۱۶۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۷۴

منم بگرفته دل از وصل دلبر
بود بی دلبرم کوهی بدل بر

خلیلا بر تو آذر گشت گلزار
شد آذر مه مرا بیدوست آذر

همی آهم جهد از سینه چون برق
همی سیلم رود از سینه تر

ترا خوش باد طرف باغ و بستان
مرا داغ تواز باغ است خوشتر

نگفتم در نهان یاری باغیار
نگفتم با رقیبان باشدت سر

قسم خوردی بآن روی دلا را
قسم خوردی بآن موی معنبر

چو من بار سفر بستم بر افتاد
از آن راز نهان پرده سراسر

بریدی رشته محکمتر از جان
شکستی عهد چون سد سکندر

چو گل با خاربن گشتی هم آغوش
زدی با مدعی در بزم ساغر

نه بینی من سگ کوی رضایم
نمی بینی که در طوسم مجاور

نترسیدی جفاکارا زپاداش
نیندیشی ستمکارا زکیفر

که از مژگانزند نشتر بچشمت
نهد بر گردنت از زلف چنبر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۷۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۷۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.