۵۲ بار خوانده شده
و من كتاب له عليهالسلام إلى معاوية جوابا أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّا كُنَّا نَحْنُ وَ أَنْتُمْ عَلَى مَا ذَكَرْتَ مِنَ اَلْأُلْفَةِ وَ اَلْجَمَاعَةِ فَفَرَّقَ بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمْ أَمْسِ أَنَّا آمَنَّا وَ كَفَرْتُمْ وَ اَلْيَوْمَ أَنَّا اِسْتَقَمْنَا وَ فُتِنْتُمْ
64 و از نامۀ آن حضرت است به معاويه در پاسخ او اما بعد، چنانكه يادآور شدى ما و شما دوست بوديم و هم پيوند، اما ديروز ميان ما و شما جدايى افكند. ما ايمان آورديم و شما به كفر گراييديد، و امروز ما استواريم و شما دستخوش آزمايش گرديديد
وَ مَا أَسْلَمَ مُسْلِمُكُمْ إِلاَّ كَرْهاً وَ بَعْدَ أَنْ كَانَ أَنْفُ اَلْإِسْلاَمِ كُلُّهُ لِرَسُولِ اَللَّهِ صلىاللهعليهوآلهوسلم حِزْباً
مسلمان شما جز به نادلخواه به اسلام نگرويد و از آن پس كه بزرگان عرب را در حزب رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله) ديد
وَ ذَكَرْتَ أَنِّي قَتَلْتُ طَلْحَةَ وَ اَلزُّبَيْرَ وَ شَرَّدْتُ بِعَائِشَةَ وَ نَزَلْتُ بَيْنَ اَلْمِصْرَيْنِ وَ ذَلِكَ أَمْرٌ غِبْتَ عَنْهُ فَلاَ عَلَيْكَ وَ لاَ اَلْعُذْرُ فِيهِ إِلَيْكَ
و يادآور شدى كه من طلحه و زبير را به قتل رساندم و عايشه را راندم، و ميان كوفه و بصره ماندم. اين كارى است كه تو در آن نبودى، پس زيانى بر تو نيايد و عذرى از تو خواستن نبايد
وَ ذَكَرْتَ أَنَّكَ زَائِرِي فِي اَلْمُهَاجِرِينَ وَ اَلْأَنْصَارِ وَ قَدِ اِنْقَطَعَتِ اَلْهِجْرَةُ يَوْمَ أُسِرَ أَخُوكَ
و يادآور شدى كه مرا با مهاجران و انصار ديدار خواهى كرد. تو را با هجرت چه كار؟ و كدام مهاجر و انصار هجرت آن روز به پايان رسيد كه برادرت اسير گرديد.
فَإِنْ كَانَ فِيهِ عَجَلٌ فَاسْتَرْفِهْ فَإِنِّي إِنْ أَزُرْكَ فَذَلِكَ جَدِيرٌ أَنْ يَكُونَ اَللَّهُ إِنَّمَا بَعَثَنِي إِلَيْكَ لِلنِّقْمَةِ مِنْكَ وَ إِنْ تَزُرْنِي فَكَمَا قَالَ أَخُو بَنِي أَسَدٍ مُسْتَقْبِلِينَ رِيَاحَ اَلصَّيْفِ تَضْرِبُهُمْ بِحَاصِبٍ بَيْنَ أَغْوَارٍ وَ جُلْمُودِ
اگر شتاب دارى نه رواست، لختى آرام گير، كه اگر من به ديدار تو آيم سزاست، كه خدا مرا بر انگيخته است تا از تو انتقام گيرم و اگر تو به ديدار من آيى چنان است كه شاعر اسدى گفته است: «روى به بادهاى تابستانى دارند كه بر آنان ريگ مىافكند حالى كه ميان زمينهاى نشيب و سنگهاى سخت اندرند.»
