فِي غِرَّةِ اَلْأُمْنِيِّةِ مُخْتَلِفَ اَلْعَلاَنِيَةِ وَ اَلسَّرِيرَةِ
و پناه به خدا از گرفتارى به شقاوت ديرين. تو را مىترسانم از اين كه سرسختانه در فريب آرزوها درون باشى و در آشكارا و نهان دو گون
وَ قَدْ دَعَوْتَ إِلَى اَلْحَرْبِ فَدَعِ اَلنَّاسَ جَانِباً وَ اُخْرُجْ إِلَيَّ وَ أَعْفِ اَلْفَرِيقَيْنِ مِنَ اَلْقِتَالِ لِتَعْلَمَ أَيُّنَا اَلْمَرِينُ عَلَى قَلْبِهِ وَ اَلْمُغَطَّى عَلَى بَصَرِهِ
خواهان جنگى؟ پس مردم را به يكسو بگذار و خود رو به من آر! و دو سپاه را از كشتار بزرگ معاف دار! تا بدانى پردۀ تاريك بر دل كدام يك از ما كشيده است و ديدۀ چه كس پوشيده
فَأَنَا أَبُو حَسَنٍ قَاتِلُ جَدِّكَ وَ أَخِيكَ وَ خَالِكَ شَدْخاً يَوْمَ بَدْرٍ وَ ذَلِكَ اَلسَّيْفُ مَعِي وَ بِذَلِكَ اَلْقَلْبِ أَلْقَى عَدُوِّي مَا اِسْتَبْدَلْتُ دِيناً وَ لاَ اِسْتَحْدَثْتُ نَبِيّاً وَ إِنِّي لَعَلَى اَلْمِنْهَاجِ اَلَّذِي تَرَكْتُمُوهُ طَائِعِينَ وَ دَخَلْتُمْ فِيهِ مُكْرَهِينَ
من ابو الحسنم! كشندۀ جدّ و دايى و برادر تو كه روز بدر بر آنان دست يافتم و سر آنان را شكافتم. آن شمشير را همراه دارم و با همان دل از دشمنم دمار برآرم. دين خود را ترك نگفتهام و پيامبرى تازه را نپذيرفته. من همان راهى را مىروم كه شما به اختيارش وانهاديد، و در آن به ناخشنودى پا نهاديد
وَ زَعَمْتَ أَنَّكَ جِئْتَ ثَائِراً بِدَمِ عُثْمَانَ وَ لَقَدْ عَلِمْتَ حَيْثُ وَقَعَ دَمُ عُثْمَانَ فَاطْلُبْهُ مِنْ هُنَاكَ إِنْ كُنْتَ طَالِباً
پندارى خون عثمان را مىخواهى! تو مىدانى عثمان را چه كسانى كشتند. خواهان خون اويى، از آنان بخواه
فَكَأَنِّي قَدْ رَأَيْتُكَ تَضِجُّ مِنَ اَلْحَرْبِ إِذَا عَضَّتْكَ ضَجِيجَ اَلْجِمَالِ بِالْأَثْقَالِ وَ كَأَنِّي بِجَمَاعَتِكَ تَدْعُونِي جَزَعاً مِنَ اَلضَّرْبِ اَلْمُتَتَابِعِ وَ اَلْقَضَاءِ اَلْوَاقِعِ وَ مَصَارِعَ بَعْدَ مَصَارِعَ إِلَى كِتَابِ اَللَّهِ وَ هِيَ كَافِرَةٌ جَاحِدَةٌ أَوْ مُبَايِعَةٌ حَائِدَةٌ
مىبينم كه چون جنگ دندان به تو فرو برد به فرياد آيى و چون شتران كه از سنگينى بار بنالند ناله نمايى، و مىبينم لشكريانت با ناشكيبايى از ضربتهاى دمادم و بلاهاى سخت و بر خاك افتادن در پى هم، مرا به كتاب خدا بخوانند حالى كه كافرند و در انكار، و يا بيعت كردهاند و از بيعت دست بردار
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:نامه به معاويه
گوهر بعدی:به لشکریان در مورد آموزش آرایش جنگی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.