۱۵۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۸۲

حلاوتی که چشیدم از آن دهان امروز
شکرفشان سزدم گر بود زبان امروز

گذشت تلخی شبهای هجر مژده بیار
که یافت طعم شکر دل از آن دهان امروز

اگر چه کام روا پادشه زسلطنست
ببوسه شد دل من از تو کامران امروز

نمانده است غزالی که صید تیر تو نیست
برای کیست بزه کرده ای کمان امروز

بتر بت شهدا رانده ای زنار سمند
بخاک من که رسیدی بکش عنان امروز

گشوده باز در بیت حزن را یعقوب
زمصر میرسد البته کاروان امروز

بشب نرفته ای ای دل بکوی یار از بیم
شتاب کن که بخوابست پاسبان امروز

زسرو ناز مزن باغبان تو لاف و مناز
که سرو ماست ببازار و کو روان امروز

سزد که پرچم حسن تو بر فلک بندند
که زلف تست بخورشید سایبان امروز

نمیروم سوی ظلمات بهر آب بقا
که یافتم چو خضر عمر جاودان امروز

تو را مکان بدل خویش داد آشفته
مگر که نیست مکانت به لامکان امروز

تو شیر حقی و من مدح خوان تو زکرم
مرا سپار تو بر صاحب الزمان امروز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۸۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.