وَ عِنْدِي اَلسَّيْفُ اَلَّذِي أَعْضَضْتُهُ بِجَدِّكَ وَ خَالِكَ وَ أَخِيكَ فِي مَقَامٍ وَاحِدٍ وَ إِنَّكَ وَ اَللَّهِ مَا عَلِمْتُ اَلْأَغْلَفُ اَلْقَلْبِ اَلْمُقَارِبُ اَلْعَقْلِ
شمشيرى كه بر جدّ و دايى و برادرت در يك رزمگاه زدم، نزد من است. و تو به خدا سوگند چنانكه دانستم دلى ناآگاه دارى و خردى تباه
وَ اَلْأَوْلَى أَنْ يُقَالَ لَكَ إِنَّكَ رَقِيتَ سُلَّماً أَطْلَعَكَ مَطْلَعَ سُوءٍ عَلَيْكَ لاَ لَكَ لِأَنَّكَ نَشَدْتَ غَيْرَ ضَالَّتِكَ وَ رَعَيْتَ غَيْرَ سَائِمَتِكَ وَ طَلَبْتَ أَمْراً لَسْتَ مِنْ أَهْلِهِ وَ لاَ فِي مَعْدِنِهِ فَمَا أَبْعَدَ قَوْلَكَ مِنْ فِعْلِكَ
و بهتر است تو را بگويند بر نردبانى بلندتر شدهاى كه منظرى به تو نمايانده است بد نمود و آن تو را زيان است نه سود. چه تو گمشدهاى را مىجويى كه از تو نيست و گوسفندى را مىچرانى كه ملك ديگرى است. منصبى را مىخواهى كه نه در خور آنى و نه گوهرى از آن كانى. چه دور است گفتارت از كردار
وَ قَرِيبٌ مَا أَشْبَهْتَ مِنْ أَعْمَامٍ وَ أَخْوَالٍ حَمَلَتْهُمُ اَلشَّقَاوَةُ وَ تَمَنِّي اَلْبَاطِلِ عَلَى اَلْجُحُودِ بِمُحَمَّدٍ صلىاللهعليهوآلهوسلم فَصُرِعُوا مَصَارِعَهُمْ حَيْثُ عَلِمْتَ لَمْ يَدْفَعُوا عَظِيماً وَ لَمْ يَمْنَعُوا حَرِيماً بِوَقْعِ سُيُوفٍ مَا خَلاَ مِنْهَا اَلْوَغَى وَ لَمْ تُمَاشِهَا اَلْهُوَيْنَى
چه نيك به عموها و دايىهايت مىمانى، كه بخت بد و آرزوى باطل آنان را وانگذاشت تا به انكار پيامبرى محمد (صلّى اللّه عليه و آله) شان واداشت، و چنانكه مىدانى در هلاكت جاى خود افتادند. نه دفاعى از خود كردند چنانكه بايد، و نه حريمى را حمايت كردند آنسان كه شايد. برابر شمشيرهايى كه از آن تهى نيست ميدان كارزار و نه سستى در آن پديدار
وَ قَدْ أَكْثَرْتَ فِي قَتَلَةِ عُثْمَانَ فَادْخُلْ فِيمَا دَخَلَ فِيهِ اَلنَّاسُ ثُمَّ حَاكِمِ اَلْقَوْمَ إِلَيَّ أَحْمِلْكَ وَ إِيَّاهُمْ عَلَى كِتَابِ اَللَّهِ تَعَالَى وَ أَمَّا تِلْكَ اَلَّتِي تُرِيدُ فَإِنَّهَا خُدْعَةُ اَلصَّبِيِّ عَنِ اَللَّبَنِ فِي أَوَّلِ اَلْفِصَالِ وَ اَلسَّلاَمُ لِأَهْلِهِ
