۱۴۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۰۳

هر کرا بار میدهد یارش
دامن وصل گونگه دارش

تلخ شد کام کوهکن شیرین
زنده کن زآن لب شکربارش

سرو پابست او شود چو تزرو
در چمن بنگرد چو رفتارش

دل چو مستسقی و لب تو فرات
تشنه ام بوسم از دو صد بارش

میبرد نام غیر را بنگر
لب شیرین تلخ گفتارش

بود یک گونه اش کم از دگری
خال مشکین فزود مقدارش

یوسف آمد بمصر چهره مپوش
بشکنی تا که نرخ بازارش

قدر مقدار یار زآن بیش است
که بود جا بکوی اغیارش

دل آشفته وقف طره تست
گر کنی شاد یا که آزارش

لیک گاهی دلش بدست آور
که بود با علی سر و کارش

آن شه عرش آشیان که بود
عرش سایه نشین دیوارش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۰۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۰۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.