۱۴۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۸۷

ایساقی آتش دست زآن آب شرار انگیز
از خم بسبو افکن از شیشه بساغر ریز

افسرده دلم مطرب پژمرده گلم ساقی
بنشین و بده جامی دستی بزن و برخیز

آتشکده کن دلرا زآن شعله جواله
خضرت بفزا جان را زآن آب شرار انگیز

گر شاهد و ساقی هست جشنی کن و خوش بنشین
ور زاهد و شیخ آمد جهدی کن و هان بگریز

زاهد چه بری حسرت از عشرت میخواران
این عیش خداداد است با حکم قضا مستیز

ساقی چو بود ساده در دست بط و باده
در آب فکن تقوی بر باد بده پرهیز

ساید نمکم بر دل آن خنده شکربار
ناسور بود زخمم زآن زلفک عنبربیز

چندان که کند تکفیر شیخم بسر منبر
آشفته بگوید باز آن نکته کفر آمیز

گر مهر علی کفر است سرشارم از آن باده
ناچار کند سر زی ساغر چو شود لبریز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۸۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۸۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.