و فراوان در بارۀ كشندگان عثمان سخن راندى پس نخست آنچه را مردم پذيرفتهاند قبول دار، سپس داورى آنان را به من واگذار، تا تو و آنان را به پذيرفتن كتاب خداى تعالى ملزم گردانم و حكم آنرا در بارهتان به انجام رسانم ، و اما اين كه مىخواهى چنان است كه كودكى را بفريبند آن گاه كه خواهند او را از شير باز گيرند. و سلام به آنان كه در خور سلامند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
64 و از نامۀ آن حضرت است به معاويه در پاسخ او اما بعد، چنانكه يادآور شدى ما و شما دوست بوديم و هم پيوند، اما ديروز ميان ما و شما جدايى افكند. ما ايمان آورديم و شما به كفر گراييديد، و امروز ما استواريم و شما دستخوش آزمايش گرديديد
وَ مَا أَسْلَمَ مُسْلِمُكُمْ إِلاَّ كَرْهاً وَ بَعْدَ أَنْ كَانَ أَنْفُ اَلْإِسْلاَمِ كُلُّهُ لِرَسُولِ اَللَّهِ صلىاللهعليهوآلهوسلم حِزْباً
مسلمان شما جز به نادلخواه به اسلام نگرويد و از آن پس كه بزرگان عرب را در حزب رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله) ديد
وَ ذَكَرْتَ أَنِّي قَتَلْتُ طَلْحَةَ وَ اَلزُّبَيْرَ وَ شَرَّدْتُ بِعَائِشَةَ وَ نَزَلْتُ بَيْنَ اَلْمِصْرَيْنِ وَ ذَلِكَ أَمْرٌ غِبْتَ عَنْهُ فَلاَ عَلَيْكَ وَ لاَ اَلْعُذْرُ فِيهِ إِلَيْكَ
و يادآور شدى كه من طلحه و زبير را به قتل رساندم و عايشه را راندم، و ميان كوفه و بصره ماندم. اين كارى است كه تو در آن نبودى، پس زيانى بر تو نيايد و عذرى از تو خواستن نبايد
وَ ذَكَرْتَ أَنَّكَ زَائِرِي فِي اَلْمُهَاجِرِينَ وَ اَلْأَنْصَارِ وَ قَدِ اِنْقَطَعَتِ اَلْهِجْرَةُ يَوْمَ أُسِرَ أَخُوكَ
و يادآور شدى كه مرا با مهاجران و انصار ديدار خواهى كرد. تو را با هجرت چه كار؟ و كدام مهاجر و انصار هجرت آن روز به پايان رسيد كه برادرت اسير گرديد.
فَإِنْ كَانَ فِيهِ عَجَلٌ فَاسْتَرْفِهْ فَإِنِّي إِنْ أَزُرْكَ فَذَلِكَ جَدِيرٌ أَنْ يَكُونَ اَللَّهُ إِنَّمَا بَعَثَنِي إِلَيْكَ لِلنِّقْمَةِ مِنْكَ وَ إِنْ تَزُرْنِي فَكَمَا قَالَ أَخُو بَنِي أَسَدٍ مُسْتَقْبِلِينَ رِيَاحَ اَلصَّيْفِ تَضْرِبُهُمْ بِحَاصِبٍ بَيْنَ أَغْوَارٍ وَ جُلْمُودِ
اگر شتاب دارى نه رواست، لختى آرام گير، كه اگر من به ديدار تو آيم سزاست، كه خدا مرا بر انگيخته است تا از تو انتقام گيرم و اگر تو به ديدار من آيى چنان است كه شاعر اسدى گفته است: «روى به بادهاى تابستانى دارند كه بر آنان ريگ مىافكند حالى كه ميان زمينهاى نشيب و سنگهاى سخت اندرند.»
