۲۳۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۰۴

اسیرعشق شدن عقل را قرار نبود
نظر بمنظر خوبان باختیار نبود

قرار داد که من بیقرار او باشم
دریغ و درد که آن عهد برقرار نبود

ندانم اینکه دلم صید نیم بسمل کیست
بدشت حسن جز آن ترک شهسوار نبود

زسلسبیل لبت بسکه باده گشت سبیل
حز آن دو نرگس بیمار در خمار نبود

بناز آمد و دامن فشان زمن بگذشت
مگر که خرمن خاکی بره غبار نبود

هزار گل زگل از فیض نوبهار دمید
بغیر لاله در این باغ داغدار نبود

چهار طبع مخالف بشمع عرضه نمود
بمشربش بجز از نار سازگار نبود

چه شد که صومعه بربست و میکده بگشود
که این گمان بتو ای دور روزگار نبود

مگو زگفتن حق داده باد سر حلاج
سزای کاشف اسرار غیر دار نبود

اگر نه خلق نبی بود و ذوالفقار علی
بخلق سر خدا هرگز آشکار نبود

اگر نه عفو تو بودی سزای بندگیت
که بود کز عمل خویش شرمسار نبود

نبود کار تو مدح حیدر آشفته
تو را بهر دو جان هیچ افتخار نبود

اگر نه داغ توام بود زیب پیشانی
مرا بکعبه و بتخانه اعتبار نبود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۰۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.