وَ عِنْدِي اَلسَّيْفُ اَلَّذِي أَعْضَضْتُهُ بِجَدِّكَ وَ خَالِكَ وَ أَخِيكَ فِي مَقَامٍ وَاحِدٍ وَ إِنَّكَ وَ اَللَّهِ مَا عَلِمْتُ اَلْأَغْلَفُ اَلْقَلْبِ اَلْمُقَارِبُ اَلْعَقْلِ
شمشيرى كه بر جدّ و دايى و برادرت در يك رزمگاه زدم، نزد من است. و تو به خدا سوگند چنانكه دانستم دلى ناآگاه دارى و خردى تباه
وَ اَلْأَوْلَى أَنْ يُقَالَ لَكَ إِنَّكَ رَقِيتَ سُلَّماً أَطْلَعَكَ مَطْلَعَ سُوءٍ عَلَيْكَ لاَ لَكَ لِأَنَّكَ نَشَدْتَ غَيْرَ ضَالَّتِكَ وَ رَعَيْتَ غَيْرَ سَائِمَتِكَ وَ طَلَبْتَ أَمْراً لَسْتَ مِنْ أَهْلِهِ وَ لاَ فِي مَعْدِنِهِ فَمَا أَبْعَدَ قَوْلَكَ مِنْ فِعْلِكَ
و بهتر است تو را بگويند بر نردبانى بلندتر شدهاى كه منظرى به تو نمايانده است بد نمود و آن تو را زيان است نه سود. چه تو گمشدهاى را مىجويى كه از تو نيست و گوسفندى را مىچرانى كه ملك ديگرى است. منصبى را مىخواهى كه نه در خور آنى و نه گوهرى از آن كانى. چه دور است گفتارت از كردار
وَ قَرِيبٌ مَا أَشْبَهْتَ مِنْ أَعْمَامٍ وَ أَخْوَالٍ حَمَلَتْهُمُ اَلشَّقَاوَةُ وَ تَمَنِّي اَلْبَاطِلِ عَلَى اَلْجُحُودِ بِمُحَمَّدٍ صلىاللهعليهوآلهوسلم فَصُرِعُوا مَصَارِعَهُمْ حَيْثُ عَلِمْتَ لَمْ يَدْفَعُوا عَظِيماً وَ لَمْ يَمْنَعُوا حَرِيماً بِوَقْعِ سُيُوفٍ مَا خَلاَ مِنْهَا اَلْوَغَى وَ لَمْ تُمَاشِهَا اَلْهُوَيْنَى
چه نيك به عموها و دايىهايت مىمانى، كه بخت بد و آرزوى باطل آنان را وانگذاشت تا به انكار پيامبرى محمد (صلّى اللّه عليه و آله) شان واداشت، و چنانكه مىدانى در هلاكت جاى خود افتادند. نه دفاعى از خود كردند چنانكه بايد، و نه حريمى را حمايت كردند آنسان كه شايد. برابر شمشيرهايى كه از آن تهى نيست ميدان كارزار و نه سستى در آن پديدار
وَ قَدْ أَكْثَرْتَ فِي قَتَلَةِ عُثْمَانَ فَادْخُلْ فِيمَا دَخَلَ فِيهِ اَلنَّاسُ ثُمَّ حَاكِمِ اَلْقَوْمَ إِلَيَّ أَحْمِلْكَ وَ إِيَّاهُمْ عَلَى كِتَابِ اَللَّهِ تَعَالَى وَ أَمَّا تِلْكَ اَلَّتِي تُرِيدُ فَإِنَّهَا خُدْعَةُ اَلصَّبِيِّ عَنِ اَللَّبَنِ فِي أَوَّلِ اَلْفِصَالِ وَ اَلسَّلاَمُ لِأَهْلِهِ
و فراوان در بارۀ كشندگان عثمان سخن راندى پس نخست آنچه را مردم پذيرفتهاند قبول دار، سپس داورى آنان را به من واگذار، تا تو و آنان را به پذيرفتن كتاب خداى تعالى ملزم گردانم و حكم آنرا در بارهتان به انجام رسانم ، و اما اين كه مىخواهى چنان است كه كودكى را بفريبند آن گاه كه خواهند او را از شير باز گيرند. و سلام به آنان كه در خور سلامند
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:نامه به ابو موسی اشعری در باز داشتن او از فتنه انگيزى
گوهر بعدی:نامه به معاویه در افشاى علل گمراهى او
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.